سفر
دقیقا دو هفته بعد سفر به بندر ترکمن محمد گفت بریم ویلای شمال و من هم نگران اینکه نکنه تو سفر باز هم یاد اون حرکات و لجبازی ها بیفتی و به محمد گفتم فعلا دست نگه داریم تا این حرکت کلا فراموشت بشه ولی نتونستم حریف بابا محمدت بشم و البته خودم هم شدیدا ذهن و روحم به خاطر تمرکز رو این قضیه خسته بود و این شد که راهی شدیم
ابتدای ورود با دودوی عزیزت
و بعد از اینکه همه جارو آنالیز کردی چون بار آخر آبان پارسال اومده بودی رفتی سراغ بازی
و شب هم چالوس و دریا و شهربازی بلوار رادیو که برای اولین بار سوار قطار شدی و بعد هم برای اولین بار پیتزا خوردی البته قبلا هم ما خوردنی تو هم تست میکردی ولی خوشت نمیومد ........من و محمد شدیدا اهل فست فود هستیم و تو اصلا و البته منم خوشحال بودم چون چیز خوبی هم نیست و همیشه اگه از بیرون پیتزا بگبریم قبلش شام تو رو میدم و اگه هم بریم بیرون همینطور و اونجا نهایتا برات سیب زمینی میخریم و این بار برای اولین بار دو برش پیتزا به عنوان شام خوردی و خوشت هم اومد
و برای اولین بار تو این سفر حاضر شدی تو صندلی ماشینت بشینی و صد البته برای دقایقی
و فردا صبح هم رفتیم نوشهر و بازم دریا و تو و عشق پرتاب سنگ
بهت میگم آیدین بهم بخند اینحوری ژست میگیری
سایز سنگو داری؟؟؟
با دوربین جلوت عکس مینداخنم ومحمد دائم هشذار میداد برم کنار تا یه سنگ قسمت پیشونیم شد
و این هم عصر همون روز پسرک من در بستنی نعمت و باز هم برای اولین بار مشغول بستنی سنتی
بعد هم اول یکم چالوس گردی کردیم که یه کیف مک کویین برات خریدیم که تا شب رو کولت بود و از همه جالبتر جلوی یه دستفروش خیلی شیک گفتی بابا محمد میشه یه توپ بردارم و انقدر عاشق اجازه گرفتنت بودم که خورده شدی و عاشق اون توپی و همه جا تو کیفته و خودت انتخابش کردی و بهش میگی توپ ناینجی و شب که باز هم رفتیم رستوران دیشبی چون محمد عاشق پیتزا خوردنت شده بود با بچه های میز بغلی مشغول بازی شدی و فقط اولش قول گرفتی نکنه توپت بیفته زمین گم بشه!!!
امشب شهر بازی شلوغ تر بود و من عاشقتم که دور دوم قطار سوار شدن قبول کردی بری پشت بشینی چون نوبت نی نی یه!!!
و این هم بعدا نوشت
اینو میبینین؟؟؟
همونه فقط پارسال
و این هم 2 سال پیش
جوجوم بزرگ شده نه؟؟؟
ما که عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــقشیم