ویار
تو دوران بارداری اصلا نه هوس چیزی کردم و نه از چیزی بدم میومد و انگار این آقا کوچولو گذاشته بود به دنیا بیاد و خودش جبران کنه
عادات غذاییت شدیدا شبیه محمد و روزی که برای اولین بار بهت فسنجون دادم و همه رو از دهنت ریختی بیرون و قیافتو در هم کردی بیشتر مطمئن شدم ولی از همه چی برام جالب تر درخواست حلوا بود
بعد از تعطیلات عید یه روز عصر تو داشتی ماشین بازی میکردی و محمد زنگ زد بهم که یکی از سریال های نوروزی رو داره تلوزیون پخش مبکنه و ببینش و تا کانالو عوض کردم تو هم بازی رو بی خیال شدی و اومدی جلوی تی وی و گفتی: هانومه داله چی تار میتونی؟؟؟گفتم: داره حلوا درست میکنه گلم. گفتی:آیدینم می اصلا فکرشو هم نمیکردم که واقعا حلوا بخوای سعی کردم هواستو پرت کنم ولی گیر دادی که بوشو بیریم آدشونه و نتیجش شد این:
و جالبتر اینکه همشو مثل ماه رمضون پارسال برات توپکای کوچولو کردم و تو هم خوردی
و حالا همه زنگ میزنن که آیدین امروز چی ویار کردی؟؟؟
این آقا پسری که تو سبد اسباب بازیاش نشسته و داره نا تلفن صحبت میکنه ، تازه 20 روز بعد عید با ترس و لرز بردمش آرایشگاه و موهاشو کوتاه کردم آخه میترسیدم بترسه و دوباره..........
و به آقای آرایشگر گفتم پیشبند نبنده و تو بغل خودم موهاشو زد و نتیجش به سرتاپای مویی شده من می ارزید و زود زود هم جایزش که به انتخاب خودش یه ماشین آمبولانس بود باباییش براش به خونه نرسیده خرید