1 سالگی
تولد 1 سالگی آقا پسر شمال بودیم ویلای عمو امیر آخه قرار بود تولدتو هفته بعد جمعه بگیریم البته اصرار من بود چون چهارشنبش عروسی پسرداییم بود و قرار بود دایی محسن از اصفهان بیاد گفتم تولد تورو هم جمعش بگیریم که دایی محسن دوبار تو هفته تهران نیاد ولی............
دوشنبه واکسن 1 سالگی رو زدی و پنج شنبه مریض شدی و واسه ما که اولین مریضی بود خیـــــــلی استرس زا بود ترجیح میدادم فقط استراحت بکنی خونه رو تو سکوت نگه داشته بودم و داروها سر دقیقه
وبه همین راحتی تولدت کنسل شد و مجبور شدم به همه زنگ بزنم و اطلاع بدم .... البته مامانی و بابایی و مهناز لطف کردند وجمعه شب با یه کیک اومدند خونمون تا حداقل شمع فوت کرده باشی که بلد نبودی
این درست روز تولدته که با عمو امیر و سپیده شمال بودیم و کلی برات تولدت مبارک خوندیم
این لباسو دایی محسن 6 ماهگی برات خریده بود تازه اندازت شده
این هم روزی که مامانی بابایی و مهناز اومدن
خیلی ممنون