آیدین و تعطیلات
ماه رمضون هم گذشت و از من بیشتر به تو سخت گذشت...میدونی چرا؟؟؟ هرروز برای بستنی خوردن داستان داشتیم...میگفتی تو هم باید بخوری و روزای اول دادو بیداد که باید من هم بخورم و اصلا نتونستم با مفهوم روزه آشنات کنم... و البته این برای این بود که قبلا میرفتی و واسه هردومون بستنی میاوردی و منم نه نمیگفتم و حالا سختت بود تک خوری کنی برای تو سخت بود چون هرروز موقع افطار باهات واسه همه دعا میکردیم و تو الهی آمینشو میگفتی و دیگه متن دعاهارو هم حفظ شده بودی... نی نی ها خوب بشن.... مهین، مهناز،دیپ دیپ،دایی مووسن خوش بخت بشن... سلامت باشیم... و این آخری ها تا میگفتم آیدین بیا دعا بخونیم داد میزدی نهههههه الهی آمین نیخوااااام!!! یعنی از دین زده ت...