سرگرمی های آیدینی
سرگرمی های آیدینی وقتی یه پسر کوچولوی شیطون داری باید به فکر این هم باشی که چطور و با چی میتونی سرگرمش کنی ... اوایل فقط با اسباب بازی سرگرم میشدی و من هم سعی میکرده اسباب بازی های فکری هم داشته باشی مثل کره هوش ،حلقه هوش، لگو و .... ولی خیلی زود بزرگ شدی و رفتیم سراغ کارتون و از اونجا که سلیقت خاص بود بیشتر کارتون هاتو با دانلود و زبان اصلی داشتی و بعدها محمد رفت بازار تا دستش برای خرید کارتون های شامل اتوبوس و قطار و آتش نشانی و ... بازتر باشه ، و بعد هم بازی های دونفره مثل توپ بازی و حباب بازی و ....و کتاب خوندن که باید جاهای مورد علاقه رو بخونیم و گاهی یه کتابو بارها و بارها.... و نقاشی کردنت که ما بکشیم و تو خط خطی کنی
و این هم تو و سرگرمی های این روز هات
بقیه ادامه مطلب
این سبد اسباب بازی که تبدیل به محوطه اسباب بازی شد و جاش وسط پذیرایی هست چون جوجو باید اینجا بازی کنه
و شما دوست بیننده مدیونی اگه یه لحظه پیش خودت فکر کنی این اسباب بازی ها همیشه انقدر مرتب نیستن و فقط موقغ خواب پسری این ترتیب رو دارن و بقیه مواقع همه 54 تا ماشین در سرتاسر خونمون ولواند
و این هم فیلم های شما
اینا برچسب ها
و کتاب های ساده و جلد سخت
و کتاب محبوب با ذکر مراحل خانه سازی
و این هم نقاشی هایی که من و محمد بکشیم و تو سریع خط خطی کنی .... یعنی حتی نمیزاری دستمون رو از دفتر نقاشیت بکشیم عقب همون لحظه خط خطی شروع شده
و حباب بازی
و اگه فکر میکنی بعد این بازی ها خسته میشی و ظهر میخوابی سخت در اشتباهی چون تازه این پارک آخر شب عمرا اگه حذف بشه
یکی از بچه ها با خودش یولونیت آورده و همه بی خیال سرسره بازی شدین و تو این سرسره کنده شده که تازه عزیزتر شده دارین به قول خودتون کباب درست میکنین... ما که نفهمیدیم کجاش شکل کبابه
و این هم آیدین من که با همه چی قطار درست میکنه
راستی صورتت با همون صخره های پشت سرت زخمی شده بود
و دوباره بازی
بعد اومدن محمد دنبالمون هم اونقدر گفتی خونه نریم که تا بازار و اون خیابون پر از معجون و آبمیوه رفتیم و مهمون معجون بابا شدیم....و البته تو اصلا نخوردی و فقط تند تند تو دهن محمد کردی جوری که مخش یخ زد
ایشالا همیشه بتونیم ارزوهاتو جوابگو باشیم عســـــــــــــلم
خوب اونم دلش میخواد نقاشی بکشه واسه همین پشت سر شما شروع میکنه به خط خطی و فکر کرده میتونه مثل شما بکشه
عزیزمی یدین نازم که انقدر بیرون رفتن و دوست داری و مامانت هم انقدر حوصله میکنه
نه بابا دلش نمیخواد هرچی میگم تو بکش من ببینم یه مداد شمعی میده به من و یکی هم خودش برمیداره و میگه ماشین بکش قطار بکش بعد تموم نشده با عشـــــــــــــــق خط خطی میکنه
نه مریم جون زیاد بیرون بردن هم خوب نیست اون وقت بد عادت میشه و چند روز نتونی ببریش به هم میریزه... ایشالا بعد ماه رمضون بتونم تا هوا روشنه ببرمش که یه بار پارک بریم و یه بار پیاده روی تو خیابون تا این نظم به هم بخوره و عادت نشه براش
مرسی عزیزم مثل همیشه بهم لطف داری 
دمِ آیدین جون گرم
فیلم بازی که من برای علیرضا اصلا نگرفتم ولی عاشق این فیلم های زبان کودکانه ست که تو بستۀ تراشه های الماس هست و همه اش میگه فیلم نی نی ها رو برام بذار
من چهار روز قبل از اینکه بدنیا بیام خاله شده بودم
خوش به حال بچه ها با این عمه و خاله جواااان
عزیز دلم کباب هایی که با بچه های پارک پختی خوشمزه بودند؟اونا رو نوش جون کرده بودی معجون نخوردی؟
الهی من قربون مهربونیت برم که به بابا محمدت تند تند معجون میدی
میدونی یاد چی افتادم وقتی خونه چادری سوگند و با مکافات میچینم و خوشگل و تمیز می کنم فردا صبحش با یک چشم بر هم زدند رو هوا میره
این پسمل ما خلاق دیگه مامانش همش به فکر قطاره فکر کنم عاشقه قطاره
سوگندم دقیقا همینطوره البته که باباشم مثل همسر شما به یک چشم به هم زدند می بلعد بخصوص بستنی رو ولی من انقدر طولش میدم که بستیم اب میشه
نه خوااااااااااهر این اسباب بازی ها همیشه همین جور مرتبه.... پسرم خیلی آقااااست
باباها همه مثل همند و خدا واسمون حفظشون کنه
ممنون دوست خوبم ...ایشالا که همه دعاهامون برای سلامتی دختر خاله و مامان گلت نتیجه بده و خدا خوشحالتون کنه