زززمسسستووونه، خدا سرده دمش گرممم!
برف دیگه داشت تبدیل به رویا میشد...یعنی انقدر برف نیومده بود انقدر مدرسه ها برای آلودگی تعطیل شده بود که دیگه اومدن برف رویا بود ...صبح به صبح پشت پنجره منتظر برف بودن دیگه بی معنی شده بود ...تا یک روز شنبه شب وقتی تو رفتی بخوابی برف شروع کرد به باریدن ،اول با خودم گفتم مثل چند وقت پیش یه ربعی میباره و تموم میشه ...ولی این بار در کمتر از ۲ ساعت زمین کلاً سفیدپوش شد ...و هنوز شب به نیمه شب نرسیده بود که مدرسه ها برای فردا تعطیل شد ...تو خواب بودی من مثل بچه ها هر چند دقیقه به پشت پنجره ،باور کردنی نبود اصلاً باورم نمیشد چندبار خواستم بیام بیدارت کنم ولی فقط به خاطر اینکه حتماً هواشناسی چیزی میدونه که فردا تعطیله و صبح میتونی ببینی،منصرف می شد...