آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

پاییزه

1393/7/26 18:34
نویسنده : مامان مریم
861 بازدید
اشتراک گذاری

هوا دیگه داره سرد میشه....عصرها که میریم بیرون باید سوییشرت تنت کنم و یه کلاه پاییزه سرت بزارم

از وقتی از تبریز اومدیم صبح ها یکم زودتر بیدار میشی و شبها هم یکم زودتر میخوابی.....البته ما هم ازت تبعیت میکنیم و با شب زودتر خوابیدن صبح ها هم زودتر بیدار میشیم و خواب نیمروز باز وجود داره....ایشالا که همینجور بمونه چون خیلی منظم تره星 のデコメ絵文字

هنوز هم هر شب پیاده روی و بیرون رفتن رو داریم....پنج شنبه تا خیابون شریعتی با هم راه رفتیم و حرف زدیم و طبق معمول رو نیمکت محبوبت نشستی و شروع کردیリボン のデコメ絵文字

مامان مریم اون پروانه کوچولو رو بیبین    کوچولورو خیلی بامزه میگی و لباتو غنچه میکنی و صداتو ریز میکنی و میکشی

مامانش کجاست؟    مامانش اون بالاست تو آسمون 

پروانه کوچولو داره میره تو آسیمون دنبال مامانش میگرده داره فک میکنه مامانش کجاست؟

 

              

هرروز بیشتر میفهمم ما بزرگترین الگو برای تو هستیم و خیییلی باید مراقب حرف زدنمون باشیم...من همیشه تو خیابون و پیاده رو به عابرینی که راه سد کردن خیلی آروم زیر لب میگم ببخشید و رد میشم....دیروز دنبالت بودم که دیدیم به چند تا آقایی که راهو بسته بودن آروم گفتی  ببشید

گاهی دنبال محمد بهانه میگیری و محمد یه بسته بزرگ آدامس خرسی گرفته و داره میره یه دونه بهت میده و باهات خداحافظی میکنه و خیلی جواب داده بود...دوباره دیروز رفتنی بهت یه آدامس داد و داشت میرفت ....تو آشپزخونه یه پات رو پدال سطل زباله بود که درش باز بمونه و داشتی جلد آدامسو جدا میکردی که بلند گفتی بابا محمد خدافظ...به بابایی هم سلام بیرسون....صبر کن بیام بوست کنم゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

اما رفتی دوباره گریه که نرو!!!!محمد کلی پیشت نشست ولی راضی نمیشدی...میدونی عااااشق چیت هستم؟؟؟آدامس خرسی برای دهنت خیلی بزرگ بود و زود درش میاوردی...چند ماه پیش محمد بهت گفت نصفشو هم بده مامان مریم....الان امکان نداره هرجا و تو هر شرایطی بدون من آدامس بخوری....یعنی حتی تو فاز گریه هم نصفش میکنی و نصفشو میدی به من...اگه بیرون باشین هم سهممو نگه میداری و اصولا اصلا نمیخوری تا برسی خونه゜*.ピンク.*゜ のデコメ絵文字

چند شبی بود که میرفتیم بیرون از رسانه های تصویری برات سی دی کارتون میخریدیم...چون نمیخوام زیاد کارتون ببینی شب که میرسیدیم خونه قبل تو و محمد میرم و دستگاهو از پریز میکشم و میگم شب شده و دستگاه خوابیده و بزار صبح بیدار شدی نگاش کن...باید بزاری زیر بالشت و دیدم گاهی شب ها بیدار میشی و از زیر بالش درش میاری و نگاش میکنی و باز میزاری سرجاش و میخوابی゜*.ピンク.*゜ のデコメ絵文字

اصولا هر ماشین نو و هر اسباب بازی نویی شب اول زیر بالشت میخوابه و از همه بامزه تر شب قبل تولدت بود که برات ازینا خریدمجشنگذاشتیش زیر بالشت و نصفه شب بیدار شدی و یه دونه زدی و باز گذاشتیش سرجاش و خوابیدی可愛い。水玉。キラキラ。 のデコメ絵文字

پول همه چی رو باید خودت حساب کنی و به فروشنده میگی بخرمایید゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

 

            

 

بقیه ادامه مطلب

پنج شنبه شب محمد بهم گفت فردا صبح ساعت 8 قراره کانال دو یه فیلم سینمایی از توماس بده...من هم یکی از فلش های کارتونهاتو خالی کردم و صبح بیدار شدم برات ضبط کنمش...شبش یهت گفته بودم صبح میخواد توماس بده و صبح تا یه چرخی تو خواب زدی و بهت گفتم داره توماس میده با ذوق بیدار شدی که توماس جدید!!!

 

وبعد هم با ذوق برای اولین بار 8 صبح بیدار شدی وتا شب  4بار توماس عزیزت رو دیدی...من هم برات صبحانه پنکیک درست کردم که نخوردی و بعد هم همون سرلاک عزیزت رو خوردی و به قول خودت شیشیاک

 

            

 

           

 

جمعه عصر هم هوا گرفته بود و نمیدونستیم کجا بریم...با ماشین رفتیم پیش همون عمو که آبمیوه بستنی داره و اول بستنی خوردیم و بعد دیدن یه تگرگ تو ترافیک که خیلی هم خوشت اومد رفتیم خیابون ولیعصر و ماشین رو به اصرار تو که همش میگفتی پیاده بریم پارک کردیم و دنبال تو که با خیلی فاصله هیجان زده میدویدی راه افتادیم

خیلی خیلی قشنگ بود و یاد ایام قدیم افتادیم....هوای پاک بعد از بارون و درختای قدیمی نم زده و خیابون ولیعصر با چراغای رنگی که پای درخت ها گذاشته بودن و رنگشون عوض میشد و تو ذوق میکردی

 

               

 

               

 

               

 

                    

 

   خیلی بهم خوش گذشت....پسرم دیگه بزرگ شده و جلوتر از ما میدوه و من و محمد میتونیم مثل گذشته دست تو دست هم راه بریم و حرف بزنیم و با جزئیات ذوق کنیم

و اینها هم شب بعد شام و پدرانه پسرانه خونه ما  

رفتی پشت مبل وایسادی رو شومینه و میگی کمــــــــــــــــک

 

               

و اینجوری نجات پیدا کردی به قول خودت نیجاتم بده!!!

             

 

             

 

             

 

             

 

             

 

               

اینی که رو سرته قاب دوربین من شده تا من باشم بیشتر مواظبت کنم

این ماه دو تا قاب دوربین گم کردم و محمد اصلشو خریده و من گم کردم

               

 

و شیرین زبونی محبوبم

اولین حرفای قلنبه و سلنبه ای که خیییلی دوست دارم

رفتیم خونه مامان اینا و بابا رفته پایین و میگیم آیدین چیکار میکنی ...میگی   منتظر باباییم 

داریم میریم بیرون و من هنوز حاضر نیستم اومدی اتاق میگی  مامان مییم عجله کن دیده

گاهی خیلی به جا و به موقع میگی نگران نبااااش

هرچیزی که بخواهی صد در صد نه نشنوی میگی میشی خواییش میکونم

این روزها خیییلی نگران بزرگ شدنتم....خییلی منتظر این روزها بود و حالا که بهشون رسیدم خییلی نگران تموم شدنشم....تموم شدن این شیرین زبونی ها...سین شین و نوک زبونی حرف زدن

دوست دارم....خیـــــــــــــــــــــــلی دوست دارم

 

 

پسندها (14)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (17)

مامان کیانا و صدرا
26 مهر 93 19:13
سلام.فکر کنم شدم....اووووولالهی چه پن کیکی!!!!چرا نخوردیش پسری؟؟؟بله مریم جونم دیگه کم کم بچه ها جون بزرگ و بزرگتر میشن و ما هم پا به سن میذاریم ولی مطمئن باش همیشه شیرین میمونن.شاد باشی و شبت خوش دوست خوبم
مامان مریم
پاسخ
سلام دوستمآره اوووول شدی خانومی تازه دوربیم رفته بود تو تنظیمات و عکس ها کدر افتادن....انقدر خوش رنگ بود...ولی پسرک ما اصلا تو کار کیک هم نیست چه برسه پن کیک درسته عزیزم....ایشالا این روزهای آفتابی برای هممون پر از خاطرات قشنگ باشه....من هرچی عکس و فیلم میگیرم باز حس میکنم یه روزی دلم تنگ میشه خیلی تنگ شما هم شاد باشی عزیزم
بانو
26 مهر 93 19:26
ایشاله که خدا کمک کنه الگوی خوبی واسه بچه هامون باشیم این الگو بودن منو گاهی خیلی نگران میکنه یه بار یه جا خوندم فرزندان ما آن چیزی میشوند که ما هستیم نه آن چیزی که ما میخوایم گاهی که این حرف یادم میافته خیلی مواظب رفتارمم ولی بازم بعضی وقتا یادم میره راستی دخترک و منو آیدین شما چهار ماه اختلاف سنی دارن دختر من خرداد 90 هست امروز دقت کردم دیدم چقدر رفتار و حرفاشون مثل هم هست هر چیزی میگی انگار حرف دل منو زدی
مامان مریم
پاسخ
سلا بانو جون عزیزم من هم خیلی این جمله رو قبول دارم و امیدوارم بتونم همونی باشم که دلم میخواد پسرکم هم باشه الهی پس دختر گلت الان به خاطر دختر بودنش خانوم تر هم هست....زنده باشه الهی همه بچه ها تو سن مشترک مثل هم هستن...اینو وقتی میرم تو وب دوستان و انگار اون نوشته هارو خودم نوشتم فهمیدم....سلامت و شاد و باشه دختر گلت دوستم
خاله سانی
26 مهر 93 19:51
جوووجوووووووی خوشگلممم من کلی لذت میبرم ازین مؤدب بودن و مهربونی شما که بدون مامان ادامس نمیخوری و هر کار خوبی رو فوری از پدر و مادرت یاد میگیری..افرین عزیزم قربون شیرین زبونیات خیلی خیلی با نمک حرف میزنی عزیزم من خیلی دوست دارم چه عکسای خوشگلی با بابا جونت گرفتی ایشا.. همیشه شاد و خوشحال باشین..
مامان مریم
پاسخ
سلااااااااااام سانی جون عزیزم....ممنووووووووووووووووونم حاله جووووووووون مرسی دوست گلم....شما و خانواده و خانواده گل خواهری و بنیتای ناز هم همینطور عزیزم
مامانِ بهار
26 مهر 93 21:53
آخی عزیزممممممممممم .. خدا حفظت کنه منم گاهی اوقات نگران تموم شدن این شیرین زبونی هام . بهار منم میگه بخرمایید (بفرمایید ) بده دیده (بده دیگه)
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووووووووونم ای جونم....همه کوچولوها با این شیرین زبونی ها خواستنی اند....بهار ناز هم که جای خود داره
مامان عليرضا
26 مهر 93 22:48
سلام مریم جونم.بذار اول از آخر شروع کنم و اینو بگم که منم با اینکه دلم میخواد زودتر به جایگاه تو برسم ولی دلم برای روزای قبلی علیرضا تنگ شده.روزایی که هر روز انتظار اینو میکشیدم که بتونه بشینه یا راه بره.پس خیلی خیلی حس نگرانی برای دلنگ این روزا شدنت رو درک میکنم.ولی قبول کن روزای خیلی سختی بودن البته در اوج شیرینی خیلی زیادش.نمیدونم چه جوری بنویسم ولی میدونم منظورمو فهمیدی چی میخوام بگم حالا برم سراغ آیدین: کی به تو گفته انقدر شیرین زبون باشی خاله جون که من با اینکه از نزدیک ندیدمت حسابی عاشقت بشم؟هان؟کی گفته؟یعنی من عاشق دایره ی لغات آیدینی شدم عکسات خیلی ناز و بامزه شده خاله جونم مخصوصا اونجایی که نیجات پیدا کردی و با ذوق تمام داری گردن ناجیتو میشکنی ما خیلی دوست داریم آیدین جون
مامان مریم
پاسخ
سلاااام الهام جوووونممیدونم چی میگی دوستم....کاملا و عمیقا میفهممت اولین ها خیلی شیرینند...اولین راه افتادن...اولین کلمات و اولین شیرین کاریها ولی همراه سختی هایی هستن که نمیدونی کدومش ارجحیت داره....موندن تو اون مقطع یا رد شدن و رسیدن به دوره های بعدی...درست گفتم؟؟ لذت ببر از این دوران و منتظر باش تا برسه روزایی که قراره همه خستگیت دربره باور کن من تا وقتی آیدین شیر میخورد یه شب راحت نخوابیدم....یعنی آرزو داشتم 4 ساعت بدون بیدار شدن بخوابم و نمیشد...و بعد پایان شیردهی تا بیستمین دندون گریه ها و بی قراری شبانه....ولی تموم شد قربوووونت برم خاله جوووون مهربوووووووون مرسی از این همـــــــــــــــــــه محبتت.....ما هم عااااااااااشق علیرضای خوشگلمون هستیم.....واقعا راست میگن دل به دل راه داره ممنوونم خانومی....این ناجی بیچاره نمیدونه باید امدادرسانی داشته باشه یا مورد همون جا گیر کنه بیشتر میصرفه ببوس فندق کوچولورو
mahtab
27 مهر 93 7:55
سلام دوست خوبم پاییزتون رنگی رنگی و دلتون شاد و لبتون خندون تصور شیپور زدنش تو دل شب و دوباره خوابیدنش خیلی خندوند منو ماشاالله همه کاراش بامزست و شیرین خدا حفظش کنه ان شاالله قربون میشی خوایش میکنم گفتنش بشم من
مامان مریم
پاسخ
سلام مهتاب عزیزم ممنونم خانووومی....من خودم انقدر خندم گرفت خوابم پرید بله تا وقتی با شیپور و ماشین کوچولو و توپ کوچولو میره تو تخت خوبه ولی وقتی میخواد تریلی جدیدشو بیاره مرسی عزیزم از محبتت...ببوس پسرگلمونو
الهام مامان علیرضا
27 مهر 93 16:44
سلام آیدینی بخشید میشی خواییش میکونم بخرمایید خونۀ ما برامون شیرین زبونی کنید وای خدا چقدر این روزها شیرینه مریم لیلا بهم میگه حتما حرف های علیرضا رو ضبط کن چون بعدا دلت تنگ میشه من یک بار تیرماه ضبط کردم ولی هنوز موفق نشدم دور دوم و ضبط کنم. خلاصه بهت پیشنهاد می کنم این کار و بکن /ادامس خرسی نصف کردنت من و کشته عزیزم م م این که دستگاه خوابیده هم فکر خوبیه برام جالبه که تا صبح چند بار بلند میشه و نگاهشون میکنه. علیرضا هم گاهی ماشین هاشو کنار خودش می خوابونه و واقعا موافقم که ما آینۀ بچه ها هستیم. علیرضا هم به سرعت یاد می گیره پسرک شیرین زبون و می بوسم
مامان مریم
پاسخ
سلااام خاله جون خواییش میکونم حتما میام خدمتتون بله الهام جونم خیلی شیرینه....راستش من آیدین تازه کلمه میگفت یک بار صداشو ضبط کردم که یادم رفت تو لبتاپم بریزم و رم گوشی سوخت و چند ماه پیش دوباره این کارو کردم ولی بیشتر برای صدای زنگ موبایلم....الان گوشیم زنگ میخوره صدای آیدینه....میگه: مامان مریم جوونم گوشی رو بردار و چند تا جمله دیگه ولی پیشنهاد خوبیه چون همیشه تا داره شعر میخونه و یا بلبل زبونی میکنه تا دوربینو میبینه فرار میکنه و میخنده یا میخواد دوربینو بگیره شاید با ضبط صدا بهتر بشه ازش شکار لجظه ها کرد ما از این فکرای پلید زیاد داریم یعنی بدون این افکار زندگی مسالمت آمیز سخته ای جووونم علیرضا جوووون...گفتم که بچه ها همه مثل همند....ای قربوووونش ممنونم عزیزم...شما هم گل پسری رو ببوس
مامان باران
27 مهر 93 17:57
سلام مریم جون.تولد پسر گلمون با تاخیر مبارکه. امیدوارم 120 ساله بشه... ماشاله پسرت نازه و خوشگل.... نمیدونم شبیه شماس یا باباش...اما یادمه بخشی از وبلاگت خوندم که شبیه شماس... الهی سلامت باشه. چه دایره لغات قشنگی داره آیدین طلا....! امیدوارم من هم بتونم صدای علی و باران رو موفقیت آمیز ! ضبط کنم....!!خوش باشین. باز بت سر میزنم
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم...ممنونم خانومی من و همسرم خیلی شبیه هم هستیم و آیدین به هردومون شباهت داره....خیلی ممنونم از محبتت دوستم امیدوارم من هم بتونم....خوشحال میشم گلم....ببوس باران و علی نازمونو
فائزه مامانه سوگند
27 مهر 93 18:07
سلام گل پسر نازنیین و مریم مهربووووووووون اتفاقا مریم جونی ما هم توماس و دیدیم و شدیدا یاد ایدین جوونیم افتادم ای جانم شیشلاکشو بخورم منم عاشق قدم زدن تو هوای پاییزی هستم اصلا عاشق پاییزم ای جان تیپشو ببین اقا خوش تیپه با اون دودوت ما رو کشتی عشقولانه های پدر و پسر مریم جون خوش بحالت عکس میتونی ازش بندازی من اصلا نمی تونم و سوگند سریع میاد دوربین و از دستم میکشه و خودش عکس میندازه قربووووووووون حرف زدنت و انصافت و خواهش کردنت الهی که همیشه لبای خوشگلت به خنده باشه گل نازم خاله جونی دوووست دارم و پاییزززززززززززززززززززززززز هم مباااااااااااااااااااااااااااااااارکت باشه پاییز فصل من و ایدین جونههمه بچه های پاییز نمی دونم چرا انقدر خوشگل و تو دل برون البته خردادی ها هم هینطور به قول سوگند هوتل خاله (خوشگل)
مامان مریم
پاسخ
سلاااااااااااااام فائزه جون گلم خوبی دوستم....میبینی خواهر...من فکر میکردم کارتونه و دیدم فیلمه!!!!ولی برای آیدین فرقی نداشت و همین که توماس توش بود کفایت میکرد اگه بیماری تو پاییز نبود واقعا بهترین فصله....ولی این ویروس ها باعث میشه بهارو ترجیح بدم...اتفاقا محمد میگفت نه پاییز خوبه...پاییز فصل عاشق هاست...منم گفتم قبول دارم...فصل عاشقاست نه مامان و باباها!!!مامان و بابا که میشی دیگه عشق مثلثی میشه بله خاله....دودو یار جدایی ناپذیر ماست...تازه عکسا تاریک میفتاد کلی با همون دودو تو جوی خیابون ولیعصر آب بازی کرد آیدین هم یه دوره با دوربین همین معامله رو میکرد...الان هم گاهی همین کارو میکنه....مگه اینکه موضوعی جالب تر درمیون باشه...مثل کشتی با باباش زرنگ باش خواهر من از قربانی بودن پدر سوءاستفاده ها کردم مرسی دوستم...پاییز شما و دخملی هم مبارک قربون هوجل خاله....معلومه که خردادی ها هم نفسن ببوس سوگند نازمو عزیزم
مریم(مامان کیان)
27 مهر 93 18:14
وای مریم فکر کنی داری راه میری یه پسر کوچولو از پشتت بهت بگه ببشید فکر کنم با اینکه مخالف صد در صد چلوندن بچه هام فقط باید محکم فشارش بدی کیانم عادت داشته با اسباب بازی های نوش بخوابه شب قبل از تولد دوسالگیش با ماشینی که مهسا براش خریده بود خوابید و با اینکه من نصفه شب گذاشتمش کنار باز تو خواب پیداش کرده بود و آورده بود پیش خودش و روی بینیش و زخم کرده بود از اون به بغد دیگه با خودش نمیبره تو تختش
مامان مریم
پاسخ
آرهخودم انقدر ذوقیدم مریم تو خیابون بیشترین چلوندن آیدین توسط من صورت میگیره...اصلا همه سورپرایزاشو میزاره اوم موقع رو میکنه ای جوووونم....آیدین هم ماشین بزگاشو گاهی با خودش میاره....مخالفت نمیکنم ولی تا خوابش برد از دسترس خارجش میکنم و گاهی تا صبح یادش نمیمونه...ولی چند باری هم شده نصفه شب دست برده زیر بالشش و سراغشو گرفته و مجبور شدم دوباره بدم بهش....خصوصا اون برچسب ها که میرفت زیر تخت و یک بار مجبورم کرد کلا تختشو بکشم کنار و پیداش کنم
مریم(مامان کیان)
27 مهر 93 18:17
راستش و بگو اون روز خیابون ولیعصر چرا بهت خوش گذشته بود؟ چون با شوهرت قدم زده بودین یا چون پسرت مرد شده
مامان مریم
پاسخ
ای شیطوووووووووووون از کجا فهمیدی خوب این مرد شدن رو که تو پیاده روی های هرروزه که باید دنبالش بدوم فهمیده بودم
مریم(مامان کیان)
27 مهر 93 18:19
عاشق اون نگران نباش گفتنتم پسر کوچولو که همیشه میخندی من بهت افتخار میکنم عزیزم مریم واقعا این روزا دلتنگی داره این و از منی که دو تا پیرهن بیشتر تو این راه پاره کردم بشنو و حسابی کیف شو ببر
مامان مریم
پاسخ
مرسی مریم جووووووووووووووونم قربونت برم دوســــــــــــــــــــتم میدونم مریمی...این روزها بیشتر از آرامش حاکم میفهمم که از همه بیشتر دلتنگ این دوران خواهم شد....برای همین حتی اگه خسته باشم و حتی اگه آیدین نخواد باز حتما گردش دونفره ترتیب میدم که بیشتر لذت ببریم مرسی از یاداوری دوباره عزیــــــــــــــــزم
مامانِ بهار
27 مهر 93 20:32
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥
مامان مریم
پاسخ
ممنووووونم دوست گلم
الهه مامان مبین
1 آبان 93 14:47
آره واقعا مریم جون هوای پاییز جون میده برای پیاده روی رمانتیک و عشقولانه ... چقدر خوب و با احساس عزیز دلم .. چقدر عالیه که هر چند وقت یه پیاده روی بریم و یادی از قدیما کنیم . خیلی جالبه که بچه ها هم این موضوع رو متوجه میشند و میبینند که پدر و مادرشون با چه عشقی زندگی میکنند . امیدوارم ازمون یاد بگیرند تا بتونند در آینده زندگی با احساسی داشته باشند .... قربون آیدین عسلم با اون خنده های همیشه خوشگلش
مامان مریم
پاسخ
درسته الهه جون...به همسری هم گفتم هر جمعه چه بارون بیاد و چه باد و حتی برف حتما بریم پیاده روی سه نفره...چون با آیدین که هرروز دو نفرشو دارم واقعا هم وروجک قشنگ با فاصله میدوید و برامون شیرین کاری میکرد تا بیشتر حال کنیم از با هم بودن و فضا ممنونم الهه جنم...ببوس مبین خوشگلمو
مامانی
4 آبان 93 9:26
با اجازه مریم جوونی میشه از این به بعد منم یه کوشولو آیدینو بچـــــــــــــــــــــــــــلونمش خوردنی خاله...
مامان مریم
پاسخ
خواه میکنم دوستــــــــــــــم این شما و این هم پسری ولی به من هم یه گاز آریا بدی ها
مامان محمد مهدي (مرضيه)
5 آبان 93 13:26
تصور ببشيد گفتنش قند تو دلم آب كرد و همچنين ميشي خوايش مي كنم گفتنش فداي آيدين مودب و دوست داشتني راستي يه چيزي:‌وقتي خنده هاي آيدين رو مي بينم انگار محمدمهدي خودم داره مي خنده، خنده هاشون كاملا مثل همه
مامان مریم
پاسخ
قربونت برم مرضیه جونم ممنونم دوست جووونم الهی آخر عکس این گل پسر شیرین زبونت رو نشونمون ندادی که...منم خیلی دلم میخواد خنده های خوشگلشو ببینم