آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

شیرین و پردردسر

1392/12/6 12:36
نویسنده : مامان مریم
813 بازدید
اشتراک گذاری

هیچ وقت همه چیز اونجوری که آدم تو ذهنش تصور میکنه پیش نمیره چیزی که من هم هیچوقت فکرشم نکرده بودم این بود که تو بخوای هفت روز اول زندگیت بیمارستان بستری بشی.... وچقدرررررررررررررر سخت گذشت ناراحتاز لم دادن تو تحت بزرگ کنار یه نوزاد کوچولوی شیرین و لبخندهای قشنگ تحویل ملاقات کننده ها دادن فقط تصورش باقی موند تو اصلأ وارد بخش نشدی از اتاق زایمان یه راست رفتی بحش نوزادان و هفت روز بعد مرخص شدی و کاملأ معلومه که من و بابا چی کشیدیم ..................نگرانروز دهم برات جشن گرفتیم قربونی کردیم بابایی تو گوشت بعد از اذان اسمتو زمزمه کرد و اول بابا محمد و بعد همه اشک شوق ریختیم به جز دوتا آزمایش زردی و مشکوک شدن به بستری و یه دکتر عالی که همه شکیاتو باطل کرد همه چیز خوب بود تا آخر هفته دوم که نینی قصه کولیک داشت تا آخر 3 ماهگی از 8 صبح با گریه بیدار میشدی تا 10 شب فقط باید بغلت میکردم وراه میبردم هفته ای 1 بار میرفتیم پیش دکترت و بهترین راهکارهاش ماشین گردی و تاب ذاذن با پتو بود 1 هفته بابا محمد تجریش تا قلهک وخیابون بهارو دنبال ننو بالا پایین کرد تا آخر خودم با یه حوله و طناب و پتوی کوچولو برات درست کردم و تازه من و تو یه نفس راحت کشیدیم لبخندواکسناتو همه رو بردم پیش دکتر خودت و اصلأ اذیت نشدی تو 2 ماهکی 5 کیلو وزن و 58 سانت قد داشتی و قبل از 3 ماهگی جغجغه دستت میگرفتی تکون میدادی و من ذوق مرگ میشدم....... قلبوقتی میخوابیدی زل میزدم به دستات ناخن هات رگهای ظریفت که از زیر پوست لطیفت معلوم بود تا حالا فقط میشنیدم که فلانی بچه دار شد و انگار تکراری ترین اتفاق دنیا افتاده وحالا غرق میشدم تو اینکه چطوری با کدوم قدرت لایتناهی از جمع یه قطره ناچیز با یه تخمک ناچیزتر تو پنهان ترین زوایای وجودم تو شکل گرفتی از وجود من تغذیه کردی بزرگ شدی و تو زمانی که خودت تعیین کردی به دنیا اومدی...... خدایا ممنون که بهم فرصت دادی شکوهتو یه جور دیگه تجربه کنم .......ممنونم به خاطر بزرگترین هدیه زندگیم.......ماچ

اینجا تازه از بیمارستان رسیدی خونهniniweblog.com

تازه مرخص شدی

 

جوجو حموم 10 روزگی رفتهniniweblog.com

حموم 10 روزگی

 

آیدین 22 روزهniniweblog.com

آیدین22 روزه

 

1 ماهگی این کوچبکترین کاپشن و شلوار جینی بود که بعد از کلی گشتن خریدمniniweblog.com

1 ماهگی

 

 

تربچه 44 روزهniniweblog.com

44 روزه

 

عسلی 50 روزهبغل

50 روزه

 

2 ماهگیهورا

2 ماهه

 

2 ماه و 10 روز تو ننویی که مامان درست کردniniweblog.com

2 ماه و 10 روز تو ننویی که مامان درست کرد

 

2 ماه و نیمه شکرniniweblog.com

2 ماه و نیم

 

2 ماه و20 روز....عاشق این لباست بودمniniweblog.com

2 ماه و20 روز

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

Dayi Moden
15 اسفند 92 17:48
وای یادته هممون اومده بودیم خونتون این فسقلی رو ببینیم ولی وقتی از در اومد تو اونقدر خوچولو بود که ههمون ترسیدیم ازت بگیریمش
مامان مریم
پاسخ
آره تا 1 ماه رو یه بالش بزرگ حمل و نقل میشد اینا عوارض بچه ندیده بودنمونهههههه
زهره(مامان فاطمه)
15 اردیبهشت 93 10:54
ماشااله به آیدین جونآخ گفتی که منم این لذتو که بچم بیاد کنارم توبخش رو نبردم فاطمه منم تا سه روز بخش نوزادان بود (بخاطر وزن فوق العاده کمش)1350گرم بودپ
مامان مریم
پاسخ
سلام زهره جون خیلی ممنون که بهم سر زدی الهـــــــــــی چه کوچولو بوده ماشاالا چه خوشگل هم هست خدا حفظش کنه
مامانی
2 مرداد 93 10:34
سلام خدارو شکر الان دیگه واسه خودش آقایی شده. راستی من شمارو به جمع دوستام اضافه کردم آخه پسر منم آیدین و متولد مهر نود از طرف من وآیدین، آیدینو ماچ کن.
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون خانومی و من هم از داشتن دوستی شنا خوشحال میشم ای جانم آیدین شما 3 روز از آیدین من بزرگتره ما هم با افتخار لینکتون کردیم،ببوسین پسر نازتونو