آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

پشت صحنه تولد آیدین

1393/7/16 13:16
نویسنده : مامان مریم
1,118 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز توست آیدین شیرینم....روزت مبارک تنها کودک خونواده کوچولومون

همیشه خواستم کودکانه های قشنگی داشته باشی....من 30 سالمه و هنوز تو بچگی هام زندگی میکنم و دلم میخواست تو هم وقتی به بچگی هات فکر میکنی لبخند بزنی و بگی یادش به خیر

جمعه قبل تولدت باغ بودیم و این هفته تولد انقدر سرم شلوغ بود که عکساشو برات نزاشته بودم و به اضافه عکس های این دور روز بعد تولد شدن پشت صحنه تولد آیدین مامان

 

                   

 

 

پنج شنبه قبل از تولدت بعد صبحانه رفتی خونه مامانی مهمونی تا من و محمد خونه رو تمیز و تغییر دکور بدیم

بعد از چند ماه بود که ازم جدا میشدی و خیلی استرس داشتم...میبینی فقط 4 ساعت اونجا بودی و من کلی دلم برات تنگ شد...بهت گفتم برو خونه مامانی تا من خونمونو خوشگل کنم....وقتی برگشتی سرتو کردی تو خونه و گفتی خونه خوشگل پسر شد؟؟

فرشارو داده بودیم قالیشویی و یه روفرشی کوچولو تو پذیرایی پهن بود که کلی مایه سرگرمیت شدآرام

 

                  

 

                 

و روز جمعه وسط یه عالمه کار پیشنهاد باغ پیش اومد و طبق معمول فقط به خاطر تو رفتیم که بازی کنی

                 

 

                 

قیافت بعد نوبر کردن نارنگی

                 

 

                 

 

                 

 

                 

 

                 

 

                 

 

                 

 

                 

و این عکس ها هم برای فردای تولده که حسابی با هم با بادکنک ها بازی کردیم و البته یه سوت تولد درست مثل اینجشن

                 

 

                 

 

                 

 

                 

 

                 

و این هم یکی از کادوهای تولدت از طرف خودمون که به اصرار خودت بود...امیدوارم زود یاد بگیری و من رو از زیر بار کلاس اون دودوی عزیزت خلاص کنینه

                 

و این هم روز تولدت که حیلی خوشحال بودم جشنت رو دو روز قبل گرفتیم و تونستیم روز تولدت با هم سه تایی کلی عاشقانه داشته باشیم...بدون دغدغه و نگرانی جشن و مهمونی کلی بغلت کنیم...ببوسیمت و با هم قول و قرارایی بزاریم که شاید بزرگ شدی هیچکدومش یادت نباشه ولی دل مارو اون روز خوش کردمحبت

عصرش با هم رفتیم پارک و شب هم شام اون رستورانی که خودت دوست داریچشمک

                 

 

                 

زیاد بازی نکردی چون یه گربه مهربون پیدا کردی و اونقدر با هم بازی کردین و اونقدر این پیشی با جنبه بود که فکر کنم بهترین کادوی تولدت بازی با این پیشی خان بودفرشته

                 

 

                 

 

                 

خیسی پاچه های شلوارت برای زنده شدن خاطره قدیمی و بدو بدو کردن تو چاله های آبه....امسال شده یه چکمه مثل مال کلاه قرمزی پات میکنم تا کل زمستون هی نگم آیدین خیس میشی...سرما میخوری و راحت بگم بدو تو آبا آیدینیتشویق

                  

 

                 

 

                 

میبینی چقدر با جنبه بود...اون جور که تو دمش رو میکشیدی هر آن منتظر چنگول بودمزبان

                 

و چند بار حین بوسه های دونفره دستگیرتون کردم!!!شاکی

                 

بردمت زمین بازی ولی گویا پیشی اون بوسه هارو جدی گرفته بود و اومد زمین بازی و بی خیالت نبود!!!خندونک

                 

 

                 

و تا بیرون پارک هم دنبالت بود...فردا شب باز هم رفتیم اونجا ولی پیشی خان نبود....زیاد اونجا نموندی و رفتیم یه پارک دیگهزیبا

                 

 

                 

 

                 

و از پارک دوم رفتیم یه بچه پارک دیگه که اونجا یه فواره آبنما داره و تو دوست داری دورش ماشین بازی کنی ولی دیشب موضوع جالبتری پیدا کردی....یه گربه سیاه و یه گربه سفید که یکی درمیون فرار میکردن و تو که دیروز با اون پیشی مهربون کلی دوست شده بودی انتظار این فرارو نداشتی و با دودو دنبالشون میکردی و میخواستی بزنیشون!!!اونقدر سه تا زوجی رو که جدا از هم دور اون فواره ساندویچ میخوردن خندوندی که هر سه صدات میکردن آیدین بیا پیشی اینجاست و اون گربه ها هم بازیگوش بودن و نیم ساعت کامل اونجا دنبالشون دویدی و جیغ میزدی و میخندیدی...تا محمد اومد دنبالمون ولشون نکردی...گربه ها با سرعت میدویدن و عکس ندارم ولی کلی فیلم گرفتم که خودم دارم غش میکنم از خندهخنده

                 

 

                 

و شیرین زبونی این 1 ماه اخیر

محمد عادت داره هرکس هرجا عطسه کنه میگه خدایا شکرت و تو هم یاد گرفتی و تا هرکدوممنون عطسه میکنیم بلند میگیخدایا شکرتفرشته

چند روزیه تا میرسیم به خیابون شریعتی میشینی رو نیمکت روبروی یه آژانس مسکن و بلند بلند شروع میکنی به خوندن شعر آدامسی یا بارون میان شر شر!!!انقدر بلند که انگار کنسرت داری و همه از مغازه هاشون میان بیرون و عابرا برمیگردن و با خنده نگات میکنن و من آآآآآییییی خجالت میکشم و تو دلم ذوق میکنم برات و زنگ میزنم محمد کنسرتتو گوش کنه...محبت

هرباری که محمد میاد خونه و میره بیرون میری جلوی در رو پنجه هات صورتشو میبوسی و میگی به بابایی سلام برسون...جالبه خونه مامانی هم به بابایی میگی به بابا محمد سلام برسونبغل

خیلی خیلی سوال میپرسی....یه جرثقیل تو خیابون پارک بود و خواستم بهت حال بدم بغلت کردم و رفتی به قلابش دست زدی و نمیدونستم اون جرثقیل قراره یه ماه بمونه تو خیابون و حالا هرروز باید بری سوارش بشی و هربار یه عالمه سوال تکراری که جوابشونو میدونی و فقط از تکرار شنیدنش لذت میبری....جلوی مغازه لوازم التحریری...اسباب بازی فروشی و همه جاهای تکراری یه عالمه سوال تکراری که من هم همه رو با ذوق از اول جواب میدم ولی تا سرتو گرم نکنم ازشون دل نمیکنی...چشمک

همه چی رو به هم شباهت میدی و من از این ذهن خلاق کلی لذت میبرم و وقتی میگی این مثل یه چیزیه که قبلا دیدی کلی میچلونمتبوس

خیلی کامل تر و درست تر و با تلفظ بهتر حرف میرنی و همه چیز رو کامل و با جزییات میگی و تعریف میکنی و جالب تر از همه شب هاست که قصه اون روزو از اول میگی و بعد میگی اینو تعریف کن!!!محبت

و آخریش که الان به پست اضافه کردم و مال دقایقی پیشه....از اول مهر میگم آیدین دوست داری بری مهد با نی نی ها نقاشی بکشی و با خودت درگیر بودی....الان یهو اومدی میگی مامان برم کیف مک کویینمو بندازم میرم مدرسه جیبام پر شندق و پسته بخونم برم با نی نی ها ناگاشی بکشم؟!

دوست دارم فندق کوچولوی نازم....شاد باشی و خوشبختبوس

 

پسندها (14)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (40)

ارام
16 مهر 93 13:24
الاااااااااااااااااااااااهي عاشق عكسهايي كه با گربه گرفتين شدم!!واقعا خيلي با جنبه بوده گربه هم گربه هاي قديم!!!!! محمدباقر هم خدا نكنه يكي عطسه كنه و يادش بره بگه الحمدلله!!اينقدر ميگه و ميگه كه طرف اگه نخواد هم مجبوره بگه فكر كن باباش سرما خورده بود و چند ثانيه يه بار عطسه ميكرد از ترس گيرهاي محمدباقر با اون حالش با صداي بلند ميگفت الحمدلله...خنده بازاري بود كه نگو ميگما حيف اون دودوي با كلاس نيست كه اينقدر ازش فراري اين؟
مامان مریم
پاسخ
سلاااااااااااااااااااااام آرام جوووونم..خوبی دوستم آره خیلی گربه ماهی بود...من خودم عاشق گربه ام و قبل آیدین تو خونه هم گربه داشتم...گاهی تو پارک میبینم مامانایی که میبینن من از ماچ و بوسه پیشی آیدینی ذوق میکنم همچین با چندش نگام میکنن !!!ولی برام مهم نیست...بزار خوب کیف کنه نهایتش اینه که بعدش خودش و کل لباساش میرن تو ماشین ای جونم محمد باقر گلبه همسرم میگم میبینی هم میتونی الگوی خوب باشیم هم بد...پس به همه حرفامون حتی اگه با آیدین نیستیم باید دقت کنیم اون دودو تا وقتی تو پارک و خونه باشه بد نیست...ولی وقتی تو پاساژ و مترو و لای پای مردم هم ببینیش دیگه همچین با کلاس نمیشه....میدونی چند بار مردمو در حد زمین خوردن دیدم و نتونستم جلوی خندمو بگیرم ممنونم از حضورت آرام گلم...ببوس گل پسر ماهمونو
مامانِ بهار
16 مهر 93 13:33
به به چه عکس های خوشگلی معلومه حسابی خوش گذروندی هااااااااا شیطون بلااااااااااااااااا
مامان مریم
پاسخ
ممنونم دوستم....جای بهار خانوم خالی بوده
ارام
16 مهر 93 13:46
شرمنده يادم رفت روز كودك رو به كوچولوي دوست داشتنيت تبريك بگم البته يه خرده هم به اعتقاد خودم برميگشت كه فراموش كردم بگم من از وقتي مادر شدم ميبينم روز كودك فقط 16 مهر نيست هر لحظه و هر روز من توو اين سه سال كودكانه بوده و همه روزها از آن محمدباقر بوده و ................ ايدين جون روزهاي كودكيت پر از شادي و نشاط و خنده هاي از ته دل و همه روزهاي كودكانه ت مبارك
مامان مریم
پاسخ
مرسی آرام گلم....اعتقادت درست مثل همسرمه....اون حتی درباره روز تولد هم همچین اعتقادی داره و میگه هروزمون باید روز تولدمون باشه و ازش لذت ببریم الهی که محمد باقر عزیزمون هم همیشه لباش به خنده وا بشه و شاد باشه و مایه افتخارتون ممنونم برای دعای قشنگت عزیزم
دختربهاری
16 مهر 93 14:06
سلام مریم جون ببخشید میشه قالب وبتونو عوض کنین؟ اخه این قالب با نینی وبلاگ همخوانی نداره وقتی میزنیم مطالب قدیمی همون مطالب صفحه اول رو از میکنه منو ببخشید
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم....آره مشکلات دیگه ای هم داره....چشم و اگه قالب کودک قشنگ جایی میشناسین و بهم معرفی کنی ممنون هم میشم عزیزم
دختربهاری
16 مهر 93 14:08
شیطون بلا رو نگاه کنید چطوری با گربه بازی میکنه دوست دارم عزیزممممم
مامان مریم
پاسخ
مرسی دوستم...ممنونم از لطفت
مامان محمد مهدي (مرضيه)
16 مهر 93 14:37
آيدين جون روزت مبارك عزيزم لبات هميشه خندون باشه الهي چه گربه بازي مي كنه اصلا برام قابل تصور نيست
مامان مریم
پاسخ
مرسی خاله جووونم ممنونم...انقده حاااااااااااااااااال میدهاین بار گربه بازی در حدی جون جونی بود که مجبور شدم بعدش ببرمش دستشویی پارک و کل دستاشو مایه کاری کنم که تا خونه حرص نخورم دستاتو تو دهنت نکنی هااااا
مریم(مامان کیان)
16 مهر 93 14:56
سلام به آیدین قشنگم و تولد دنباله دارش اسکوتر خوشگات مبارک باشه آیدین جونم
مامان مریم
پاسخ
سلااااااااااااااام مریم جونیم مرسی خاله جوووونم
مریم(مامان کیان)
16 مهر 93 14:58
عاشق اون سلام برسون گفتن قشنگتم جوجه کوچولو....... و خدا رو شکر اون جرثقیل حالا اونجاست و آیدین میتونه حسابی زیر و بمش و کشف کنه
مامان مریم
پاسخ
مرسی مهربوووووووونم باباشو ببینی چه حالی میکنه...اصلا عرشو سیر میکنه خدارو شکر برای آیدین و تاسف برای بنده که حتی اگه عجله داشته باشم هم نمیشه از سوار شدن بهش صرف نظر بکنه و تازه هربار باید کل قسمت هاشو با تفکیک براش توضیح بدم
دختربهاری
16 مهر 93 15:01
http://lilitheme.niniweblog.com/ http://slidetheme.ir/
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم حتما بهشون سر میزنم....البته لی لی جون دوست گل خودمه ولی چند وقت پی قالبم که از کارای خودش بود به هم ریخت...ممنونم خانومی
مریم(مامان کیان)
16 مهر 93 15:01
وای خوبه انقدر دل و جرات داری میزاری به گربه دست بزنه من البته خودم از همه حیوونا چه بی آزار و چه خطرناک میترسم و البته اصلا نمیزارم کیان بفهمه .... اما از ترس مریضی و حساسیت باز دلم طاقت نمیاره وقتی میریم خونه مامانم شبا با بابام میره جلوی در به قول خودش گربه بازی خودم و میکشم انقدر به بابام میگم نزاری دست بزنه ها فقط دنبالشون کنه.........
مامان مریم
پاسخ
مریم مامانای مثل تو زیاد تو پارک میبینم به من هم مثل یه موجود چندش نگاه میکنن...عوضش بچه هاشون مثل یه قهرمان به من و با افسوس به آیدین نگاه میکنن من عااااشق گربه ام...قبل آیدین یه دونه خونمون داشتم تو تختمون میخوابید تازه هاپو هارو ببینی چیکار میکنه....بزار حال کنه بابا....نهایتش یه حموم و تعویض کامل لباسه...آیدین از چند ماهگی با گربه و هاپو بوده هیچیش هم نشده...نترس دوست جووونم
مریم(مامان کیان)
16 مهر 93 15:03
روز کودکت مبارک آیدین همیشه خندونم قربونت بشم الهی همیشه و همیشه لبات بخندن و زیر سایه مامان بابای خوبت بهترین کودکی و داشته باشی
مامان مریم
پاسخ
ممنونم مریم چون خوب و مهربووووونم
مریم(مامان کیان)
16 مهر 93 15:03
وای چه قالب خوبی چقدر از سادگیش خوشم اومد ........ مبارکت باشه عزیزم
مامان مریم
پاسخ
مرسی دوستم...منم دوسش دارم....قبلی خیلی ایراد داشت و یه دوست خوبمون یه ایراد دیگه شو هم برام نوشت و دیگه عوضش کردم
الهام
16 مهر 93 17:29
عکس هاتون واقعا جالب شده آدم واقعا تحمل دوری از جگرگوشه اش و نداره. من که ساعت نهار و همه رو برای کلاسم می گیرم تا زودتر برم مهم دنبال علیرضا خان وای گربه! من که می ترسم کلا از نزدیک دن به گربه ولی تا به حال به کسی نگفتم که می ترسم خوش به حال آیدین خان که ترسی نداره و خوش به حال گربه که با گل پسری مثل آیدین جون دوست شده حسابی وای از شیرین زبونی جالبه علیرضا هم میگه میخوام برم مدسه (مدرسه) می بوسمش آیدین عزیزم و
مامان مریم
پاسخ
مرسی الهام جووونم آره دوستم...ولی کار درست رو شما میکنین....این وابستگی خوب نیست...ایشالا آیدین هم از بهار باید بره مهد و یا حذاقل یه کلاس آموزشی تا مستقل بشه و امیدوارم برای هردومون خوب باشه خوب وقتی آیدین از نوزادی میبینه مامانش واسه هر جک و جونوری ضعف میکنه فکر میکنه عادیه دیگه ای قربونش....من و آیدین انقدر شب تو خیابون به خاطر حال و هوای مهر با صدای بلند میرم مدرسه جیبام پره فندق و پسته میخونیم بچم الان عجله داره مرسی دوستم من هم علیرضا خان گل رو میبوسمش
الهام
16 مهر 93 17:30
راستی روزت مبارک آیدین خاله
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووووووووونم خاله جوووووووووووونم
مامان کیانا و صدرا
16 مهر 93 17:37
سلام.عکسها همه خوشگل و دوست داشتنیولی نظر من در مورد هاپو و گربه مثل مامان کیان جونهالبته خودم بچه که بودم با داداشم خیلی گربه بازی کردیم ولی الانمیترسم خواهر....آیدین جون ایشا....زودتر اسکوتر یاد میگیری و برای مامی جون کلاس میذاریشب خوش خانمی
مامان مریم
پاسخ
مرسی خاله ترسو جووونم بیا یه چند روزی با هم بریم پارک تا حسابی جزو انجمن حمایت از گربه ها بشی ای خواهر کلاس میخوام چیکارفقط بی خیال اون دودو بشه که دیگه نه خودم پاچه شلوار برام مونده نه کل عابرین محترم خیابونمون یعنی همه لذت اون دودو به اینه که با سرعت بره لا پای مردم شب شما هم زیبا و خوش دوستم
الهه مامان مبین
16 مهر 93 17:42
آیدین عسلم قربون اون خنده های خوشگلت روزت مبارک ...
مامان مریم
پاسخ
مرسی خاله جوووونم...ممنووووووووووووونم
الهه مامان مبین
16 مهر 93 17:56
سلام به روی ماهت مریم جون عزیزم . این مطلب رو دوبار نوشتم و برات فرستادم نمیدونم اومده یا نه اگه تکراری بود پاکش کن گلم . این پستت هم مثل همیشه عالی از خوندن مطالبت کلی کیف کردم ... وااااااااااااااای مریم جون ما هم خونه مامانم اینا یه گربه داریم که مبینم اسمش رو گذاشته کیمیش . همین میریم توی حیاط میاد خودش رو برامون لوس میکنه . مبین که کلی حال میکنه ولی من از آلودگیش میترسم . ... دیروز مامانم بهم زنگ زد گفت : روی کاناپه خوابیده بودم و در اتاق باز بود . یه دفعه چشام رو باز کردم دیدم گربه زیر پاهامه . یه جیغ محکم زدم و گربه فرار کرد . آخه مامانم از گربه وحشت داره . بهش گفتم اینم از بساط نوه دار شدنه دیگههههههههههههههه
مامان مریم
پاسخ
سلام الهه عزیزم....نه دوستم برای من همین یک بار اومده نگران نباش عزیزم....من وقتی میبینم بچه ها تو پارک گربه میبینن و مامانا همش میگن دست نزن...کثیفه مریض میشی و ...ناراحت میشم....خوب بزارین قشنگ بازی کنه و لذت ببره و بعدش ببرین کل لباساشو دربیارین و خودشو هم یه حموم خوب بکنین...به همین سادگی... بله دیگه مامانتون با نوه دار شدن باید با یه سری ترس هاش مبارزه کنه و تازه به اون پیشی هم خوب برسه که مبین جونم اومد بیاد باهاش بازی کنه...قربون اون اسم گذاشتنش
شيوا
16 مهر 93 20:47
آیدین جونی روزت مبارک گل پسرمون چه عشقی کرده با گربه ها ماشا... خنده هاش چقدر شیرین و از ته دله ایشا... همیشه بخندی عزیزم
مامان مریم
پاسخ
مرسی خاله جونی مهربونم بله بسی لذت برد ممنونم دوستم....شادوین خوشگلمون هم همینطور
فائزه مامانه سوگند
17 مهر 93 1:05
سلام دووووووووووووت مهربونم روز کودک مبارک ایدین جوووووووووووونم عجب عکسای قشنگی ای جانم لباشو چه جمع کرده بابت ترش بودن نارنگی ای جونم لبات همیشه به خنده باشه گلم عزیزم نازم وای مریم جون من از گربه به شدت میترسم و سوگند هم همینطور فکر کنم بخاطر رفتار منه اصلا گربه رو میبینه به شدت میدوه و نگاش نمی کنه ایدین جونم ماشالله مردی برای خودش ولی عکسای فوقع العاده زیبای ازشون گرفتیپیشی خان و ایدین جون ای جاااااااااااااااااااااااااااانم با این حرف زدنت قند تو دلم اب شد یعنی میشه سوگندم همینطوری شیرین زبونی کنه این پسمل بلا اگه دم دستم بود که الان چلونده شده بود باز هم لذت بردم از نگارش زیبات می بوووووووووووووووسمتون به خودم قول دادم یه روز حتما بیام ببینمت از نزدیک حالا اونروز کی بشه خدا می دونه ولی میشه مطمئنم حسابی می خوام بغلتون کنم و ازت تشکر کنم بابت مهربونیت به یک دوست مجازی ای خدا کی میشه من این رفیق و ببینم ببوس شکلات فندقی کاکائوی و پسته ی بادومی خاله رو
مامان مریم
پاسخ
سلااااااااااام فائزه مهربوووونم مرسی خاله جوووون ممنونم خانومی...اون نارنگی خیلی ترش بود ولی از فرداش نارنگی دوست شده...حالا نه اینکه با میل سراغشو بگیره ولی بی درسر میخوره دقیقا فائزه جون سوگندی از خودت یاد گرفته که بترسه...من قبلا سوسک میدیدم باید جیغ میزدم الان از جلو چشمم هم رد بشه واکنشی نشون نمیدم که آیدین نفهمه...ولی وروجک از فلش کارت هاش که من هیچ وقت به کارت سوسک نگاه نمیکنم فهمیده و میگه مامان تو اینو دوست نداری؟ پارک ها متاسفانه تاریکن....من تو دوربین هیچی نمیدیدم و فقط با فلش معلوم میشد اون تو چی افتاده...ممنونم عزیزم آرههههههههههه دوستم...همچین شیرین زبونی بکنه مختو بخوره....من گاهی به آیدین میگم یه دقیقه حرف نزن...بعدش زود پشیمون میشم و کارمو ول میکنم ممنونم عزیزم....حرف دل بود ولی خودم هم انقدر وسطاش فین فین کردم ادامه ندادمش قربونت برم عزیزم....ایشالا خانومی....منم دوست دارم دوست گل و مهربون و دخمل شیرینشو حسابی بغل کنم شما به قول یه دوست عزیز اسما مجازی هستی ولی مثل یه دوست واقعی و نزدیک تو قلبمونی خانومی شما هم ببوس این دخمل ناز عسل مارو
مامان
17 مهر 93 2:47
به به چه پست شادی... انشاالله همیشه شاد باشید.
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم....شما و خانواده گل هم همینطور
دنیا
17 مهر 93 9:11
سلام عزیزم. با کلی تاخیر اومدم و عکسای جدید گزاشتم تو وب. منتظر حضور گرمت هستم.
مامان مریم
پاسخ
سلام...چشم خانومی
الهام
17 مهر 93 10:07
یادم رفت خصوصی کنم
مامان مرمر
17 مهر 93 11:02
روزت مبارک آیدین کوچولوی دوست داشتنی
مامان مریم
پاسخ
ممنونم خاله مرمر گل
الهام مامان علیرضا
17 مهر 93 16:01
فدای آیدین نازنینم که خودش حوری هست
مامان مریم
پاسخ
مرســـــــــــــــــــــی خاله مهربووووووووووووووووون
مامان عليرضا
17 مهر 93 16:04
سلام مریم جونم و آیدین خوشملماول با تاخیر روزت مبارک و بعدشم قربون بازی کردنات برم من شکلات خوشمزه. منم بچه بودم عشق گربه بودم.تو حیاطمون کلی گربه رفت و آمد داشتن و منم با همشون دوست بودم و مامانم میگه رو پله ها میشستی و نازشون میکردی و براشون قصه میگفتی.کمیشون یادمه ولی خیلی نه.تا اینکه یه دفعه یکی از گربه هامون تو حیاط بچه زاییده بود رفتم بچه هاشو ببینم یه دفعه چنان چنگی رو دستم انداخت که هنوزم گاهی اوقات ازشون میترسم.علیرضا هم عشق گربست مثل خودم چه کار خوبی کردی تولدش رو قبل از روزش گرفتی.منم باید همین کارو کنم و روز تولدش رو برای خودمون نگه دارم.البته اگه همسری امتحان نداشته باشه و شمال نره قربون کنسرتات برم من خاله.یه بیلیت به ما هم بده حضور پیدا کنیم فدای شیرین زبونیاتم بشم شکلات خوشمزه.میخوای بری شندوق بخوری و ناگاشی بکشی ببوس آیدین طلا رو و حتما از طرف ما بچلونش
مامان مریم
پاسخ
سلام الهام جووونم...ممنونم دوستم چه عجب یه مامان عشق گربه پیدا کردم من...بیا بغلم پیشی به این نانازی من نمیدونم کجاش ترس داره آخه....خصوصا اون مامانی هاش که همش لای پا میپیچن و خودشونو لوس میکنن...قربون علیرضا جوونم...حتما بزار کلی گریه بازی کنه حال کنه آره اولش همه میگفتن بابا زوده ولی وقتی روز تولدش تو یه خونه تمیز و بی دغدغه و آروم واسه خودمون حال کردیم دیدم چه خوب شد اون روز رو نگه داشتیم واسه خاطرات و ماچ و بغل و قول و قرار خاله شما جزو مهمون های افتخاری هستین....همین جلوی در آزانس جات میدم فیض ببر شندوق دوست نداره ولی پسته چرا....البته بیشتر دوست داره شعر بخونه و ناگاشی بکشه ممنونم عزیزم...شما هم گل پسری رو حسابی ماچش کن و بغل محکـــــــــــم
الهام
17 مهر 93 16:43
اره مریم جون منم شرکت کردم و از اونجا که رقابت خیلی شدید شد و ناجوانمردانه اخرش خیلی برای جمع اوری رای اذیت شدم و پشت دستم و داغ کردم دیگه شرکت نکمم.تو ارشیو تیر و مرداد 92 وبلاگم تبلیغات و نتیجه و غر زدن های نهاییم هست. خواستی ببین مردم بس که تو فضای مجازی و شبکه های اجتماعی تبلیغ کردم
مامان مریم
پاسخ
رفتم و دیدم دوستم....واقعا برای این پشتکار تحسینت میکنم من ادعا دارم که خیلی با حوصله ام و همه میگن واسه آیدین خیلی وقت میزارم و با عشق کار میکنم ولی این کارت اصلا از من برنمیومد مهم نتیجه ای بود که گرفتی و تجربه ای که کردی...موفق باشی خانومی
مامان سمانه
17 مهر 93 18:59
به به معلومه خیلی بهتون خوش گذشته کار خوبی کردی جشنو زودتر گرفتین و روز اصلی تولد خودتون 3 نفر خوش گذروندی ک معلومه ب آیدین جونم خیلی خیلی خیلی خوش گذشته عکسای با گربه اش خیلی بامزه بود اسکوتر آیدین جونم هم مبارک راستی عاشق سلام رسوندنشم عاشقشم ببوسش از طرف من
مامان مریم
پاسخ
بله خاله جووون بله دوستم خیلی خوب شد و حتما از این به بعد همین روشو پیاده میکنم مرسی عزیزم...شما هم عسل خانومو ببوس
فائزه مامانه سوگند
18 مهر 93 0:29
قربون محبتت عزیز دلم اتفاقا تو منو قابل دونستی دوستم این چه حرفیه تو بهترین بهترین بهترین رفیق من هستی خدا پشت و پناهت خوووووووووووووش بگذره ایدین جونم و حسابی بپوشون خدای نکرده سرما نخوره براتون حمد و سوره میخونم سفرتون بی خطر باشه واقعا ممنونم که بهم میگی نمی دونم چرا یه روز نباشی دلم برات نگران میشه خیلی دوووستون دارم
مامان مریم
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم خجالتم میدی فائزه گلم قربون این همه محبتت برم عزیزم...امیدوارم لایقش باشم دوست گلم....باور کن خیلی برام عزیزی خانومی...همیشه به خودت و سوگندی و مامان مهربونت فکر میکنم و اگه لایق باشم دعا چشم خاله جووونش....دل به دل راه داره و ما هم خییییلی دوستون داریم ببوس شیرین عسل خانومو
mahtab
18 مهر 93 6:10
سلام عزيزم هميشه به گردش و شادي آيدين جونم.روزت مبارک ( البته باتاخير) ان شاالله هميشه.درکنار پدر و مادر عزيزت شاد و سلامت و خندان باشي عاشق اين کودکي کردناتونم مريمي راستش برعکس شما من زياد تو کودکيم.نموندم...نميدونم چرا؟!گرچه الان خيلي با پسرم کودکي ميکنم اما يه آن ترسيدم برا خودم و پسرم راستي منم از حيوانات نميترسم زياد....و سعي ميکنم اگر هم ترسي هست پسرکم.نفهمه....يه بار تو حياط.مادرشوهرم سوسک ديديم...يواش يواش صحنه رو ترک.کردم، پسرم گفت مامان سوسکه خوابه بريم...منم استقبال کردم...مرده بود سوسکه
مامان مریم
پاسخ
سلام مهتاب عزیزم...ممنونم دوستم مرسی عزیزم از محبتت....ایشالا که الان بهترین کودکی هارو با پسر گلت داشته باشی و لذت ببری از دنیای پاک و قشنگش مهتاب جون من از حیوانات اصلا نمیترسم ولی از حشرات و خصوصا سوسک زیااااد و خیلی جالبه که من هم چندین بار با آیدین که بودم و سوسک دیدم همه سعیمو کردم که عادی باشم و الان حس میکنم به شدت سابق دیگه نمیترسم....حداقل میتونم تو صحنخ بمونم اینم از مزایای این کوچولوهای خواستنی
خاله سانی
18 مهر 93 15:41
ایدین مهربونم روزت مبارک عزیز دلم ببخش که با تاخیر بهت تبریک گفتم عزیزم ای جووونم نووش جونت نارنگی عزیزم قیافتو اونطوری کردی لبای منم جمع شد اینقدر حس ترش بودن بهم دست داد وااای دودوی جدید و مدرنت مبارک باشه عزیزمممممم خیلی خوشگله وای خدا چجوری گربه رو بغل کرده وروجک.گربهه ام که دیده ایدین ناز و نوازشش میکنه چه لمی هم داده قربون شیرین زبونیات و ادبت عزیز دلم شندق خالهامیدوارم همیشه بهترینها در انتظارت باشه
مامان مریم
پاسخ
سلام سانی جون....ممنونم عزیزم مرسی خاله جووووووووووووونم دودو که نمیشه بهش گفت...تازه به عزیزی دودو هم نیست فعلا گربه هه عجیب علاقه داشت به ناز و نوازش...تا بیرون پارک هم ول کن نبود ممنوووووووووووووووووونم سانی جون گلم...مرسی از آرزوی قشنگت دوست مهربووووووووووووونم ببوس بنیتا خوشگله مارو
مامان آروین(مهناز )
19 مهر 93 11:28
وای مریم جون چه عکسای جالبی از آیدین و گربه گرفتین منم از گربه و کلا از حیوان میترسم ولی آروین عاشقشونه اصلا نمیترسه ولی تا حالا گربه با جنبه مثل مال شما ندیده مطمئنم ببینه همینطوری باهاش رفتار میکنه به شرطی که من نباشم و با بابایی بره چون اون هم حیوانات رو دوست داره و به آروین این اجازه رو میده تازه ما هم هرشب باید بیایم تو کوچه کنار آشغالها تا آروین خانمون گربه ها رو ببینه و تا ماشن شهرداری نیاد و آشغالها رو نبره اون هم تو خونه نمیاد البته با بابایی میره تو کوچه ها روز کودک رو به آیدین جونم تبریک میگم و امیدوارم همیشه دنیای کودکانه داشته باشه
مامان مریم
پاسخ
مرسی مهناز جووون عزیزم گربه که ترس نداره....اصلا انگار با چشماش میگه بیا منو ناز کن ای جوووونم آروین....اتفاقا من همیشه میگم نزارین بچه ها از چیزی بترسن خصوصا پسر بچه ها....بابا قراره مرد بشن یه روزی این وروجک ها ممنووووونم مهناز گلم....آروین عزیزم و همه بچه ها هم همینطور خانومی...ببوس گل پسرتو
مامانِ بهار
19 مهر 93 19:35
✿ ✿ ✿ دوست خوبم امیدوارم همیشه و همه جا مولامون ♥حضرت علی(ع)♥ نگهدار کوچولوی خوشگلت باشه . پیشاپیش عید غدیر رو بهتون تبریک میگم.✿ ✿ ✿
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووووووونم دوست خوبم...عید شما هم مبارک دوستم
بانو
19 مهر 93 19:49
هر کودک ، مثل گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر ، خانه ها را به نزدیکت ترین بهارها گره زده است .... روز کودک مبارک ...
مامان مریم
پاسخ
ممنونم بانوی عزیزم خیلی زیبا بود خانومی
مامان نازنین زهرا
22 مهر 93 17:02
عیدتون مبارک با کمی تاخیر فک کنم من هم مثل مامانای تو پارک باشم آخه دست خودم نیست تصورشم برام وحشتناکه الهی همیشه شاد باشین
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم...ممنونم عید شما هم مبارک با خیلی بیشتر تاخیر ببخش دوستم سفر بودم الهیایشالا که بر این ترس پیروز بشی خانومی شما هم همینطور عزیزم
فائزه مامانه سوگند
22 مهر 93 17:41
مریم جوووووووووووووووونم سلام این حرف چی گلم شرمنده یعنی چی دشمنات شرمنده که می دونم با این قلب مهربووووووووونت همه عاشقتن و دوست دارند خوشحالم که از سفر اومدی دلم برات تنگ شده بود مریم جونیم اومدم کامنتی که برای عید غدیر فرستادی براش جواب بزارم حذف شد خیلی حالم گرفته شد خواستم بدونی کامنتو خوندم و اگه لایق باشم و از سادات بودن فقط اسمشو یدک نکشم حتما دعاتون می کنم البته فرشته ی مثل شما رو خدا همیشه هواشو داره می بووووووووووووووووووسمتون
مامان مریم
پاسخ
سلام فائزه جووووونم ممنووووووووووووووووووونم دوستم قربوووووووووووووووووونت برم عزیزم...ممنونم خانومی....کی لایق تر از دوست سیده و خانومم من هم خودت و فرشته کوچولوتو میبوسم عزیــــــــــــــزم
مامان یاسی
23 مهر 93 0:06
یعنی اگه یاسی به گربه دست بزنه من طاقت نمیارم! البته خیلی خوبه که بچه ها به حیوونا دست بزنن و باهاشون دوست باشن اما چه کنم با دلم نمیتونم کنار بیام !!!
مامان مریم
پاسخ
حساس نباش دوستم....همونطور که کله پاچه خوردن ما واسه غربی ها عجیبه این ترس از حیوانات و فراری بودن ازشون هم واسشون عجیبه....همه جای دنیا حیوانات خونگی تو دست و بال آدم ها زندگی میکنن و غذا میخورن...این فقط یه عادت و تعریفه که از بچگی باهامون مونده وگرنه ترس نداره بزار یاسی کوچولو راحت با پیشی ها بازی کنه....آخرش یه تعویض لباس و حموم حسابیه...عوضش کلی لذت برده....ببوس خانوم خوشگله رو
ارام
23 مهر 93 9:25
سلام نيستين كجايين؟كم پيدايين....
مامان مریم
پاسخ
سلاااااااااااام آرام عزیزم سفر بودم خانومی....ممنون که به یادمونی دوستم
مامانی
4 آبان 93 9:13
سلام مریم جون بازم مثل همیشه من آخرین نفر میرسم همیشه روز بعد تولد قشنگتر از روز تولده آخه علاوه بر کلی اسباب بازی یه عالمه تزیینات هم هست که میشه یاهاشون کلی بازی کرد مخصوصا بادکنکا
مامان مریم
پاسخ
سلام دوستم...خوش اومدی دیر و زود نداره که بله ولی بیشتر چون با آرامش و راحتی خیال همراهه و استرس تموم شده و تازه میتونی با تزیینات دوباره با خیال راحت عکس بگیری خصوصا اگه از عکس ها ناراضی باشی
مامانی
4 آبان 93 9:42
مریم جونی ببخشید که این حرفو میزنم ... ولی یه کوشولو نگران آیدینم عزیزم نذار اینقد به گربه نزدیک شه درسته که بعد از خونه رسیدن کامل شسته میشه ولی بازم احتمال خطر هست یکی از اقوام دچار بیماری شد که تا مدتها کسی نمی تونست تشخیص بده بیماریش چیه و خیلی هم وضعش بد بود بعد از کلی ازمایش و دکترو و... گفتن به خاطر تماس با حیوانات مخصوصا گربه دچار این بیماری شده و هنوز هم به طور کامل بهبود نیافته اگه اینجور حییونا خونگی باشن میتونیم مطمین باشیم که لاقل هر شش ماه یا یکسال توسط دامپزشک معاینه میشن و تا حدی سالمن ولی حییونایی که خیابونی هستن میتونن ناقل انواع بیماریها باشن در اثر یه بی توجهی کوچولو ممکنه ... اگه همین گربه یه خراش کوچولو روی پوست آیدین جونم بندازه کلی میکروب وارد بدنش میشه یا ممکنه آیدین بعد از نازو نوازش گربه دستشو ببره دهنش یا بینیش اونوقت میکروبا سریع وارد بدنش میشن فکر نکنی من یه مامان وسواسی ام نه... منم چون اریا عاشق حییوناست هر چند وقت یبار میریم روستا باغ اونجا اریا با گاو و گوسفندو مرغ خروس الاغ وو.... بازی میکنه ولی همه این حییونا توسط دامپزشک معاینه میشن و از سلامتیشون مطمینیم خواهشا بیشتر مواظب باش...
مامان مریم
پاسخ
راستش دوستم من اصلا این حرفارو قبول ندارم....بارها هم تو اخبار پزشکی خوندم اینکه میگن موی گربه ناباروری میاره و تو روده میمونه و باعث بیماری میشه و ....خرافاته راستش من خودم قبل آیدین و حتی تو بارداری کلی گربه بازی کردم....خونه همین عموی همسرم تو تبریز و روستا مقر گربه هاست!!!!اما همه سالم و سلامت در خدمت شماییم....کلا خانوادگی گربه دوستیم...من گربه رو فقط چون تو آشعالا میگرده و رو زمین میخوابه آلوده میدونم والا اگه گربه داشته باشی حتما میدونی گربه انقدر تمیزه اگه تو خونه نگه ش داری و خاک براش نزاری به در و دیوار چنگ میزنه تا بره بیرون و خاکو بکنه و اون تو کارش رو بکنه و بعد دوباره روشو بپوشونه....همیشه هم در حال لیس زدن خودشه تا تمیز باشه خیلی ممنونم از اینکه انقدر مهربونی عزیزم.....چشم ازین به بعد محدودیت بیشتری براش میزارم...گرچه دیگه گربه مهربون هم کم شده و همه از ما آدم ها فرار میکنن
مامانی
4 آبان 93 9:45
یه مدت تو خونه مامانم یه گربه پیدا شده بود که دقیقا شبیه همین گربه هه با جنبه بود اگه بهش رو میدادی میومد بغلت اریا هم دوست داشت باهاش بازی کنه منم اجازه میدادم که فقط دنبالش کنه و اصلا بهش دست نزنه هر وقت ما میرفتیم اونجا نمیدونم از کجا میفهمید و بدو میومد بعد یه مدت هم غیبش زد منکه خیلی خوشحال شدم
مامان مریم
پاسخ
بابا بهش رو میدادی دیگه دوست جون خسیسم بیچاره فقط یه پاچه میخواد خودشو بماله بهش که سر ذوق بیاد گربه ها خیلی زود میفهمن کی دوسشون داره و کی میخواد اذیتشون کنه....من هم از همینشون خیلی خوشم میاد که خیلی حالیشونه بدجنس....به آریا میگم مامانت دکش کرده