آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

شابی تارایی

1393/5/21 18:38
نویسنده : مامان مریم
1,061 بازدید
اشتراک گذاری

جوجو کوچولوی من....خدایی یکی بیاد بهت بگه شابی تارایی میخوام و تو هی بگی:چی؟؟؟ و باز تکرار و تکرار و تکرار چه کاری از دستت بر میاد....؟؟؟بعد از بارها درخواست و متوجه نشدن من دستمو گرفتی بردی آشپزخونه و کشوی خوراکی هارو برام باز کردی و یه بسته بیسگوییت ساقه طلایی بهم نشون دادی!!!خندونک

من واقعا نمیفهمم شما آیا رژیم داری که گیر دادی به ساقه طلایی؟؟دلخور

من شیرین ترین و خوشمزه ترین لحظات رو با شیرین زبونی هات دارم تجربه میکنم و اقرار میکنم گاهی از شدت مچاله شدن و خورده شدن برخوردامون شبیه کودک آزاریه!!!niniweblog.com

یه نکته....همین الان که دارم برات این پستو میزارم رو مبلم و اصرار داری که با گذاشتن پاهام روی میز تونل درست کنم تا اون زیر دراز بکشی و ماشین بازی کنی و شدیدا تو تردد در تونل هستیبغل

 

                   

 

بقیه در ادامه مطلب

 

 

 

آیدین خوشگلم من عااااشقتم حتی اگه همه لباس خونه های خوشگلی که امسال برات خریدیم رو نمیپوشی و کماکان گیر دادی به لباس های پارسال و خصوصا این شلوار که برات بیشتر شبیه ساپورتای دخترونه شده ولی.....تو عاشقشی و حتی اون عادت که انقدر دیر میرفتی دستشویی تا یه کوچولو جلوی شورتت خیس میشد رو به خاطر خیس نشدن شلوار محبوبت ترک کردی و تند تند خودت میدوی دستشویی و چراغو روشن میکنی میری تو درو میبندی و بیرون اومدنی فقط صدام میکنی و بعد با ذوق شلوارتو نشون میدی که خیس نشده...!!!محبت

 

                      

و این هم پسر کوچولویی که هرروز ظهر باید با باباش رو تخت کلی کشتی بگیره و قلقلکش بدن و بخنده تا راضی بشه بابا جنش بخوابه و بره بیرون و البته عکسا خیلی زیادن ولی باباتون زیادی تو خونه راحتهخندونک

                     

 

                    

 

                   

و این هم آیدین من که این هفته چند تا پکیج ماشین و دو تا دودو و یه توپ و یه ماشین خاک برداری جایزه گرفته و این آخریشه که داره با خودش میبره خونه مامانیش نشون بده و اینجا راه پله ست ....میبینی این میز و کنسول الان یک ساله بغل جاکفشیمونه....همچین بچه پر جنب و جوش و آسیب رسانی هستی شماسکوت

                   

 

                 

پروسه خونه مامانی رفتن.....دویدن کل مسیر با دودو.....نشستن تو ایستگاههای اتوبوس برای تماشای اوتوبوس و کامیون....شستن دودو تو آب قنات سر کوچه مامانی....و دیشب که کلی هم اونجا بازی دراوردی و قبل شام با دیدن تخم مرغ گیر دادی باید تخم مرغ بپزی و بخوری که این کارو هم کردی....niniweblog.com

                 

 

                 

 

               

 

               

 

               

و این هم پسرک من که خسته شده و زود تر از ما راضی شده بخوابه ولی.....من نمیدونم تخت خودت به این راحتی و بزرگتر از این یه گوله جا...چرا اصرار داری درست قبل اینکه خوابت ببره خودتو قل میدی این ور رو این چوب سفت میخوابی؟؟؟سوال

             

 

             

و این هم ماشین های قبلی که این بار گول نخوردم و دونه دونه بهت دادم تا بارها ذوق زده بشی و البته اون قلم مویی که وسط عکس میبینی مامانت موقع عکاسی ندید!!! شما هم ندیده بگیر بابا با هم خریده بود و منم بعد باز کردن ماشینا دیدم چه سوتی تو عکاسی دادمخجالت

             

 

و شیرین زبونی های پسری که دیگه نمیتونم همشو بگم و گاهی که یه چیزی به دلم بشینه یادداشت میکنم که برات بنویسم تا همیشه برامون بمونهniniweblog.com

از وقتی راه افتادی و مسلط شدی بیرون فقط میدویی و  منم برای اینکه زخمی نشی چون خیـــــــــلی زمین میخوری همیشه شلوار پات میکنم تا زانوت زخم نشه....هفته پیش خیلی گرم بود و شب پارک میرفتیم و گفتم مسیر کوتاهه و شلوارک بالای زانو پات کردم و خوردی زمین....قبلا که شلوار داشتی خیلی ریلکس میومدم و میگفتم حالت خوبه؟؟؟و با دست شلوارتو پاک میکردم ولی این بار خیلی هول شدم و با عجله اومدم سمتت...اول گفتی :پاکش کن....زانو و شلوارکتو میگفتی و بعد هم : حالم خوبه!!! یعنی چلوندمتبغل

دارم تو آشپزخونه آشپزی میکنم و تو هم زیر دست و پام داری ماشین بازی میکنی....وسط بازی هی داری تکرار میکنی...کمــــــــــــک....گیر کرده....کمـــــــــک....گیر کرده!!!نگات میکنم سرتو کردی تو راه آب آشپزخونه...دستتو میگیرم...آیدین جونم اونجا خوب نیست جای بدیه برو بیرون بازی کن ولی کماکان داری تکرار میکنی....خم میشم....با خیلی دقت یه چیز کوچولوی دو میلیمتری قرمز میبینم....قلاب جرثقیلته که گیر داده بودی به درپوش راه آب تا بلندش کنی!!! و بعد که شکستی کمک میخواستی و میگفتی نیجاتش بده!!!

وقتی داری ماشین بازی میکنی با ماشینات حرف میزنی!!!...من دیگه قول میدم....شایسا (وایسا) جون مادرت شایساتعجب و این هم جزو کلماتی هست که نمیدونم از کجا یاد گرفتی و خدارو شکر فقط تو بازی با ماشینات استفاده میشهniniweblog.com

و دیالوگ هایی دیگر هنگام ماشین بازی....سلام...تو حالت چطوره؟؟؟من خوبم...مننون...ماتر؟؟؟ (اسم ماشینته)تو داری مک کوئینو میبری؟؟؟چرا عرق کردی؟؟این جات چی شده؟؟ داشتی با ماتر که یدک کشه مک کوئینو میبردی پارکینگ!!!niniweblog.com

همین دیشب که داشتی ماشین بازی میکردی بهت میگم آیدین بیا حاضر شو داریم میریم خونه مامانی...نه...نمیام!!!بهت میگم اون دودو بزرگ جدیدت تو پارکینگ منتظرته بیا با اون بریم...صدات میاد داری با بغض با ماشینات خداحافظی میکنی!!....باشه...نگران نباش....من زود میام....قــــــــــــــربونت برم ...خدافظ!!!niniweblog.com

من اصولا بیرون میرم آرایشم یه رژلب و یه رژگونه ست...همیشه میومدی جلوی میز توالت و میگفتی به منم بزن...و منم همیشه میگفتم نــــــه! این مال خانوماست و دیروز دوباره اومدی جلوی میز توالت و منم داشتم جملمو آماده میکردم که خودت گفتی: من اُزینا نمیزنــــــم ، مال خانوماااااست!!!niniweblog.com

یه عادت قشنگ که بعد کلی قصه گفتن بلاخره یاد گرفتی...صبح که بیدار شدی خودت میای بیرون و از همون جلوی در میگی....سلام صب بخیرniniweblog.com

پسندها (16)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (27)

مریم(مامان کیان)
21 مرداد 93 18:50
وای قربونش بشم انقدر شیرینه واسه کدوم حرفش قربون صدقه اش برم؟؟؟؟؟؟
مامان مریم
پاسخ
مرســـــــــــــــــی عزیزم قربونت برم مهربووووووونم
مریم(مامان کیان)
21 مرداد 93 18:52
شابی تالایی خوشمزه بود عزیزم مامانش خوب زود بگیر این بچه چی میخواد د یگه!!!!!!!!! مریم جون منم قبلا همیشه کیان و با شلوار میبردم بیرون و ناراحت بودم تو این گرما چرا من شلوار پای بچه ام میکنم؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونستم یه روزی میرسه خودش دیگه شلوارک نمیپوشه
مامان مریم
پاسخ
آخه خدایی مریم جونم یکی جدی هی بهت بگه شابی تالایی چی به ذهنت میرسه؟؟؟ یعنی تا نبرد نشونم نداد نفهمیدم....من موندم خوب یهو بگو بیسکوییت که کامل هم بلی چه کاریه میخوای اونو کامل بگی اتفاقا مهناز و محمد هم دائم بهم میگن گناه داره گرمه ولی از دیدن زانوی زخمی بچه ها دلم نمیاد آیدینم زخمی بشه خصوصا که خیلی تند تو پیاده رو میدوه و زیاد زمین میخورد ولی الان بهتر شده....آیدین فعلا خدارو شکر زورش تو انتخاب لباس خونه میچربه و هنوز به لباس بیرون گیر نداده
مامان سمانه
21 مرداد 93 18:52
من چجوری باید بگم ک عاشق آیدین جونم شدم واقعا چجوری بگم ؟؟؟؟ خیلی شیرینه خیلی خوش زبونه خیلی باهوشه من اگه اینجور بچه دور و برم باشم فک نم اون بچه رو بخورم الان همین حسو نسبن ب آیدین جونم دارم مریم جون میشه از طرف من ی بوس گنده ی گنده گنده ی گنده آیدین جونمو کنین واقعا گنده باشه خیلی خوش زبونه آخه خدا ب کی بگم این آیدین جونم شیرینه خدااااااااااااااا
مامان مریم
پاسخ
ای جونم سمانه عزیزم ممنونم خانومی مرسی دوستم شما خیلی لطف داری بهمون عزیـــــــــــزم چشم اتفاقا الان اومده بود بغلم و خودشو لوس کرد که مامان دلم برات تنگ شده....!!! منم یه بوس خیلی گنده کردمش
مریم(مامان کیان)
21 مرداد 93 18:54
عزیزمی با ماشینات حرف میزنی انقدرم مودبی الانم نیم ساعتی میشه کیان با یه کاسه پلاستیکی و چند تا از میخ های اسباب بازی اش داره سرباز بازی میکنه و مدام هم به سرباز ها دستور جنگ و حمله میده!!!!!!!!! اصلا این پسرا دوست دارن تو بازی با خودشون حرف بزنن
مامان مریم
پاسخ
مـــــــــــــــــــــرسی گل من ای جوووونم کیانم مریم من عاااااشق این لحظاتم که با خودشون مشغولن
مریم(مامان کیان)
21 مرداد 93 18:57
مریم این کشتی گرفتن کاری بود که کیانم تو این با باباش انجام میداد الان تبدیل شده به قصه گفتن کیان برای باباش !!!!!!!!! باباش هم که خوش خواب هی خوابش میبره کیانم هی بیدارش میکنه و میگه گوش دادی چی گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟ عباس هم مدام میگه دیگه خوابم برده قصه نگو کیانم میگه نه باید تا آخرش گوش بدی و............. خلاصه این قصه ادامه دارد...........
مامان مریم
پاسخ
الـــــــــــــهی چه جالب قربونش برم من قصه واقعی میگه یا مثل آیدین روزانه ها و هفته نامشو مرور میکنه؟ وای مریم آیدین هم خییییلی پر حرفه...دیروز آخر بهش گفتم تروخدا انقدر حرف نزن سرم رفــــــــــــــت ولی یاد عید افتادم و کلی شرمنده شدم و نشستم پا به پاش وراجی
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 19:09
خوشگل خاله اخه من با این پسمل های شیرین زبون چه کنم چه اسباب بازیهای خوشگلی به من میدی نوششششششششششششششششش جونت خاله گوشت بشه به تنت گلکم من نمی دونم چند تا گزینه برای دخترم گذاشتم کنار که هی قربونشون برم یه با ر ایدین جونم یکبار کیان جونم البته به گما دخترما خیلی هوا خواه داره قابل توجه مامی کیان ولی چه کنم که من دلم برای این دو تا قند عسل رفته نبینم پسراتون و با دختراهای خیابون و فامیل و دوست و اشنا کلاهمون تو هم میره می بوسمت مریم جون و ایدین عزیزم قشنگم الهی فدات بشم من
مامان مریم
پاسخ
عزیزمــــــــــــــــــی فائزه جوووونم مرسی گلم قربون سوگند جونم برم من بایدم هواخواه داشته باشه عسل خانوووووووم نه خاله جون قول میدم منم میبوسمتون عزیزم
مریم(مامان کیان)
21 مرداد 93 19:19
نه عزیزم قصه واقعی میگه داستانهای جنگی!!!!!!!! وای اره اما بیشتر حرفاش فقط سواله که باید کامل و مبسوط براش توضیح بدم وقتایی که باباش خونه است دیگه غر میزنم که خوب از بابات بپرس اونم میگه نه باید خودت جوابمو بدی!!!!! انقدر سوال میپرسه که حرف معمولی هم میخواد بزنه میگه مامان سوال دارم حالا دارم یه پست براش آماده میکنم فقط سوالاش و مینویسم ببین چقدر سوال میپرسه تو طول روز.......... وای شبایی که خوابش نمیبره حداقل 5 بار صدا میزنه مامان سوال دارم من باید برم بالا سرش حالا یا میخواد یه موضوعی و بگه یا میخواد یه چیزی بپرسه وقتی هم باباش میره میگه بگو مامانم بیاد فکر کنم به ایدین امیدوار شدی چون کیان رکورد میزنه تو حرف زدن
مامان مریم
پاسخ
ای جانم با این عشق منحصر به فردش سرباز کوچولوی من آیدین همه چی رو تعریف میکنه...همه اتفاقات و چیزایی که شاهدش بوده و حتی داره کارتون میبینه دیگه داستانو حفظه و برام هنوز به اون قسمت نرسیده تعریفش میکنه و دیالوگاشونو حفظه و میگه....و باباس آآآآآی قربونش میرههههه ولی خدارو شکر فقط دوتا گوش میخواد و فرقی نداره مال کی باشه
ساناز
21 مرداد 93 19:23
به به مریم جون خسته نباشی آتلیه بودی پس منتظر عکسای قشنگ آیدینی هستم بزودی نگران نباش متین که اصلا به دوربین نگاه نمیکنه چه برسه فیگور بگیره اگه میبینی وبم بروز نمیشه برای نداشتن عکسه
مامان مریم
پاسخ
سلام ساناز جونم....بله گلم الان یه خانوم خیلی ترگل ورگل پای نته چون خودش هم آتلیه بوده والا نمیدونم فایلاشو بگیرم یا نه گفت برای هر فایل عکس 30 تومن میگیره!! حالا خدا میدونه عکسارو میخواد چند حساب کنه این وروجکا همه مثل هم هستن....ببوس متین خوشگلمو
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 19:44
مریم جون شرمنده بی هوا قطع کردم تو مسافرت مراقب خودنون باشید و ایدینم حسابی ببوس با شما حرف میزنم حالم خوب میشه انرژی میگیرم دوووووووستون دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه راستی سوتیمو فهمیدی گوشی موبایلم زنگ میخوره من سوتی زیاد میدم جدی نگیررررررررررر
مامان مریم
پاسخ
قربونت برم عزیزم نه گلم ...منم ازت انرژی مثبت میگیرم دل به دل راه داره و منم خیییلی دوستون دارم ببین من چقدر سوتی هستم که اصلا نفهمیدم این میتونه سوتی باشه....منم همیشه همین جمله رو میگم خوش باشی دوستم
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 19:54
یعنی میتونه سوتی نباشه اخه فکر می کردم سوتی هستش شما هم همینطور
مامان مریم
پاسخ
نمیدونم سوتی هست یا نه ولی اگه هست پس منم زیاد دارمش
مامان شيوا
21 مرداد 93 20:11
ماشا... به این پسر ناز و دوست داشتنی با این شیرین زبونیاش پستاتون واقعا به دل میشینه اسپند دود کنین برا آیدین نازمون
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم این نظر لطف شماست....مرسی گلم
مریم طلایی
21 مرداد 93 20:34
سلام به به می بینم که آیدین کوچولو هم مثل ما که بیسکوییت ملی خونمون ساقه طلاییه ساقه طلایی دوست داره ساقه طلایی سبوس دار! کلا طلایی ها همشون خیلی خوبن
مامان مریم
پاسخ
بله مریم جون آیدین ما سلیقش اصلا کودکانه نیست...کیک ...تی تاپ و هیچ بیسکوییت دیگه ای دوست نداره البته که همه طلایی ها بیستن
مریم طلایی
21 مرداد 93 20:39
جایزه هات مبارک باشه کوچولو
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم
مامانِ بهار
21 مرداد 93 21:00
شابی تارایی خیلی با حال بود ... قربون پسر شیرین زبون .
مامان مریم
پاسخ
مرسی دوست جونم
الهه مامان مبین
21 مرداد 93 23:17
سلام به روی ماهت مریم جونم . فدای اون حرف زدنهای نازت خوشگل من . قربون اون خندیدنت . ایشاا.. همیشه بخندی عزیز دلم . وای خدا اون عکست که سوتی توش بود خیلی باحاله . ولی اصلا معلوم نبود کلی دقت کردم تا دیدمش
مامان مریم
پاسخ
سلام الهه جوووونم مرسی گلم...ممنون این همه محبتم خودم هم بعد اینکه نصف ماشینارو بهش داده بودم دیدم و تازه کلی خندیدم ازینکه حتی تو تکون هم نیفتاده بود...
الهه مامان مبین
21 مرداد 93 23:19
فدات یشم آیدین عسلم که اینقدر منطقی و عاقل هستی . آفرین به تربیت مامان جونی عزیزم
مامان مریم
پاسخ
مرســـــــــــــــی عزیــــــــــــــــــزم
الهه مامان مبین
21 مرداد 93 23:19
یه عالمه گل برای مریم ماهم که خیلی خیلی دوستش دارم
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووووووووووووووووووووووونم الهه ماهم
الهه مامان مبین
21 مرداد 93 23:20
عاشق عکسای نازتم آیدینم . کلی از خنده های خوشگلت انرژی میگیرم
مامان مریم
پاسخ
قربونت برم انقدر مهربونی
مهسا
22 مرداد 93 11:34
قربون شیرین زبونیهات آیدی خوشگل نویان یه دوست خیالی داره میگه دخترم اسمش نیکاست همیشه تو بازیهاش با اون حرف میزنهتازه یه وقتایی موقع غذا بشقاب و لیوان اضافه میزاره میگه واسه نیکا و مامانش یه همچین پسر خانواده دوستی داریم ما آیدین جون عاشقتم که اون دو دوت همیشه همرات وااای اون ساقه طلایی خیلی باحال بود منم اسمش از این به بعد عوض میکنم شابی تارایی میگم از بس که واسه رژیم ما شابی تارایی خوردیم از دست آقایون با این لباس خونه هاشونمن هر وقت بخوام تو خونه از نویان عکس بگیرم یا باید بفرستمش لباس بپوشه یا تو عکس شرکت نکنه نویانم گیر داده باید اتوبوس سوار شیم ایستگاهاشم شناسایی کرده و از اونجایی که یه عدد مامان تنبل بدون ماشین هیچ جا نمیره هنوز پسرم سوار اتوبوس نشده آیدین خوشگا هزار تا ببوس
مامان مریم
پاسخ
مرسی مهسا جووووونم ای قربون نویان جونم برم منالهــــــــــــــی دوستش هم دخمله آیدین هم یه دوست خیالی داره اسمش. گداشته داداشی واااااای از رژیم که نگــــــــــــــــــــو لباس خونه؟؟؟لباس کجا بود دوستم!!! آیدین هم اتوبوس و جدیدا متو دوست شده که به برکت این علاقه حالا با مترو میریم تجریش و پیاده با دودو مبارک برمیگردیم و یادی از ایام قدیم میکنیم ممنونم مهسا جونم شما هم پسر عسلو ببوس
ساناز
22 مرداد 93 19:09
قربونت بشم آیدین جونم که اینقدر با مزه و شیرینی خیلی خوبه عادات ماشین بازی و دودو قدرشو بدون مریمی راستی آتلیه کجا رفتی ؟ من هنووووووووووز نت ندارم میبینی نصفه نیمه میام خونه مامانمم تا اول هفته دیگه وصل میشه پس آیدین هم میخواسته آرایش کنهمتین هم آرایش آرایش
مامان مریم
پاسخ
مرسی ساناز جووونم آره گلم لحظات بازی کردن بچه ها واقعا جای قدر دانی دارهایشالا نوبت متین نانازم که کلی با اسباب بازی سرگرم بشه آتلیه رفتیم قیطریه آتلیه نیکا...مخصوص کودک نیست ولی چون از عکسای پازسال راضب بودیم رفتیم اونجا.... ولی از این به بعد میخوام برم از سایت نت برگ خرید کنم و برم....مثلا همین الان برو آتلیه کفشدوزک تو شریعتی یه تخفیف 90 درصدی گذاشته واسه 3 تا عکس فقط 7000 تومن حتما استفاده کن...عااااالیه نمیدونستم نت نداری....به خاطر اسباب کشیه؟؟؟اشکال نداره دوست جونم ببوس این نی نیه عشق آرایشو
مامان کیانا و صدرا
23 مرداد 93 10:01
سلام عزیزمقدر این لحظاتو باید بدونیم چون دیگه تکرار نمیشه هیچ روز بچه هامون مثل دیروزشون نیستشاد باشید و خوشحال عزیزموای آیدین جون چقدر ماشین داری تو خاله؟؟؟؟آفرین که سالم نگه میداریاز شابی تارایی میگی مریم جون یه بار صدرا هی میرفت آشپزخونه و میگفت سنگک خب منم میگفتم خدایا نون سنگک میخواد؟؟؟خیلی وقته که نگرفتیم!!!چی میخواد این بچه؟؟؟ما نمیفهمیدیم و این پسر هم جیغ و گریه...تا اینکه بلاخره کشف کردیم فندک میخواستنروز خوبی داشته باشین و ممنون از حضورت مریم جونم
مامان مریم
پاسخ
سلام دوستم...فربونت برم عزیزم....آره واقعا که درست میگی و ممنونم مرسی خاله .....خیلی ممنون الهی قربون پسری با فندک چیکار داشته وروجک؟! شما هم همینطور غزیزم و ممنونم از شما هم
مامان منیر
24 مرداد 93 0:16
Ghorbonet beram ke enghadr shirin hasti .
مامان مریم
پاسخ
ممنونم منیر جوووونم
مامان لیلا
24 مرداد 93 15:08
عززززززیزم
مامان کیانا و صدرا
25 مرداد 93 8:14
سلام مریم جون.راستش من پریروز واسه این پست نظر گذاشتم....فکر کنم ن ی نی وبلاگ خوردش
مامان مریم
پاسخ
الهی دوستم ببخش گلم.....من سفر بودم و تازه رسیدم
مامان عليرضا
25 مرداد 93 16:27
شیرین تر از عسل من آیدین جونم و دوست نازنینم سلام. ببخشید که دیر اومدم برای نظر دادن و دیدارتون.نتم قطع بود و تازه درستیدمش. قربون اون شیرین زبونی هات و عکسای خوشملت برم من خاله جون امان از دست این باباهای راحت در خونه که تو این تابستون دیگه خیلی راحتنمنم صدقه سر بابای علیرضا 99 درصد عکسای خونمون رو نمیتونم بذارم دلم میخواد خیلی بیشتر ابراز احساسات کنم ولی راستش همین الان از وب علیرضا نوری میام و خبر آوینا جون حسابی شوکم کرده و داغونم. ایشالا خدا به الهام جون صبر بده خیلی سخت و دردناک بود. در هر صورت دوستتون داریم
مامان مریم
پاسخ
سلام الهام جون گلم مرسی عزیزم بله این باباهای خیلی راحت و خودمونی حق داری دوستم ....منم تا صبح خوابم نمیبرد و همش اون مامان که بچشو محکم بغل کرده جلوی چشمم بود و وحشت و وحشت.... دنیا خیلی نامرده و خیلی کوچیک ببوس پسر نازو
خاله سانی
26 مرداد 93 20:25
ای قربون شیرین زبونیاتو ادبت عزیزم وای چقدر دوست دارم با ماشینات حرف میزنی .چه کلمات قلمبه سلمبه ای هم میگه بلا مامانت حق داره کودک ازاری کنه منم شابی تارایی خیلی دوست دارم چقدر ماشیییییییین مبارکت باشه عزیزم.دودو هم دیگه جایگاه خودشو داره نوش جونت عزیزم..ایشا.. شاد باشید همیشه
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیــــــــــــــــــــــزم مرسی سانی مهربووووووووووونم قربونت برم دوست جونم.....ممنونم از این همه محبتت گلم
ارام
4 شهریور 93 17:54
هدفم ازینکه گفتم به سادات غبطه میخورم این بود که قدر خودشونو بیشتر بدونند و این شایعات بی اساس رو از توو مردم جمع کنند.... هرچند ته دلم یه چیزی خیلی قلقلکم میده که خوش به حالشون البته شما و متاب جان هم خووووووووووب جوابمو دادین
مامان مریم
پاسخ
میدونم عزیزم ولی منظور منم این بود که از خیلی از سادات بیشتر شما و خیلی دیگه از دوستان رو قبول دارم البته فائزه جونم یکی از سادات خیلی عزیز و دوست گلمه که یه دونست چه اخلاق چه مرام و معرفت مخصوص سادات.... ولی خیلی هاشونو میشناسم که فقط اسم سادات و سید رو یدک میکشن لایق بهترین ها هستی آرام گلم