آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

بی تو

1393/5/14 13:24
نویسنده : مامان مریم
889 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک صبح زود بیدار شده و حالا خیلی قبل از وقت ناهارش روی مبل چشماش رو هم رفته...صداش میکنم...آیدینم.... غرولند میکنه و این یعنی خوابم میاد...صدام نکن!

روش یه ملافه نازک میکشم...کولرو روشن میکنم و میرم آشپزخونه و هودو میزارم رو آخرین حدش که صداش زیاد باشه و سروصدام تو صداش گم بشه و پسرکم بیدار نشه....غذا درست میکنم .... آشپزخونه رو تمیز میکنم و میام شروع میکنم به گردگیری... صبحش با پسر کوچولوم یه جارو برقی حسابی زده بودیم و حالا نشستم روبروی تلوزیون و دارم از تمیزی خونه لذت میبرم...

انعکاس رنگی نور روی شیشه های میز توجهمو جلب میکنه ...نگاه میکنم تصویر شاد تلوزیونه که نورش افتاده رو شیشه های میز....چند وقته همچین صحنه ای ندیدم؟؟؟ خیلی وقته!!! آخه تا میز و تلوزیونو تمیز میکنم پسرک با دستاش زود همه جارو پشت سر من لک میکنه!!! روی زمینو نگاه میکنم...ماشین ها و اسباب بازی های رنگی ولو نیستن!! دوباره به انعکاس تمیزی خیره میشم....نه....اصلا لذت نمیبرم....دلم جای اون انگشتای کوچولورو میخواد و اون به هم ریختگی حاصل از بازی های هیجانی.... تلوزیون داره سریال نشون میده....من خیلی وقته هیج سریالی رو دنبال نمیکنم ....با پسرکم فقط کارتون میبینیم....گرچه فقط نیم ساعت اول نگاه میکنه و بعد میره دنبال بازی ولی تو خونمون همیشه باید صدای کارتونای پسرکوچولوم باشه....آیدینم... بی تو زندگی چه سوت و کوره....حالا خووووب میفهمم، نباشی زندگی یه لوس بازی بزرگه....niniweblog.com

 

                

 

بقیه ادامه مطلب

 

عصر بهت حق انتخاب میدم...آیدین جونم دوست داری بریم بیرون؟؟؟ زودی پنجره رو نگاه میکنی،آخه تو ماه رمضون هروقت صبح یا بعد از ظهر میگفتی بریم پارک بهت میگفتم الان خورشید خانوم تو آسمونه و اگه بریم بیرون میسوزیم و با توجه به تجربه شمال قبول میکردی... تا میبینی واقعا خورشید خانوم نیست بستنی تو دهنتو با آرامش قورت میدی و میگی:بیزار بستنیمو بوخورم بعد!niniweblog.com

و نیم ساعت بعد مشعول بازی میشی و با بیرون رفتن موافق نیستی و میمونیم خونه.... تا ساعت 10 شب مشغول بازی هستی و یهو از اون به بعد و خصوصا با دیدن محمد هیجان زده میشی و با دودو خونگیت شروع میکنی به دویدن و از اتاق به پذیرایی و آشپزخونه دور زدن و منم نگران از اعتراض همسایه طبقه پایین زود برات یه بازی دست و پا میکنم..... روز قبل بعد از اینکه از پارک اومدی و یه حموم خوب با محمد رفتی با بند حوله محمد برات یه ریل ساخته بودم و امشب برات ابتکار به خرج دادم و با ریل قطارت و به جای مسیر گرد یه مسیر مارپیچ ساختم و نیم ساعتی مشغولش شدی....niniweblog.com

اینا مال شب قبلهniniweblog.com

              

 

              

 

              

و اینا فرداش یعنی دیشبniniweblog.com

              

 

              

و اگه فکر میکنی تو اون نیم ساعت بیکار بودم سخت در اشتباهی ...چون خودم بزرگت کردم و خوب میدونستم این بازی تاریخ مصرفش نیم ساعته و تو اون مدت با چراغ قوه زیر مبلا و میز تی وی و تختامونو زیر و رو کردم به دنبال ماشین مک موشک و توپ نارنجی که دو هفته ای بود گم شده بودن و میدونستم باید  همون زیر میرا باشه که هلشون دادی و یادت رفته... و بعد پیدا شدنشون نیم ساعتی هم با اونا مشغول بودیم و بعد هم با حباب بازی....niniweblog.com

ولی هنوز سرشار از انرژی بودی و یاد تاپت افتادم که بعد از چند ماه فراموشی رفتیم سراغش و کلی هم تاب بازی کردیم و البته همه پنجره هارو بستم که صدای جیغای هیجانیت پایین نره!!!niniweblog.comniniweblog.com

              

 

              

 

              

 

              

 

              

 

             

 

و دوباره توپ بازی و بلاخره ساعت دوازده و نیم اجازه میدی بریم بخوابیمخسته

و به این نتیجه رسیدم که اگه بیرون میرفتیم من انـــقدر خسته نمیشدم و با دویدن با دودوی محبوبت حسابی خسته و تخلیه انرژی میشدی و از فردا حق انتخاب ندم بهتره!!!دلخور

و این هم آیدین من که قصه های شبانشو حفظه و دیگه خودش برام تعریفشون میکنه...

من:آیدینم کدوم قصه رو بگم بهت؟

آیدین:آهاااااان شهمیدم!!! قصه شهدبازی رو!جشن

من:قصه رو میگم تا اونجا که آیدین رسید به شهر بازی و از اینجا دیگه آیدین میگه...

آقا به آیدین گفت...بئو عقب...اتوتوماس میاد میخوره بهت...بعد اتوتوماس شایساد! نی نی ها پیاده شودن...بابا به آیدین بلیط خرید...آیدین سهار شــــــــــــــدniniweblog.com

من:اتوتوماس یه دور زد...دو دور زد...هو هو چی چی بعد اتوتوماس خستی شد گفت نی نی ها پیاده بیشین من میخوام استاحت کنم بعد بابا و مامان و آیدین رفتن پیتزای حوشمزه خوردن رفتن هیــــــــــــلاااااا!!!niniweblog.com

یعنی عااااااشقم عشق شیرین و باهوش و خوشمزه منniniweblog.com

 

 

 

 

پسندها (15)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (30)

الهام مامان علیرضا
14 مرداد 93 14:40
وای چقدر زیبا توشتی مریم جون ساده و ادبی و چه احساس قشنگی اتفاقا منم سال قبل یک همچین پستی رو نوشتم که وقتی علیرضا هست میخوام بخوابه و وقتی خوابه دلم براش تنگ میشه ایشالا که همیشه سلامت باشند به هم ریختگی خونه و کثیی اش هم لذت بخشه وای فدای اون قصه گفتنش چقدر قشنگ تعریف می کنه ریلِ بندی هم جالب بود منم تصمیم گرفتم بازم علیرضا رو به مهد بسپرم تا هر روز تخلیۀ انرژی بشه آیدین جونم و می بوسم
مامان مریم
پاسخ
ممنونم الهام عزیزم احساسات متغیر مادرانه ست که موقع شیطنت دلت یه گوشه دنج میخواد و یه خونه تمیز ولی وقتی اینا مهیا شد میبینی که بدون این وروجکا هیچی لذت بخش نیست چه جالب...فکر کنم احساس همه مامانا مثل همه ممنون از دعای قشنگ و دانشینت الهی ایشالا حسابی بهش خوش بگذره و چیزای خوب یاد بگیره شما هم علیرضای گلو ببوس
مریم
14 مرداد 93 14:47
سلام عزیزم مریم جون شادی هاتون پایا چقد کوچولو خوشگل می خنده تو این تاب امیدوارم قطار زندگی آیدین کوچولو همیشه رو بهترین مسیر ها حرکت کنه عجب جمله ادبی!!!!!
مامان مریم
پاسخ
ممنونم مریم عزیزم جمله ت هم قشنگ بود و هم ادبی و هم پرمعنی
مریم(مامان کیان)
14 مرداد 93 15:00
لوس بازی بزرگت تو حلقم اما واقعا راست میگی منکه دیگه اگه خونه مون مرتب باشه تعجب میکنم قبلا حساس بودم و هر شب کیان که میخوابید همه جا رو تمیز میکردم تا صبح که بیدار میشم وحشت نکنم اما الان میزارم بچه ام کیف شو ببره و اصلا جمع نمیکنم
مامان مریم
پاسخ
بابا گفتم که بزرگه تو حلقت جا نمیشه هاااااااا حالا من روزایی که تمیز میکنم و با آیدین میریم و برمیگردیم فکر میکنم اشتباهی اومدم یه روزی یه مریمی بود وقتی داشت میرفت بیرون و درو قفل میکرد ..دوباره بازش میکرد جون آخرین لحظه حس کرده بود گوشه یکی از کوسن ها کجه!!! آباژورو هم روشن میکردم که شب تا درو باز کردم از دیدن نور قرمز پخش شده رو شیشه تمیز کیف کنم ....حالا باید آخرین لحظه با پام اسباب بازیهارو به گوشه های دیوار هدایت کنم که شب تو تاریکی برگشتنی زیر پامون نمونه
مریم(مامان کیان)
14 مرداد 93 15:02
یعنی ما این بچه ها رو نداشتیم این همه خلاقیت و کجا نشون میدادیم قربونش برم انقدر خوب سرگرم میشه و بازی میکنه منکه عاشق وقتیم که بچه ها دارن بازی میکنن و صداشون هم در نمیاد(الان این جمله کاملا دو پهلو بود)
مامان مریم
پاسخ
هیچی دیگه...این وروجکا هستن تا همه توانایی هامونو شکوفا و بعد پژمرده کنن آره این لحظات جزو بهترین لحظات همه ماماناست
مریم(مامان کیان)
14 مرداد 93 15:03
وای شیطونک چقدر خوب قصه میگی ........ کیان که اندازه آیدین بود من باید شعر میخوندم تصور کن ساعت 12 شب هم جا تاریک من مشغول شعر و آواز
مامان مریم
پاسخ
ای جاااانم چه جالب...حالا آیدین کتاب شعراشو هم میگه از روی تصویر قصه کنیم عوضش الان باید حنجره طلایی شده باشی
mahtab
14 مرداد 93 16:02
واقعا همینطوره بدون حضورشون، به هم ریختگیشون و انرژیشون واقعا زندگیمون چه معنایی داره؟ خدا براتون حفظ کنه این بمب انرژی ناز و شیرین رو
مامان مریم
پاسخ
ممنونم مهتاب عزیزم پسرک شیرین شمارو هم همینطور خانومی مهتاب جونم من با اجازتون لینکتون میکنم دوستم
ساناز
14 مرداد 93 16:57
عاشقه اون مدل بازی کردنشم که میخوابه رو زمین و ماشین بازی میکنه من هنوز منتظر روزیم که متین هم به اسباب بازیهاش علاقه نشون بده همیـــــــــــشه لبــــــــت خندون باشه آیدین جووووووووووونم
مامان مریم
پاسخ
ممنونم ساناز گلم زود زود میرسه وقتی که دارین میرین بیرون و هرچی صداش میکنی میگه من دارم بازی میکنم ...نمیام مرسی خانومی
مامان سمانه
14 مرداد 93 21:04
قربون قصه گفتنات آیدین جون مریم جون یعنی واقعا دلت واس بهم ریختگی خونه تنگ میشه ؟ من ک بچه های خواهرم میان خونمون از ترسم جرات ندارن جایی رو بهم بریزن عصبی مبشم!ولی باز وقتی میرن خونه داغونه... خوشحال باش پسرت بزرگ شده خونت دیگ همیشه مرتبه ولی خدایی بعضی بچه ها هستن اصلا خونه رو بهم نمیرزن ب نظرت باید چیکار کنم آریسای من خونه رو بهم نریز و ی دختر مرتب باشه الان هر وقت باهاش حرف میزنم بیشتر میگم شما خیلی دختر مرتب و ترتمیزی هستی............ راستی مریم جون تو خیلی مادر با حوصله ای هستی دوس دارم مث تو باشم
مامان مریم
پاسخ
ممنونم سمانه عزیزم راستش دلم برای خونه به هم ریخته تنگ نمیشه.....ولی وقتی خونه مرتبه یعنی آیدین نیست و من دلتنگ اون حضور پرانرژی میشم آره گلم بعضی بچه ها اصلا خونه به هم نمیریزن و بیشتر دخترها اینجورن.....وب بعضی از دوستان که میرم از دیدن مجسمه و گلدون و وسایل تزیینی خیلی تعجب میکنم....چیزایی که ما دو ساله جمعشون کردیم ایشالا دخملی شما هم ذاتا خانومه و مرتب شما بهم لطف داری سمانه جونم....حتما بهترین و با حوصله ترین مامان واسه آریسای ناز میشی
خاله سانی
14 مرداد 93 22:46
وااااای خدا چقدر تو خوردنی هستی اخه قربون اون خنده هات برم چه خووب با ماشیناش سرگرم میشه عزیزمم پس سرگرمیهای ایدین همیشه حاضر و امادس این تموم نشده مامانش فکر بعدیه خوش به حالشششششششششش ایشا.. همیشه صدای خنده هات تو خونه بپیچه گلم عاشق این حرف زدنتم چقدر خوشگل قصه تعریف میکنییییی
مامان مریم
پاسخ
مرسی سانی جوووونم نه گلم دیشب دیگه خیلی پر انرژی بود و بیرونم نرفته بود و خواستم بیشتر سرگرمش کنم که بدو بدو نکنه و مزاحم همسایه ها بشه مرسی از این دعای خوشگل ممنووووووووووووووووووووون
مامان کیانا و صدرا
15 مرداد 93 11:16
سلام مریمی جوندقیقا یادمه یه بار صدرا اصلا حالش خوب نبود و سرما خورده و یه گوشه خوابیده بود...و من صر ف نظر از نگرانی بابت بیماریش دلم برای اینور اونور زدناش تنگ شده بود و جیغ جیغهاشو همیشه میگم:خدایا هیچ وقت سلامتیو از بچه ها نگیر هیچ بچه ای...میدونم آیدین جونی خواب بوده و مشغول استراحت..منظورم در کل هستش و ایشا...همه ی بچه ها زیر سایه مامان باباها شاد باشن و بهم بریزن همه جا رو شدید
مامان مریم
پاسخ
سلام دوستم آره خانومی آیدین هم پارسال که مریض شد منم همین حسو داشتم و وقتی میدیدم بی حال رو مبل دراز کشیده اشکم در میومد و گفتم خدایا فقط زود خوب بشه...من از صبح تا شب شلوغ کاری جمع میکنم و هیچ شکایتی هم نمیکنم و همینم شد...از اون به بعد حتی وقتی سبد اسباب بازیشو که همون لحظه جمع کردم برمیگردونه هیچی نمیگم.... فقط موقعیتو ترک میکنم که..... ایشالا عزیزم
مامانه سوگند
15 مرداد 93 11:46
مریم جون عاشقه این قلم شیواتم واقعا تحسینت می کنم منم همیشه ارزو دارم اینه و شیشه میز تلویزیون کلا خونه بدرخشه ولی همیشه رو هواست منم سوگند می خوابه احساس می کنم تنها میشم دوست دارم زود بلند بشه از جاش میبینی ما مامانا قلبامون به هم چقدر نزدیکه من کلا فدای این ایدین میشم با این قصه گفتنش عزیزم شیرینم بازیهاشو نگاه کن چقدر قشنگ بازی می کنه مرد کوچک می بوسمتون دوست گلم باور کن من خواهر زاده ندارم ولی ایدین و مثل خواهرزاده ان دوست دارم خیلی بدلم میشینه قربونش برم
مامان مریم
پاسخ
مرسی مهربوووونم قلمم کجا بود بابا....یه بیان ناقصی از احساسات مادرانه او بود کلا آدم مامان میشه با خدش و احساسش هم درگیر میشه قربونت برم سوگند جونم مرسی منم همین حسو بهتون دارم گلم...واقعا دل به دل راه داره ببوس سوگند خوشگلمو
مامان عليرضا
16 مرداد 93 0:52
مریم جونم سلام.چقدر با احساس نوشتی.چه جالب منم تقریبا همین حس و حال رو دارم.بعضی وقتا که علیرضا پا رو اعصابم میذاره و میفرستمش خونه ی بابا بزرگش همچین که کارام تموم میشه و میشینم رو زمین غصم میگیره و دلم براش پر میکشه. الهی من قربون تو پسر برم که خوابیده ماشین بازی و قطار بازی میکنی.اینجوری بازی کردنت رو خیلی دوست دارم خاله جون. میبوسمت عزیزم
مامان مریم
پاسخ
سلام الهام جون این حس مشترک همه ماماناست.....بودن یا نبودن....مسئله این است مرسی عزیزم ...شما لطف داری گلم منم علیرضا جونمو میبوسم
مامان مهراد
16 مرداد 93 11:32
وای چقدر شیرین قصه تعریف میکنه گل پسری..... دلم ضعف رفت براش. خدا برات نگهش داره مریم جون راست میگی من هم وقت هایی که مهراد میره بالا پیش مادر بزرگش دلم تنگ میشه و دوست دارم زودتر بیاد پیشم. راستی این حس تمیزی خونه و درخشش میز عسلی ها و تلویزیون برای همه مادر ها مشترکه ها...
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خانومی مرسی از محبتت آخی این جوجوهای شیطون دلتنگی هم دارن خوب بله حس مشترک مادرانه
سوگند ❤سپیده
17 مرداد 93 13:12
وای وای وای وای وایییییییییییییی...که چه قدر این پسر مزه میریزه.. دوست دارم یه ماچ گنده کنم.پس تو اینکارو از طرف من کن
مامان مریم
پاسخ
ممنونم سپیده جوووووون حتما دوستم
مامان حوریه
17 مرداد 93 19:40
سلام مریم جون خدا پسر خوشگلتونو واستون نگه خیلی نازه گلم مبلاتونو که دیدم خیلی خوشگلن از سرویس خواب پسرتونم تو وبلاگتون عکسی هست؟؟؟ میشه بهم بگین حدودا قیمت مبلا و سرویس خواب کودک(تخت نوجوان و کمدو ویترین میخوام) تو دلاوران چقدر هست؟؟؟ یعنی از چه حدودی شروع میشه واقعا دلاوران ارزون تر از یافت آباده؟؟
مامان مریم
پاسخ
سلام حوریه جون ممنونم دوست گلم شما بهمون لطف داری خانومی اتفاقا دیشب همین ساعتی که کامنت گذاشتی ما دلاوران بودیم....کاش زودتر میگفتین براتون قیمت هم میگرفتم....راستش سرویس خواب ایدین مال 3 سال پیشه و دیروز اصلا دیگه ازش ندیدم ولی سرویسای خیلی خوشگلتری اومده بود....اما قیمت نگرفتم...ما رفته بودیم یه نهارخوری کوچولوی کافه ای بگیریم و چیز دیگه ای قیمت نگرفتیم اما از یه مبل 3 تیکه خوشمون اومد که یه مبل تک و یه دونفره که میشد نیم ست بدون میز یک میلیون و دویصت بود و یه ست کامل دیدیم 7 تومن اگه میگفتی حتما قیمت میگرفتم.... ولی خییییلی گرون تر از چند سال پیش بودن....بازم میگم یک بار بدون خرید هردو منطقه رو ببینین و بعد اقدام کنین ایشالا به سلامتی دوستم
مامان آنیسا
18 مرداد 93 7:33
واقعا من بعضی اوفات فکر میکنم ما قبلا بدون آنیسا چجوری زندگی میکردیم ایشالا که همیشه سالم باشن
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم ایشالا آنیسای نازتون همیشه شاد و خندون باشه و لذت ببرین
مهسا
18 مرداد 93 10:57
مریم جونم خیلی قشنگ نوشتیفکر میکنم این یه حس مشترک بین همه ماماناست وقتی شلوغ کاری میکنن میگیم یک ساعت بخوابن وقتی میخوابن انگار یه چیزی کم داریم قربون این آیدین خوشگل برم که عاشق ماشین متاسفانه نویان من اصلا به ماشین علاقه نداره و تا حالا با ماشیناش مثل آیدین بازی نکرده اصلا پسر من به اسباب بازی زیاد علاقه نداره فقط دوست داره بدو با توپ بازی کنه فکر کنم همسایه پایینی ما دیگه صداش دربیاد
مامان مریم
پاسخ
مرسی مهسا جوووونم آره یه حس مادرانه مشترک....بدون هیچ تفاوتی ای جونم نویان...هر بچه ای واقعا یه جوره...حالا آیدین اصلا توپ بازی نمیکنه ولی با اون دودو خیییلی میدوه همسایه نگو.....کاش همه میفهمیدن واقعا کنترل بچه ها تو آپارتمان سخته و اصلا گناه دارن
مامان آیسو وآیسا
18 مرداد 93 12:14
عالی بود مریم جون نوشته ات
مامان مریم
پاسخ
ممنونم دوست گلــــــــــــــــــــم
مامان سمانه
18 مرداد 93 14:36
بهت حق میدم ک دلتنگ شیطنت های آیدین جونم بشی وقتی ی شب خونه ی ما مهمون میاد بعد از رفتنشون ی سکوت غمگینی تو خونه حاکم میشه حالا چ برسه ب اینکه ی پسر کوچولوی شیطون ، خوش زبون ، ناز ، گوگول مثل آیدین جونم ی لحظه تو خونه نباشه وای واقعا خیلی دلگیر میشه خدا از دهنت بشنوه ک مامان باحوصله ای باشم من خیلی فکرا و برنامه ها توذهنم هست ک میترسم عملی نکنم و وقتی تورو میبینم اینقد با انرژی هستی نا خود آگاه خودم هم انرژی میگیرم راستی مریم جون تو وبم نظر گذاشته بودی ک کتاب راجب ب زایمان طبیعی بخونم تا اطلاعاتم بیشتر بشه ؛ تو خودت کتابی میشناسی بهم معرفی کنی من خودم 1 جا رفتم چیزی خاصی پیدا نکردم میشه بهم معرفی کنی من هیچ اطلاعاتی راجب ب زایمان طبیعی ندارم میخوام اطلاعاتم بیشتر بشه فک میکنم هر چی اطلاعاتم بیشتر باشه اون لحظه آرامش بیشتری دارم
مامان مریم
پاسخ
سلام سمانه جونم ایشالا که با صدای خنده های کوچولوی ناز خودت خونتون برای همیشه از اون سکوت درمیاد و فقط صدای شادی و عشق از خونتون میاد ممنونم عزیزم شما بهم خیلی لطف دارین گلم من زایمان طبیعی کردم و تو بارداریم دو تا کتاب همه مادران سالمند اگر.... و کتاب 9 ماه انتظارو خوندم....الان به یکی از دوستان که بارداره امانت دادم و اسم نویسنده یادم نیست ولی نویسنده هردو خارجی بود و خصوصا کتاب اولی با ذکر همه مراحل بارداری و تغییرات جنین و کل پروسه زایمان خیلی عالی بود و من چند ساعت مونده به زایمانم بیمارستان رفتم و خودم همه چی تو کنترلم بود چون کامل میدونستم داره چه اتفاقی میفته و الان کجای کارم... و تو کل بارداری ماهنامه نی نی رو میخوندم که اونم خیلی عالی بود ایشالا به سلامتی فارغ بشی عزیزم
مامانِ بهار
18 مرداد 93 18:12
آفرین .. خیلی زیبا نوشتی .. خدا این پسر کوچولو رو برات نگه داره تا همیشه زندگی شادی رو داشته باشید .. انشالله خدا به اونایی هم که ازین نعمت بزرگ محرومن یه بچه سالم و صالح بده تا این لذت رو درک کنن . آمین
مامان مریم
پاسخ
ممنونم دوست گلم مرسی از دعای قشنگت....کوچولوی شما هم زنده باشه و شاد و خوشبخت الهی امین
مامانِ بهار
18 مرداد 93 18:13
با اجازه لینک شدی گلم
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم....شما هم با افتخار لینک شدین
خاله خانوم
19 مرداد 93 4:28
وای چه لحظات قشنگی دلم پرکشید واسه عشق خاله کاشکی زودتر این 2 ماه هم بگذره تا قدمای قشنگشو بزاره رو قلبمون راستی منم برای عشق خاله پست جدید گذاشتم دوست داشتی سربزن
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم ایشالا این لنتظار زودتر به سر بیاد و عروسکتون بیاد بغلتون
زهره مامانی فاطمه
19 مرداد 93 12:08
واقعا منم گاهی اوقات دلم هوس تمیزی میز تی وی رو میکنه ولی وقتی تمیزش میکنم هی منتظرم فاطمه دوباره برام انگشت انگشتیش کنه ولی کلا مامان پر انرژی هستیدهااااااااا ماشااله
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم و ممنونم از محبتتون ایشالا فاطمه خانوم همیشه بخنده و شاد باشه و خونتونو غرق شادی کنه مرسی از نظر لطفت گلم
مامان جونم(سوگند من)
19 مرداد 93 22:13
راستی بابت هواپیما همسرم پارسال با برادرش تو طبس کارخونه اجاره کرده بودند همش طبس بود همشم با این هواپیما قراضه من دلم هوری ریخت که اگه هنوز میرفت چیچون همون کسانی که کشته شدند جز مسئولین اون کارخونه بودند کسانی که برادر مرتضی باهاشون قرارداد داشت بخاطر همین خیلی ترسیدم
مامان مریم
پاسخ
حق اشتی گلم....همه ناراحت شدیم
مامان جونم(سوگند من)
19 مرداد 93 22:17
عکساش25*20 هستش سایز بزرگه چون عکسهای 8 ماهگیشم بزرگ بود منم همشو بزرگ دادم بخاطر همین گرون در اومد انشالله شما هم میندازید عالی میشه نزدیک اینجا بودی خوب بود اینجا خیلی خوب بود با حوصله بودند ببوسسسسسسسسسسسسسسسسسس عشقه خاله رو
مامان مریم
پاسخ
قربونش برم من ممنون ...شما هم ببوس عروسک خانومو
مامان جونم(سوگند من)
19 مرداد 93 22:19
فقط چاپ روی شاستی دو تا مگنتی اشانتیون همراه با فیلمبرداری پشت صحنه و عکسهای جاپ شده روی فلش مموری تحویل میدند و البوم ژورنالی جیبی اینها بود مزایاش و اشانتیوناش
مامان مریم
پاسخ
عااااااااااااااالیه دوستم مبارک باشه برای خوشگلم
مامان سمانه
20 مرداد 93 14:10
ممنون عزیزم منم حتما کتابشو تهیه میکنم و میخونم
مامان مریم
پاسخ
خواهش میکنم گلم
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 14:04
شیر های استریل و فرادما فاقد هر گونه مواد افزودنی و نگهدارنده می باشند: در شيرهاي فرادما با ماندگاري طولاني آنزيمهاي فاسد كننده ي شير و همينطور موجودات ريز ذره بيني در دماي بالا (فرادما) از كار مي افتند و از بين ميروند. چرا كه پروسه توليد شيوه هاي استريل و فرادما به گونه اي است که امكان فس�
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 14:06
شیر استریل یا فرادما فاقد هرگونه مواد افزدونی یا نگهدارنده شیر استریل یا فرا دما : شیر تنها ماده غذایی شناخته شده در طبیعت است که می‌تواند عمده نیازهای بدن را به مواد مغذی، به طور متعادل تامین کند. شیر حاوی مجموعه پروتئینی بسیار با ارزش، مواد قندی، چربی، املاح مختلف به ویژه کلسیم و فسفر و انواع ویتامین‌هاست. این ماده غذایی ارزشمند به لحاظ ترکیب خاص خود، محیط بسیار مناسبی برای تکثیر میکروارگانیسم‌های بیماری‌زا و انتقال بیماری‌ها از حیوان به انسان است. با توجه به مخاطرات مصرف شیر خام و فرآورده‌های غیرپاستوریزه، برای سالم‌سازی آن از شیوه‌های حرارتی استفاده می‌شود: در روش معمول جوشاندن شیر، اگرچه میکروب‌های بیماری‌زای آن از بین می‌رود، اما به ارزش غذایی شیر از جمله پروتئین‌ها، املاح و ویتامین‌ها صدمه می‌زند، به همین دلیل با روش‌های صنعتی سالم‌سازی شیر مانند پاستوریزاسیون و استریلیزاسیون یا روش UHT ، علاوه بر سالم‌سازی، حداقل تغییر در کیفیت و ترکیب شیر ایجاد و تقریبا به طور کامل ارزش غذایی آن حفظ می‌شود. در فرایند استریلیزاسیون UHT، هدف از بین بردن تمامی میکروارگانیسم‌های موجود در شیر است. در این روش‌ شیر تحت تاثیر دمای 150 ـ 135 درجه سانتی‌گراد به مدت 2 تا 4 ثانیه قرار داده می‌شود. پس از آن شیر تا دمای 20 درجه سانتی‌گراد خنک و در شرایط کاملا اسپتیک در ظروف استریل و مناسب بسته‌بندی می‌شود. جوشاندن مستقیم شیر به مدت طولانی به دلیل کاهش لیزین موجود در آن، به ارزش غذایی پروتئین‌ها صدمه می‌زند، اما فرایند UHT بر روی پروتئین‌های شیر بی‌تاثیر و یا بسیار ناچیز اثرگذار است. شير استريليزه داراي طعم و مزه خاصي است كه از نظر مردم، خوشمزه و مطبوع است. اين طعم خاص به دليل درجه حرارت بالاي اين فرآيند است. بررسی‌ها و مطالعات انجام شده نشان می‌دهد که دناتوره شدن پروتئین‌های سرم شیر گاو در فرایند استریلیزاسیون ، در تغذیه انسان و حتی کودکان مشکلی ایجاد نمی‌کند، ضمن آنکه کودکان تغذیه‌شده با شیر UHT نسبت به کودکانی که با شیر پاستوریزه تغذیه شده‌اند، افزایش وزن سریع‌تری دارند. افت ويتامين هاي شير در فرايند UHT نسبت به پاستوريزاسيون ناچيز و قابل اغماض است. ويتامين هاي E. D. A و بتاكاروتن هيچ گونه تغيير قابل توجه اي نمي كند. بعضي از ويتامين هاي محلول در آب مثل ريبوفلاوين، نيكوتنيك اسيد، پنتوتنيك اسيد و بيوتين در برابر حرارت مقاوم اند. ويتامين هاي B12 , B6 , B1 و C به ميزان كم تحت تاثير حرارت قرار مي گيرد. در واقع حرارت UHT نسبت به طول مدت نگهداري تاثير بسيار ناچيزي بر كاهش ارزش غذايي شير دارد. عزیزم بخاطر ایدین جونم برات اینو پیدا کردم که از نگرانیتم کم بشه
مامان جونم(سوگند من)
21 مرداد 93 14:08
مریم جونم دوست دارم الهی قربونتون برم که فدایییییییییییییییییییییییییییییییییییی داری هزارتا
مامان مریم
پاسخ
منم دوست دارم فائزه جووووووووووونم