آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

تولد دو سالگی

1393/2/7 16:42
نویسنده : مامان مریم
694 بازدید
اشتراک گذاری

دو سال گذشت و انگار همین دیروز بود......

انگار همین دیروز بود که تو یه نیمه شب پاییزی تو راه بیمارستان به این فکر میکردم که تا چند ساعت دیگه تربچه کوچولوم تو بغلمه و این تصور ورای هر دردی بهم نیرو میداد...

انگار همین دیروز بود اولین لبخند تو بیمارستان و هفت روز جهنمی تا قدمای کوچولوتو بزاری تو خونه عشقمون و بشی همه دنیای ما ، انگار همین دیروز بود که پشت در اتاق دکتر گریه میکردم چون پسرم داشت مرد میشد و واسه ختنه اون تو بود و من......

اولین باری که تونستی اسباب بازی دستت بگیری و جیغ شادی من و اولین غلت و هیجان بابا ، اولین سینه خیز رفتن و اولین دندون کوچولویی که بعد از ماهها جستجو کشف شد و من واسه هر حرکتت به اولین نفری که زنگ میزدم و ذوق زدش میکردم بابا محمد بود

اولین کلمه اولین قدمها و همه تجربه های شیرینی که تو باعثش بودی و من ممنونم که از بین این همه زشتی که دنیارو گرفته تو یه دنیای قشنگ و پاک بهم هدیه دادی

و شب بیداریها و بی قراری ها و استرس شمردن ارزش غذاییت که هرشب میشمردم که ویتامین و پروتئین و کلسیم و حتی فیبر بدنت تامین شده؟

اولین باری که غذای مارو خوردی و من داشتم بال درمیاوردم و خوشحال که از اون سوپ میکس شده راحت شدی و بابا ناراحت که اون سوپ سالم تر و مقوی تر بوده و تو بی خیال افکار ما به دنبال ادامه تکامل

اولین باری که بابا محمد حمومت کرد و من خوشحال که پسر داشتن چه خوبه اینکه صدای دو تا مرد خونتو بشنوی که دارن آب بازی میکنن و تو سرخوش از این احساس

و من ممنونم از بابا محمد که همیشه تا اونجا که تونست کمکم کرد و همه غرغرها و خستگیهامو دلگرمی داد و مامانیها که تجربیاتشونو بهم هدیه دادند بدون سرزنش و سپیده و مهناز و مهین و محسن که هر وقت تونستن و همیشه به موقع با نگه داشتنت بهم کمک کردند تا با آرامش بیشتری مامان باشم و باباییها که از لذت تو چهرشون خستگیهام پر میکشید

تولد دو سالگیت مبارک قشنگترین هدیه زندگیم

 

 

        

 

 

 

یه تولد خانوادگی با حضور مامانیها، باباییها ،سپیده و عمو امیر، مهین و عمو داوود، مهناز و محسن و تو حتی حاضر نشدی لباساتو عوض کنی چون خیلی ذوق داشتی و ما هم گذاشتیم راحت باشی و شب خوبی بود خصوصا بعد از دیدن کادو هات و این عکسا بیشترش کات شده ان چون نمیشد عکسای خودمونو بزارم و تو هم اصلا به دوربین نگاه نکردی 

 

 

 

 

 

 

 

                 

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

Dayi Moden
7 اردیبهشت 93 23:32
مامان مریم من کی تو نگه داشتن این خوچولو بهت کمک کردم چرا حرف در میاری؟ من فقط وظیفه تامین کارتوناشو به عهده داشتم
مامان مریم
پاسخ
همین که وقتی میومدم خونتون سرگرمش میکردی تا من استراحت کنم خودش کمک بود و کارتونا هم که کلی کمک حالم بودند میــــــــــــــــسی
مامان جونم(سوگند من)
8 اردیبهشت 93 15:41
تولد تولد تولدت مبارک منم هم فکر کنم امسال یه تولد کوچولو بگیریم آخه وسط امتحانات همسری هستش بخاط همین از الان گفته تولد بعد از امتحانات مریم جون همیشه شاد شاد آیدین ملوسک و ببوس
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم ایشالا خوب برگزار کنی خانومی شما هم سوگند عسلیو ببوس
مامان علیرضا
12 اردیبهشت 93 2:01
مامانی چرا پستت با تاخیره آدم گیج میشه؟کلی بالا پایین کردم تا منظور پستات اومد دستم ولی بازم آیدین خوشگل و نازمو عشقه.ما که کلی دوستش داریم.تولدشم برای هر روزش مبارک
مامان مریم
پاسخ
سلام دوست خوبم پستام با تاخیر نیست من دارم با تاخیر مینویسم اگه به موضوع هر پست نگاه کنی متوجه میشی آخه من دیر وبلاگ درست کردم ولی دارم خودمو میرسونم ممنون از توجه و محبتی که به ما داری گلم
مامان عليرضا
13 اردیبهشت 93 20:16
عجب!روم به دیوار!به موضوعات دقت نکرده بودم. کار جالبی کردی.منم خیلی غصه میخوردم.آخه یه کمی برای وبلاگ درست کردن دیر اقدام کردم.ایشالا در اولین فرصت ازت تقلید میکنم و وبلاگش رو درست میکنم.
مامان مریم
پاسخ
از من که دیرتر نبوده خانومی حتما میتونی
مامان آریا
15 اردیبهشت 93 15:11
عزیزم خصوصیتو چک کن
مامان مریم
پاسخ
اومدم وبت خانومی
دخــღـلی شکلـک
17 اردیبهشت 93 15:35
مبارکت باشه عزیزم
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیــــــــــــــزم افتخار دادی بهم سر زدی