آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

زززمسسستووونه، خدا سرده دمش گرممم!

1396/11/14 12:39
نویسنده : مامان مریم
1,939 بازدید
اشتراک گذاری

برف دیگه داشت تبدیل به رویا میشد...یعنی انقدر برف نیومده بود انقدر مدرسه ها برای آلودگی تعطیل شده بود که دیگه اومدن برف رویا بود ...صبح به صبح پشت پنجره منتظر برف بودن دیگه بی معنی شده بود ...تا یک روز شنبه شب وقتی تو رفتی بخوابی برف شروع کرد به باریدن ،اول با خودم گفتم مثل چند وقت پیش یه ربعی میباره و تموم میشه ...ولی این بار در کمتر از ۲ ساعت زمین کلاً سفیدپوش شد ...و هنوز شب به نیمه شب نرسیده بود که مدرسه ها برای فردا تعطیل شد ...تو خواب بودی من مثل بچه ها هر چند دقیقه به پشت پنجره ،باور کردنی نبود اصلاً باورم نمیشد چندبار خواستم بیام بیدارت کنم ولی فقط به خاطر اینکه حتماً هواشناسی چیزی میدونه که فردا تعطیله و صبح میتونی ببینی،منصرف می شدم...خیلی قشنگ بود
  

فردا صبح با این که میتونستم بیشتر بخوابم چون تو تعطیل بودی و حتما باشگاه هم تعطیل بود، ولی درست مثل بچگی ها هیجان زده بیدار شدم،خدای من همچین برفی را حتی تو بچگی هام هم کمتر دیده بودم،خودت بیدار شدی و انقدر هیجان داشتی که تا اومدن محمد به زور تونستم کنترلت کنم که نریم بیرون ...و محمد اومد و ....واااای چه برف بازی بود ...۸ بهمن ۹۶...فکر کنم هیچ وقت این تاریخ رو فراموش نکنم

بیشتر از سر کوچه نشد که بریم...ماشین بیرون آوردن که اصلا امکان نداشت و همه جا قشنگ بود چه نیاز به جای دور...
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فردا صبحش با هیجان بیدار شدی و اول رفتی پشت پنجره که برف تموم نشده!؟
همش اصرار که بریم برف بازی و منم منتظر موندم محمد اومد اول باشگاه رو رفتم و بعد تو مسیر دیدم اصلا مثل دیروز نیست و زمین یخ زده و خیلی خطرناکه...ولی دل نداشتم بهت بگم نمیشه بریم...یهو یاد پشت بوم افتادم و تا رسیدم خونه گفتم بدو حاضر شو بریم پشت بوم.....و یه پشت بوم دست نخورده و یک ساعت و نیم یک نفس برف بازی و آدم برفی درست کردن و آخرش هم نصف برف ها دست نخورده بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


این دوتا عکس خیلی جالبه
بهم گفتی مثلا یکی مون در گوش اولوف( اسم آدم برفی ات برگرفته از انیمیشن فروزن) داره چیزی میگه و اون یکی میخواد بفهمه چی گفت!؟
یعنی عاااشق تز عکس دادنتم

 

 

 

 

 

 

 

 


صبح روز سوم دیگه مدارس باز بود و مهد برقرار....اما قبل از رفتن گفتی اول بریم ببینیم اولوف خوبه!؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


روزهای بعدی دیگه وااااقعا کوچه و خیابون سرسره بازار بود...صدای گازو سرخوردن ماشین ها تموم نمیشد...واسه همین تو خونه سرگرم شدیم

 

 

 

 


نمایش عروسکی اجرا کردی برام....منم صدا پیشه بودم و اگه دست کم می‌آوردی نقش هم داشتم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


و تونل درست کردن که اصلا تموم نمیشه...فقط خلاقانه تر میشه🤪

 

 

 

 


دندون بالایی لق شده پسرک!
دیگه این بار از زیر خنده های بی دندون نمیشه در بری

 

 

پسندها (14)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)