آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

و اندر احوالات شما

میبینی چقدر واسه این سنت پست گذاشتم......آخه عاشق این تایمتم شیرین شدی شیرین و خواستنی الان که عکساتو نگاه میکنم باورم نمیشه نخوردمت!!!!!!!!!!!!!! توی فندقی که وقتی به دنیا اومدی میترسیدم بغلت کنم تو 9 ماهگی 8/200 کیلو وزن و 73 سانت قدته .... به علت نداشتن تجربه که نمیدونستم باید نشستن رو باهات تمرین کنم از 8 ماهگی نشستی و 10 روز بعد سینه خیز رفتنو به خاطر دستیابی به لب تاپ یاد گرفتی و دیگه سیمی نبود که از زیر فرش و میز تلوزیون رد نشده باشه و تو همه رو بیرون نکشی  اوایل که سینه خیز میرفتی فقط دست و پا میزدی و یه سانت هم موفق نمیشدی بری و چند روز بعد با دست به زور خودتو جلو میکشیدی و من دلم ضعف میرفت که چه جوری کمکت کنم و خیلی...
14 اسفند 1392

آب بازی

از وقتی تو اومدی گذر عمرو بیشتر حس میکنم  انگار همین دیروز بود که برای اولین بار حمومت کردم و چقدر نگران بودم ......تا 6 ماهگی حونه مامانی با کمک خودش حمومت میکردم دستش درد نکنه گذاشت پله پله یاد بگیرم تا آخراش که حرفه ای شدم بهار که شد دیگه خونه خودمون حموم میکردیم آخه دیگه نگران سرما خوردنت نبودم این تصاویری که میبینی پروسه یک حمام قبل از خوابه با هنرمندی بـاباااااااااااا   عکسا     ادامه مظلب   لذت لخت شدن قبل حموم   این روتختی 6 ماه رو زمین پهن بود که روش غلط بزنی   قربون اون خنده های قشنگت         جان من پاهاتو یه پسمل...
13 اسفند 1392

اولین بهار من

اولین بهار برات قشنگ بود حداقل من همه سعیمو کردم دو بار شمال رفتی و هرروز کالسکه سواری آب بازی و ماساژ و حموم آفتاب و توی شکرپنیر و خنده هات که منو تا آسمون بالا میبرد اصلأ بهتره خودت ببینی آیدین به روایت تصویر         برو ادامه مطلب                   بازم رفتی شمال       پاهای با شلوارک باباتو ندید بگیر جوجو   واقعأ اگه خودت بودی همچین موجودی رو نمی جوویدی؟     تو باغ شهریار   میره ددر   ...
11 اسفند 1392

روروک

پسری وقتی شما 5 ماهه بودی روروکتو افتتاح کردم ولی احساس کردم هنوز برات زوده و جمش کردم و 6 ماهگی یه امتحان دوباره و تو خوشت اومد خوشمزست؟ و همین روروک با ما خونه مامانی ها باغ شهریار و حتی شمال میومد عکسا تو ادامه مطلب       آخه کدوم نینی اون انگشتو واسه خوردن انتخاب میکنه آیدین و اولین بیسکوییت مادر   بالکن ویلا چه هواااااااااااااااااااااااااااااااایی       باغ شهریار آخرین روروک سواری هاااااااااااا دیگه کوچولوم مرد شده       ...
11 اسفند 1392

اولین عید فندقی

پارسال عید تو توی شکمم بودی و دعای سال تحویل من سلامتی تو بود. امسال عید یه فندق کوچولو بغلم بود و یه حس ناب ناب.  از 5 ماهگی غلط میزنی و دیگه نمیشه روی تخت و مبل تنهات گذاشت تا قبل از 6 ماهگی بجز شیر خودم چیزی بهت ندادم البته بماتد که هر روز یه پر پرتقالو با ولع میمکیدی و ماست و بستنی هم مزمزه میکردی اما در حد مزه اونم چون وقتی با چشمای گرد شده غذا خوردن مارو نگاه میکردی دلم آب میشد ... اینم عکسات   اینم آمار واکسن 6 ماهگی وزن 7/200 قد 70 سانت خدا رو شکر رفت تا 1 سالگی نمیدونی سر هر واکسن چه عذابی میکشم فکر اینکه دردت میاد دیوونم میکنه و طبق لیست دکترت سوپی که با برنج و هویج شروع شد و هر سه روز بهش عدس (ماهی...
10 اسفند 1392
1