خونه نگو بازار شام
آهاااااااااااای وروجک برو عکسای قبلتو نگاه کن تو خونه همه چی سرجاش بود به جز میز نهارخوری که جشن ده روزگیت شکست و ما دیدیم وای چه خونه بزرگ شده و کلأ جمش کردیم تا شما بعدها راحت با روروک ویراژ بدی ، همه چیز مرتب بود تا تو فسقلی شروع کردی به چهار دست و پا رفتن و خونه یواش یواش تبدیل شد به یه مسجد مدرن ....اول گلدونها و مجسمه ها جمع شد ،بعد ظرفای پذیرایی و قاب عکسا ،بعد شمع ها و سنگای کوچولوی تزیینی ،بعد هم گلدون بامبوم منتقل شد به راه پله و بعدها که یاد گرفتی با گرفتن اجسام وایسی میز کنسول آینه شمعدون هم بدرود گفت و جای همه این اشیاء دوست داشتنی یه سبد اسباب بازی اومد تو پذیرایی که هرروز هم پر و پیمونتر شد و اگه جمشون کنم تو سبد مذکور با هیجان دوباره پخششون میکنی تو کل خونه و درنتیجه فقط وقتی شازده خوابند اون سبد میزبان اسباب بازیای شماست
و من عاشق همه این پروسه بودم چون اینا یعنی جوجوم داره بزرگتر و شیرینتر و هوشیارتر میشه
پشتتو داری