آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

تربیت با بازی درمانی

1393/3/20 17:15
نویسنده : مامان مریم
637 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک چند باری تو سفر یه اخلاق جدید و ناخوشایند از خودش رو کرد اصرار به داشتن چیزی و گریه و دادوبیداد و حتی رو زمین خوابیدن و .......

اول سعی کردیم باهاش کنار بیایم ولی بعد دیدم حالا بدون اینکه بگه چی میخواد شروع به لجبازی و دادو بیداد میکنه و شروع کردیم به کار کردن رو این موضوع از محمد خواهش کردم به گریه هات توجه نکنه چون بار اول که الکی گریه میکردی بابای دل نازکت هم پا به پات اشک ریخت و تو هم بل گرفتی

دفعات بعدی محمد بیشتر همکاری کرد گرچه نمیتونست بی تفاوت هم باشه و گاهی بغلت میکرد و باهات راه میرفت که دستور میدادی کجا بره در کجارو باز کنه و وقتی دید تو واقعا خودت هم نمیدونی چی میخوای و فقط داری موقعیت خودتو میسنجی بیشتر همکاری کرد و گرچه خیلی سخت ولی موفق شدیم

اون حالتهای گریه عصبی و جیغ و داد برای گرفتن امتیاز 1 هفته ای ادامه داشت و بعد هم شدیدا لجباز و بهانه گیر شدی و من هم چون تو یک قدم از موضع قبلیت عقب نشینی کردی بیشتر باهات راه اومدم و دوباره هرروز 2 بار بیرون میبردمت تا کمتر بهانه بگیری و این کار از سرت بیفته و باید بگم خیلی سخت بود هرروز بعد صبحانه میبردمت خانه اسباب بازی سرای محله تا با بچه ها بازی کنی و واسه ناهار برمیگشتیم خونه و دوباره بغد از ظهر پیاده روی و پارک و ....... و مسئله بعدی این بود که تویی که اصلا با دودوت یه لحظه بند نمیشدی تا بهت برسیم حالا از جلوی در میگفتی بغلم کن اول میخواستم قبول نکنم تا عادت نکنی و بعد احساس کردم شاید به خاطر توجه نکردن به گریه هات احساس کمبود محبت کنی و این بار هر دفعه میگفتی بغل سریع بغلت میکردم ولی واقعا خسته میشدم و کمرم درد میگرفت این شد که کالسکه ات بعد 1 سال دوباره بیرون اومد ولی مشکل دو تا شد حالا میخواستی خودت هلش بدی و تو خیابون کنترلت خیلی خیلی سخت بود چون برعکس بچهگیات نمیزاشتی منم دستشو بگیرم و همش میگفتی تو دست نزن و با سرعت به سمت مردم...........

شاید دو هفته با این وضعیت کنار اومدم و کماکان هر روز بیرون بودیم تا یواش یواش شرایط مثل قبل شد البته چند باری هم که دیگه واقعا کم آوردم به سپیده و خونه مامانی هم سپردمت و واقعا موثر بود و بعد برگشت انگار حس کرده باشی مامانت واقعا خسته شده خیلی بهتر شدی

 

خونه اسباب بازی

 

 

 

 

چند روز پیش که زنگ زدن یهو یه فکری به ذهنم رسید ، یه صندلی گذاشتم جلوی آیفون و تو هم مشغول صحبت با داداشی دوست خیالی جدیدت شدیتلفن

 

 

 

 

 

 

 

و یه بازی قدیمی که جمش کرده بودم و تازگی ها دوباره باهاش مشغولیم حباب بازی

 

 

 

 

 

پسر کوچولوم از این دوران تربیتی سربلند بیرون اومد و الان هردو مرز هم رو میشناسیم و خیلی خوب با هم کنار میایم و منم از اینکه روزای گرم ببرمت بیرون راحت شدم و الان فقط عصرها پارک و پیاده روی داریم و با یه دودوی جدید و کفش های تابستونی چراغ دار مشکل بغل اومدن هم حل شد و حالا هم همون پسرک خوش اخلاق و مهربون خودم شدی که روزی هزار بار ما رو میبوسی

 

 

                  

 

 

 

 

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

ساناز
20 خرداد 93 22:52
خصوصی
ساناز
21 خرداد 93 2:11
تو مطالب بروز شده نبوديا مريم جون
مامان مریم
پاسخ
آره ساناز جونم وقتی برای ویرایش ثبت و عدم نمایش در وبلاگو میزنم نمیرم تو به روز شده ها!!!
ساناز
21 خرداد 93 2:13
خيلي جالب بود البته بنظرم اقتضاي سنش هم بوده عزيزم ولي بي توجهي به گريه ها و لجبازي ها هم سخته
مامان مریم
پاسخ
آره ساناز جون خیـــــــــــــــلی سخته ولی لازمه چون در غیر این صورت یاد میگیره همه خواسته هاشو با داد و فریاد و گریه بگیره و این خیلی بده خیلی سخت گذشت ولی خوشحالم تونستم از این مرحله رد بشم
مامان لیلا
21 خرداد 93 2:26
گل پسری واسه خودت
مامان مریم
پاسخ
ممنون گلم
ساناز
21 خرداد 93 16:29
نه گلم برام مهم نیست فقط خواستم بدونی همه کاراش فیلمه ..دیگه اینترنته ..
مامان مریم
پاسخ
عزیـــــــــــــــــــــــــــزمی
مریم(مامان کیان)
22 خرداد 93 9:56
وای چقدر خوب که زود دست از لجبازی برداشت خوشحالم که موفق شدین.............مریم جون ببخشید میپرسم ها ولی میخوام بدونم الان خواسته هاش و چطوری میگه و اگه مخالفت کنید عکس العمل اش چیه؟
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم راستش مریم جون اون دوره سخت تر از اونی بود که نوشتم روزای اول خیلی خیلی بد بود و بدون اینکه بگه چی میخواد و چرا یهو قاطی میکرد و توقع داشت از نوع گریه بفهمیم چی میخواد و متاسفانه زود فهمید که با گریه به خواستش میرسه و بعد تا بغلش میکردیم مارو میزد و اگه دستاشو میگرفتیم عصبی تر میشد و اصلا نمیدونستیم الان باید چی کار کنیم؟؟؟ تو مسافرت کنترلش خیلی سخت بود و تو خونه بعد از چند بار محمد قبول کرد که همکاری کنه و به گریه هاش توجه نکنیم و با خودمون صحبت میکردیم یعنی اضلا نمیشنویم....... بعد از 1 هفته یکم بهتر شد و ما هم از موضعمون یکم عقبتر اومدیم تا اونجایی که میشد با خواسته هاش موافقت میکردیم تا اونم لجبازی نکنه و یواش یواش با پرت کردن هواسش همه خواسته هاشو اجرا نمیکردیم و بعد هم با زیاد بیرون بردم خسته میکردمش چون من به وضوح دیدم هر کاری آیدین یاد میگیره اگه چند روز انجامش نده از سرش میفته.......... الان خدارو شکر مرزهای هم رو شناختیم و هر دو میدونیم تا کجا میتونیم پیش بریم ، آیدین میفهمه من دیگه دارم عصبی میشم و زود خودش میگه معذرت میخوام و من هم میدونم کجا باید با آیدین راه بیام و در غیر این صورت میره تو فاز لجبازی و خرابکاری...... و الان میدونه اگه قراره براش مثلا ماشین بخرم قبل از بیرون رفتن بهش میگیم و جلوی اسباب بازی فروشی دادو قال هیچ فایده ای نداره!!! و همین الان گفت پسته میخواد و تو کابینت چیپس دید و اونو خواست و بهش گفتم بعد صبحانه اگه چیپس بخوری دل درد میگیری و اگه پسته هم نمیخوای بریم بشینیم و بعد دو بار توضیح قبول کرد ولی اون دوره اصلا قبول نمیکرد و همش فریاد....... و بهترین چیزی که یاد گرفتم اینه که همه چیزو خیلی شمرده و آروم وجدی بهش توضیح بدم و فقط مخالفت نکنم و علت مخالفت رو هم بگم وااااااااااااای چقدر حرف زدم ببخشید
مریم(مامان کیان)
22 خرداد 93 12:31
نه عزیزم لطف کردی جوابم و دادی اونم کامل..... آخه منم تازگی ها با کیان یه کم درگیری دارم ولی چون بزرگتر از آیدینه کار من سخت تره!!! یعنی اون جیغ و داد و لجبازی که شما گفتین و نداره ها اما تازگی ها داد میزنه خیلی بلند بعد هم گریه میکنه کان کلا از نوزادیش هم گریه نمیکرد اصلا خیلی محکم بوده همیشه اما جدیدا داد و بیداد و گریه البته مدتش خیلی کوتاهه اما این تغییر رفتار برام عجیبه البته الان نمیتونم با حواس پرت کردن از یادش ببرم اما خوب یا باید عصبانی شم تا کوتاه بیاد یا انقدر حرف بزنم و توضیح بدم تا آروم بگیره........
مامان مریم
پاسخ
مریم جونم کتاب به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن رو بهت پیشنهاد میکنم حتما بخونی به من خیلی کمک کرد ولی برای سن کیان بیشتر جواب میده چون اون متوجه میشه و آیدین کمنر زبان بچه ها خیلی شبیه ماست وقتی ناراحت یا عصبانیه گفتن وای تو الان عصبانی هستی خیلی زودتر آرومشون میکنه تا مثلا بازم لوس شدی مثل ما که وقتی خسته میشیم فقط دوست داریم یه جمله همسرمون بگه میفهمم بچه داری چقدر سخته واقعا خسته نباشی و اگه مثلا بشنویم وای چقدر نق میزنی بدتر عصبی میشیم و داغ میکنیم امیدوارم منظورمو رسونده باشم و این کتاب کاملتر بهت توضیح میده
مریم(مامان کیان)
22 خرداد 93 12:36
مثلا دیروز تو مطب دکتر که خیلی هم شلوغ بود خانم منشی که خیلی به کیان لطف داره و دوستش داره تا کیان اومد گفت ا این دختر دوباره اومد؟ کیانم با صدای بلند گفت مگه صد دفعه نگفتم من پسرم بعد هم گریه که من اسمم کیانه مگه کیان دخترونه است........ هم من هم پدرش اصلا خجالت کشیدیم هم چون صداش و بلند کرد هم گریه کلی منشی معذرت خواهی کرده کلی هم ما بهش توضیح دادیم آخر سر هم با عصبانیت به منشی گفت من اصلا از شوخی خوشم نمیاد.......... حالا این یکی از مواردی بود که یادم مونده کلا اگرم ما باهاش مخالفت کنیم این عکس العمل و نشون میده در حالیکه قبلا خیلی آرومتر بود .......... اوه چقدر نوشتم ببخشید حوصله ات و سر بردم
مامان مریم
پاسخ
نه مریم جونم منم دارم استفاده میکنم همین دیگه مثلا این جور مواقع اصولا ما میگیم باشه هیس زشته خوب مگه چی گفت؟؟؟اشکال نداره!!! ........... ولی این کتاب میگه باید احساسشو درک کنیم و همین......... یعنی مثلا بگی چه خانوم بی ملاحظه ای واقعا شوخی هاش بی مزست... عصبانی شدی؟؟؟ حق داری منم بودم عصبی میشدم....... و این جوری چون احساس میکنه فهمیده شده زودتر آروم میشه امیدوارو تونسته باشم کمک کنم
مریم(مامان کیان)
22 خرداد 93 14:02
خیلی ممنون این و تا حالا امتحان نکردم .. حالا اینم امتحان میکنم کتابی و هم که گفتی میرم شهر کتاب ببینم پیدا میکنم یا نه؟؟ بازم ممنون........ حالا فکر کن تو مطب جلو خانمه این و میگفتم اما خوب این روش و باید امتحان کنم
مامان مریم
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم و امیدوارم نتیجه بگیری
مامان مهلا
24 خرداد 93 11:06
به من میگن حوصلم برا بچه ها زیاده بابا تو که رو دست مایی عجب حوصله ای
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم ولی همیشه اینجوری بیشتر جواب میگیرم ،گرچه حوصله زیاد و تحمل بالایی میخواد ولی بهتر و سریعتر جواب میده ببوس عروسکتو
مامان سوده
25 آذر 93 4:28
سلام گلم...با راهنمایی های مفیدت و با خواندن این پست کامل متوجه شدم هی چ چیز به اندازه ارامش و خونسردی من در ارامش بچه ام موثر نیست...مثلا امیر مهدی از بچگی چون شیطون بود و پر تحرک و میخواست همه چیزو تصاحب کنه همه جلوی روش میگفتن قلدر!من اون موقع متوجه نشدم ولی الان میفهمم انگار این کلمه با بچه اجین شد و انگار یک جورایی تشویق شد به طوری که از حد و مرز گذشت و به کتک به همسالان خودش رسید...به هیچ طریقی نتونستم مهارش کنم تا وقتی که سر کار میرفتم و توی مهد کودک بهتر شد اما تو جمع فامیل خیلی اذیت میکرد این بود تمام رفت و امدهامو کم کردم و هر جا میرفتم میذاشتمش خونه مامانم تا هم اون در امان باشه هم بقیه!اگه هم تو مهمانی که مجبور بودم ببرمش بچه ای باهاش بازی نمیکرد امیر به زور متوسل میشد!و با اذیت میخواست اونو مجبور کنه ...این بود که باهاش حرف زدم و گفتم هر کس دیگرانو بزنه ضعیفه!واییییییییی یعنی انقدرررر این کلمه جادویی بود که حد نداره و بلافاصله اثر کرد الان در بازی های کودکانه اش با خودش حرف میزنه و میگه من قوی ام با همه مهربونم!و من فهمیدم که با صحبت و ارامش خیلی بهتر از دعوا و زور میشه نتیجه گرفت!...بخاطر پست زیبات ممنونم مهربان دوست
مامان مریم
پاسخ
دقیقا سوده جون وقتی باهاش منطقی حرف میزنی احساس میکنه بزرگ شده و یکی داره مثل بزرگترها باهاش حرف میزنه پس باید عکس العمل اون هم در حد جایگاهی که بهش دادن باشه وقتی براش دلیل و برهان میاری یعنی به شخصیتش احترام گذاشتی و اون هم به شخصیت دیگران احترام میزاره اگه بخوابم با داد و بیداد بهش چیزی رو تفهیم کنیم اون هم یاد میگره میشه با داد زدن حرفشو به کرسی بنشونه....کلا آرامش داشتن اولین و مهمترین اساس صحبت با بچه هاست وقتی مینشینی و هم قدش میشی و شمرده شمرده براش توضیح میدی قشنگ به حرفات گوش میکنه ولی وقتی فقط میگی نه نمیشه متوجه علت مخالفت نمیشه....فکر میکنه باهاش لج کردی و اونم لج میکنه از ایده کسی که کتک میزنه شعیفه خیلی خوشم اومد....این نشون میده که امیر همه تمایلش به برتر بودم...کارتون خشن دیدن و ...فقط برای اثبات قدرتشه از این موضع میتونی خیلی استفاده کنی....برای حمایت از برادرش یا سپردن بچه های کوچیک تو جمع بهش و اینکه چون تو بزرگتر و قوی تری مواطب اینا باش تا بقیه اذیتشون نکنن اینجوری این حس برتری طلبی و قدرت نمایی ارضا میشه و بدون کتک زدن و خشونت و اصلا اجازه نده کسی انگ بزنه به پسرت...حتی قلدر!! ممنونم از وقتی که میزاری و پست هارو میخونی