شهر بازی
همیشه از دیدن زخمی شدن بچه ها ناراحت میشدم و تا حالا هم نزاشته بودم برات این اتفاق بیفته ولی.......
چند روز پیش قبل از پارک رفتن چون یه تاپ پوشیده بودی که مال 6 ماهگیت بود و دوباره دیدیش و خواستی برات بپوشونم و تازه جالب اینکه اندازت هم شد ، ازت چند تا عکس انداختم و بعد از بازگشت از پارک زخمی بودی و برای همین عکس قبل و بغد از زخمی شدن داری
بقیه ادامه مطلب
اینا عکسای قبل از پارک رفتن و مصدوم شدنه
و تو پارک یه صخره بزرگ هست که چند روزیه علاقه مند به نوردیدنش شدی و هیچ کدوم از هشدارهامون فایده نداشت تا بلاخره از روش سرخوردی و گونه ات خراشیده شد...واین هم فرداش به همون مقصد...
تا حالا دو بار به دنیای بازی یا همون شهر بازی سر پوشیده بردمت و تو هم بار اول فقط سوار یه فطار کوچولو شدی و اصلا هیچ کدوم دیگه رو امتحان هم نکردی و بار دوم تو همون تربیت با بازی درمانی بود که خییییلی اذیت شدم چون اونجا همش داد میزدی و اصلا هم راضی به برگشت نبودی و با مکافات آوردمت خونه ولی انقدر پوست کلفتم که کارت شارژ رو پس ندادم تا دوباره ببرمت و از وقتی شمال عاشق اون قطار شدی بهت میگفتم پسر خوبی باشی میبرمت شهر بازی و این چند روز آخر انقدر تو خواب هم شهربازی شهر بازی کردی تا درست شب قبل ماه رمضون بردمت
این همون قطار محبوبه
وباز هم قطار عزیزت که نصف شارزتو سوار اون شدی
اصلا از این بچه بازی ها خوشت نیومد
و چون خیلی پسر خوبی بودی و اصلا اذیتم نکردی و خودت تو ماشین رفتنی بی مقدمه گفتی مامان پسر خوبی میشم اذیتت نمیکنم ، و اقاااااااااا بودی منم برات جایزه خریدم و از بین اون همه ماشینای گرون و خوشگل این کامیون پلاستیکی رو انتخاب کردی و هرچی گفتم آیدین تو چهار تا کامیون داری بر انتخابت موندی!!!
و اینجا تو خیابون داری به کامیونت یه کامیون که داره میپیچه رو نشون میدی!!!
و بعد 1 ساعت دوباره رفتی تو استخر توپ و خدارو شکر چون شلوغ بود سوت زدن که قبلی ها بیان بیرون و منم سوءاستفاده کردم و گفتم شهربازی داره تعطیل میشه و زنگشو زدن و همه نی نی ها باید برن و موثر واقع شد
و البته بعد هم تو مسیر بازگشت رفتی تو پارک
و خدارو شکر که محمد اومد دنبالمون وگرنه ساعت 10 شب من چطور از این یکی بیرونت میبردم