آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

دریا

1393/4/1 17:16
نویسنده : مامان مریم
1,490 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه وقتی عکسای بچه هارو میدیدم که لب ساحل شن بازی میکنن دلم غنج میزد یه روزم با تو شن بازی کنم و زمان چقدر زود میگذرهمتنظر

پنج شنبه صبح زود راهی شدیم و تو هم تا خوابالو بغلت کردم بیدار شدی و تا گفتم داریم میریم شمال خندیدیخندونک

کل مسیر خوابالو تو بغلم بودی و اذیت نکردی و خداروشکر جاده دیزین شمشک باز شده بود و این یعنی لازم نبود تا کرج و چاده چالوس بریم و دوباره صبحانه رستوران دونا و پسرکم یه صبحانه کامل خورد...... هر وقت تو اینجور با اشتها و کامل غذا میخوری واقعا غذا بهم مزه میکنهآرام

1 ساعت بعد ویلا بودیم و بعد ناهار که یه کباب تابه ای خوشمزه پختم و تو هم دوست داشتی خوابیدیم و عصر رفتیم دریا.......... یه ساحل خیلی خوب پیدا کردیم و تو و محمد حسابی آب بازی کردین و البته نمیدونم چرا ماشین مک کویینت هم با خودت آورده بودی و با اون هم مشغول شدی و من هم فقط عکاسی کردم چون چند نفر دیگه هم لب ساحل بودند....... و برگشتنی محو یه پسربچه شدی که پشت کامیونش ماسه میریخت یعنی کار محبوب تو.......... و من متاسفانه این بار کامیونتو نیاورده بودم و خلاصه آنچنان روبروی پسرک نشستی و با دستای زیر چونت بهش زل زدی که دلم برات کباب شد و با کلی زبون بازی راضیت کردم بریم تو ماشین و البته تو چالوس از یه دستفروش یه کامیون کوچولو خریدی و حتی تحمل نکردی جای دیگه برات بزرگترشو بخریماجازه

 

 

 

عکسا ادامه مطلب

 

اینا روز اول لب ساحلهمحبت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این هم شکار لحظه های مامانراضی

 

 

و باز هم رستوران قبلی که همه دیکه میشناسنتخوشمزه

 

و این هم فردا ظهرش که عالــــــــــــــــــــــــی بود چون هیچ کس تو ساحل نبود و منم تونستم با شما بیام تو آب و خیلی خیلی خوش گذشت و وافعا احساس سفر خارجی داشتم خصوصا که تو هم مشغول شن بازی شدی و با محمد تا خیلی دورها رفتیم ولی تا مارو تو آب دیدی به دو اومدی سمتمون و ما نفهمیدیم چطور برگشتیمترسو

عاشق شن بازی باتو شدم و عاشق اینکه هر سه تو آب با هم رو شنا بغلتیم و چه عکسای قشنگی و حیف که اینجا جاش نیست........... و با لباسای خیس رو شن ها با تو صدف و سنگ جمع کردن........... و البته سوختن هر سه تامون و کمتر من چون لباس داشتم و بیشتر تو و محمد و نتیجش قرمز شدن پسرک سفیدم شدعینک

و تنها مشکل این بود که با مکافات و در انتها گریه زاری با دریا خداحافظی کردیگریه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و این هم شب دوباره دریای چالوس و اتو توماس عزیزتدلخور

 

 

 

 

و این هم خداحافظیبای بای

 

 

 

و اما شیرین زبونی هات

موقع دیدن کامیون اسباب بازی:مامان خواهش میتونم این تانیونو بردارم ایجازه میدی؟؟؟

به صندوق دار رستوران:عمو حیلی مَنون حیلی خوشَزه بود

به محمد:بابا محمد حیلی مَنون منو آوودی شوال

شب دارم برات تو تخت قصه میگم میگی مامان مریم آب میخوام طبق معمول تا سرمو برگردوندم سمت در تو بلند تر داد زدی:محمـــــــــــــد یعنی همون کاری که من هرشب میکنم!!!

و باز هم به محمد:بابا محمد حیلی مَنون منو آوودی دَیا

چند ماهه حتما منو مامان مریم و بابارو بابا محمد صدا میکنی و الان چند روزه دیگه خیلی خودمونی گاهی بابارو محمد و منو (مَی یم) صدا میکنی بوس

عاشقتم عسلمبوس

 

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

مریم(مامان کیان)
1 تیر 93 17:52
حسابی دلم خواستخوش حالم که بهتون خوش گذشته دیدی آرزوت چه زود برآورده شد و آیدین رفت شن بازی
مامان مریم
پاسخ
عزیـــــــــــزم ایشالا شما هم رفتین بهتون خیلی خیلی خوش میگذره آره خیلی خوشحالم با پسرکم شن بازی کردم ولی شن خیس هنوز تا قلعه سازی راه بسیار است
خاله سانی
1 تیر 93 18:56
عزیز دلمممممم چه عکسای خوشگلی گرفته اقا ایدین.انشا.. همیشه شاد باشید
مامان مریم
پاسخ
ممنونم گلم و شما و بنیتای ناز هم همین طور
مامان رها
1 تیر 93 19:57
اى قربونششششششش
مامان منیر
1 تیر 93 20:32
همیشه به گردش وای که چقدر دلم یه سفر شمال میخواد من از پارسال تا حالا مسافرت نرفتم خیلی دلم خواست عکسای گل پسری هم قشنگ بود . واقعا تو این گرما امیرعلی من نباید سرما میخورد ولی عمش سرما خورده از اون گرفته
مامان مریم
پاسخ
عزیـــــــــــــــزم ایشالا زود شرایطش براتون پیش بیاد و برین مواظب امیر علی کوچولو هم باشین ایشالا زود خوب میشه ممنون خانومی
مریم طلایی✿
1 تیر 93 20:59
منم مک کویین و خیلی دوست دارم راستی اون اسباب بازی همیشگی تو عکسا نیست؟
مامان مریم
پاسخ
سلام مریم جووووون اون دودو روز اول آیدین در حال بدو بدو کرد زیر پای یه آقایی شکست البته دو تا دیگه تو ماشین داره ولی چون اونو بیشتر دوست داشت بقیه رو تحویل نگرفت
مریم طلایی✿
1 تیر 93 21:01
چه شکار لحظه ای!
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووووووووووووووووون
ساناز
2 تیر 93 0:27
چه عكساي قشنگي و مخصوصا شكار لحظه هاي مامان مريم با 400 تا عكس من عاشقه بازي كردن بچه هام .. انشالا متينم هم بزودي به بازي كردن علاقه مند بشه ماشين و كاميونشو نگا
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم این جمله رو من دو ماه پیش به مریم جون گفتم و انقدر زود به آرزوم رسیدم مال شما هم در پیش است ساناز جونم عجله نکن زود زود باید با متین همبازی بشی
مامان عليرضا
2 تیر 93 0:45
وای خوشگل خاله چقدر عکسات قشنگن دوستم شکار لحظه هات عالی بود.به این میگن یه شکار خوب و خوشمزه ایشالا همیشه شاد باشید عزیزم
مامان مریم
پاسخ
ممنون الهام جوووووووونم شکار لحظه هام بیشتر بود و فقط یکیشو گذاشتم فکر میکردم برای خودم فقط جالبه حالا بیشتر میزارم ببوس جوجو نازو
الهه مامان مبین
2 تیر 93 1:02
سلام مریم نازنینم . همیشه به گردش و سفر عزیزم . چقدر عکساتون ناز بودند . خصوصا آیدین عسلم . قربون اون شیرین زبونیات . همیشه خوش باشید عزیزم . یه عالمه بوس برای آیدین عسلم و مریم ماهمممممممممممممممممممممممممممممممم
مامان مریم
پاسخ
سلام الهه مهربونم ممنون دوستم شما همیشه لطف داری گلم
الهه مامان مبین
2 تیر 93 1:03
کامیونش خیلی خوشمل بود
مامان الهه
2 تیر 93 1:03
عکسای خودت هم خیلی ناز
مامان مریم
پاسخ
ممنون دوستـــــــــــــــــــــــــم
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 2:05
بابا خوشبحالتون همش میرید دریا منم دلم لک زد برم مسافرت ولی چه کنیم تا 28 خرداد درگیر امتحانات همسری الانم که نمی تونیم بریم چون کسی نیست تو محل کار همسری به جاش وایسه خلاصه کلی با عکساتون یاد اخرین سفر شمالم افتادم خیلی خوش گذشت البته اخرین سفر مامانم بود که حالش خوب بود بگذریم مریم جون واقعا با دیدنت کلی انرز میگریم خیلی دوستون دارم مخصوصا وروجک کوچولو ایدین جونو عاشقتم خاله جون با این پیتزا خوردنت جیگر راستی عکس تو اینه بغل ماشین خیلی حرفه ای بود افرین بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان مریم
پاسخ
الهــــــــــــــــــــــــــــــــی دوست خوبم ایشالازود یه سفر توپ و پر خاظره میرین شمال فائزه جونم هر وقت از مامانت میگی یه چیزی تو قلبم فشرده میشه و درد میگیره الهی به حق این ماه عزیزی که در پیشه مامانت زود زود سلامتیشو به دست بیاره و دوباره شاد و خوش دور هم باشین ممنون دوست گلم اینم مال سوگند جونه برسونی بهش هااااااااااا
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 2:06
راستی منظورم انرژی بود چون تند تند تایپ می کنم فراموش می کنم چک کنم شرمنده اگه غلط املایی زیاد دارم
مامان مریم
پاسخ
عزیزمـــــــــــــــــــــــــــــــــــی
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 11:33
مریم جون خصوصی
مریم(مامان کیان)
2 تیر 93 12:01
مریم جون این جمله آخر شیرین زبونی های آیدین و دیروز ندیدم کیانم تازگی ها تو بعضی موارد من و باباش و به اسم صدا میزنه بعد اگه من بگم چرا نمیگی مامان میگه من میخوام مثل بابام حرف بزنم.... باباش هم که کلا اعتراضی نداره و تازه کیف هم میکنه....
مامان مریم
پاسخ
معلومه بابای کیان براش بتشه و خیــــــــــــــــــلی دوسش داره من و محمد هم ته دلمون از صدا کردن اسممون میذوقیم
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 13:16
خصوصی
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 13:41
عزیزم فرستادم
مامان جونم(سوگند من)
2 تیر 93 19:11
ممنونم عزیزم بابت کامنتهای امید بخشت انشالله همیشه سالم و موفق باشی دوست گلم
مامان مریم
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم شما و خانواده تون هم همینطور گلم
مامی فرزانه
3 تیر 93 0:36
ای جون برای این پسمل شیرین زبون. مامان مریم همیشه به تفریح با آرزوی شادی همیشگی براتون و یه عاللمه بووووووووووووووووس
مامان مریم
پاسخ
مرسی فرزانه عزیزم برای خانواده کوچولوی شما هم همینطور گلم
مامی فرزانه
4 تیر 93 14:33
آخ مریم جون خوش بحالت خسته نباشی من که هنوز دارم خاطرات چهارسال پیش ملینارو می‌نویسم وقتی دفترشو میبینم هی وسوسه میشم ازش کم کنم حالا مونده من به زمان حال برسم
مامان مریم
پاسخ
فرزانه جونم خدا قوت حالا خیلی کار داری دوستم من اول خرداد پست برفی داشتم و دوستان فکر میکردن ایران نیستم ولی ادامه دادم تا رسیدم از سن دخملیت بالای وبت متوجه شدم مثل خودمی واسه همین نپرسیدم ادامه بده گلم آخرش لذت بخشه
مریم(پرنیاوبردیا)
6 تیر 93 18:09
دلت آبی تر از دریا عزیزم به کامت گردش دنیا عزیزم الهی دائما چون گل بخندی روزگارت خوش و خرم عزیزم
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووووووووووووووووووووووووووووووون
الهام مامان علیرضا
11 تیر 93 13:47
من تازه این پست تو دیدم آخه برای سرگرم کردن علیرضا اومدم عکس های آیدین جون و کامیونش و بهش نشون بدم چه شباهت زیادی بین شما و آیدین جون هست! از زیارتتون خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم
مامان مریم
پاسخ
عزیــــــــــــــــــزم ممنون از توجه تون گلم ممنون از ابراز شباهت... من هم از آشنایی با شما خیلی خیییییییلی خوشحالم
الهام مامان علیرضا
11 تیر 93 14:54
راستی یادم رفت بگم همسرتون هم بی نهایت به شما و آیدین جون شباهت داره و بس که علیرضا پیام بازرگانی شد، وقت نشد بنویسم که همون طور که از نوشته هاتون برمیاد و تصورم بود خیلی مهربون و با محبت و دوست داشتنی هستید
مامان مریم
پاسخ
عزیزم خیییلی ممنونم و این نهایت لطف شما رو میرسونه ببوس علیرضای نازنینمو