سفر پاییزی
از بعد از جشن تولدت قرار بود تا هوا سرد نشده با امیر و سپیده یک سفر به رامسر بریم و بلاخره تو ماه آبان فرصتش ایجاد شد ولی من زیاد راغب نبودم چون نگران سرما خوردنت بودم و نمیدونستم این بهترین سفرم تو 2 سال اخیر میشه
صبح زود راه افتادیم ولی تو دیگه کوچولو نیستی و کمتر تو راه میحوابی ولی با این وجود اذیتمون نکردی
صبحونه تو رستوران درنا تو جاده چالوس بودیم و تو کل مدت این میز چرخداری که باهاش سفارشاتو میارنو دائم اینور و اونور کشیدی و رفتنی هم با یه بچه گربه جلوی رستوران حسابی دوست شدی و مشغول بازی
قرار شد تو مسیر یه سری به ویلا بزنیم و اونجا متوجه شدیم سیستم برق قطع شده و تو مدت تعمیر تو و سپیده کلی کوه پیمایی کردین و منم ازت کلی عکس گرفتم خصوصا با شال سپیده که به خاطر باد دور سرت پیچیده بود و خیلی با نمک شده بودی ولی متاسفانه رم گوشیم سوخت و کلی خاطره به باد رفت
بعد از خوردن نهار و یه خواب کوچولو از جنگل های عباس آباد به سمت کلاردشت و در انتها رامسر رفتیم و شب رسیدیم که کل مسیر جنگلهای عباس آباد بارونی بود و با وجود تاریکی چیزی از زیباییها کم نمیشد که البته جوجو کامل خواب بود
تو بلوار کازینو رامسر یه ویلای دنج اجاره کردیم که صبح روز بعد تازه متوجه طبیعت خیلی قشنگ بیرونش شدیم و بعد از گذاشتن وسایل رفتیم واسه شام یه رستوران خیلی خوشگل که تو هم یه دوست پیدا کردی و برای اولین بار یه رون مرغ سوخاری خوردی و البته سیب زمینی سرخ کرده محبوبت
شب هم خیلی خوب خوابیدی ولی برای اولین بار صبح ساعت 7 با تهوع بیدار شدی و همه شام دیروزتو بالا آوردی و من متوجه شدم شب قبل تو راه تو ماشین عمو امیر با سپیده کلی پفک خوردی
البته سپیده مثل همیشه که واقعا فهمیده و خانومه از من پرسیده بود که میتونه بهت پفک بده یا نه و چون تو 2 سالت تموم شده من گفته بودم اشکالی نداره ولی نمیدونستم تو بی جنبه همه بسته رو میخوری
اونروز خیلی ترسیدم و همش به این فکر میکردم که اگه همین الان راه بیوفتیم به دکترت میرسیم یا نه که خدارو شکر تو بعد از بالا آوردن و برطرف شدن ترس ناشی از اون چون اولین بارت بود دیگه حالت خوب شد و باز مشغول شیطنت شدی و ما هم تا شب معدتو سبک نگه داشتیم و اصراری به غذا خوردنت نداشتیم
بعد از صبحانه که طبق معمول امیر آقا زحمتشو کشید و عالی و مفصل بود رفتیم فضای خوشگل جلوی ویلا و بعد دریا و بعد هم تله کابین رامسر که خیلی خوش گذشت و همه جارو از بالا با ذوق نشون میدادی و اون بالا هم مه آلود و یه بارون نم نم و خوشگل و یه عکس یادگاری هم ازمون تو تله کابین گرفتند که خیلی خوشگل شد و بعد یه خرید کوچولو تو اونجا به سمت چابکسر و روستای سرولات و رستوران خاور خانوم معروف حرکت کردیم ........... فضا خیلی زیبا و نمای روستا عالی و هوا محشر بود و از غذا هم هیچی نگم بهتره که من همچین میرزاقاسمی تو عمرم نخورده بودم و با اینکه ماهی خیلی خوشمزه ای خوردم همش میگفتم که ای کاش همون میرزا قاسمی رو تا ته میخوردم و کباب ترش سپیده هم وااااااااااااای
توی وروجک هم جز پلو خالی محبوبت چیزی نخوردی و بعد به سمت لاهیجان و خونه مادر بزرگ امیر آقا رفتیم و شب رسیدیم و اونجا که دیگه اصل طبیعت روستایی و بکر دیوانه کننده
با اینکه اصلا اصلا میل نداشتیم نمیشد از کتلت های لاهیجان گذشت و بعد از شام که خانوم بزرگ رو هم برده بودیم برگشتیم خونه و شب هم توی گل پسر خیلی خوب خوابیدی و اصلا بیدار نشدی و کلی هم قبلش با خانوم بزرگ حرف زدی و تو که از اول به پاشو میگی بوشو باعث خنده خانوم بزرگ میشدی که فکر میکرد داری به زبون اونا صحبت میکنی
فردا صبحش هم بعد صبحونه کلی تو حیاط سرسبز و قشنگشون بازی کردی و بعد همگی آماده برگشتن شدیم با یه غالمه خاطره قشنگ
تو مسیر خونه خانوم بزرگ هم یه دریاچه کوچولو پر از اردک دیدیم که وایسادیم همه نونایی که تو ماشین داشتیمو براشون ریختیم و با سر و صدای اردک ها بقیه اردک هاد همسایه ها هم اضافه شدند و تو چقدر لذت بردی و منم که عاااااااااشق اینجور مناظر
این سفر جزو بهترین سفرهام شد چون اولا آقا پسرم دیگه از آب و گل دراومده و میتونه لذت ببره و منم از لذتش غرق شادی میشم و بعد هم هوا عالی بود بارون نم نم و هوای نیمه ابری و جمع دوست داشتنی
همیشه به سفر و خوشی باشی کوچولوی من