آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

پاییز ۹۶

1396/9/8 1:58
نویسنده : مامان مریم
1,122 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش داشتم تو اتاقت برات کتاب می‌خوندم که بخوابی
یهو وسط،کتاب خوندن یه نگاهی به زاویه دیدم از اتاقت کردم و خندم گرفت...تو همیشه همه تصورات من رو از بچه داری به هم زدی...و جالب اینکه جوری به هم زدی که من حتی اعتراضی هم نداشتم و پر به پرت دادم...همیشه دلم می خواست اتاق بچم خیلی خلوت باشه با طرح های غیر کارتونی و اسپرت....ولی اتاق تو شد یه اتاق شلوغ نه حداقل با تمی از یک انیمیشن بلکه تلفیقی از همه انیمیشن های محبوبت....و جالب اینکه منی که تو خرید هر جزئی از لوازم خونه حساس بودم بی اعتراض برات اتاقت رو هزار نقش کردم و هرچی خواستی بی مخالفت قبول کردم
اتاقی با فرش باب اسفنجی، لوستر توی استور،استیکر و روتختی توماس، چراغ خواب و استیکر قد و پتوی مک کویین و ساعت مینیون ها
 


امسال دلم خواست برات دوباره شال و کلاه ببافم...فکر میکردم فقط برای من حس قشنگ و نوستالژی داره اما وقتی با هر رجی که بالا میرفت با ذوق میپرسیدی کی تموم میشه؟....با خودم فکر میکردم تو این دوره چند تا بچه مثل تو میتونه همچین خاطره ای از بچگی اش داشته باشه؟
حس انتظارت از حس لمس کاموا و بازی با میل هم قشنگ تر بود برام...مرسی برای هدیه دادن این همه حس که بهانه اش فقط خودتی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


و وقتی هوا آلوده ست و پارک رفتن کم میشه
میریم سراغ تئاتر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


حتی اگه همون تئاتر رو سه روز بعد مهد ببره باید بری دیگه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


و هنوز قطار بازی و پل و تونل ساختن محبوب ترینه

 

 

 

 

 

 

 

 


یه شمال دوروزه که منجر شد به ۲۴ ساعت اقامت خونه یه دوست قدیمی....با بابایی و مامانی....و البته تجربه دیدن حوضچه ماهی و لمسش برای من و تو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


دوماه پیش که مربیت بهم پیام داد چون تنها مامان با ذوق منم میخواد ازم برای نمایش شب یلدای بچه های پیش مهد کمک بخواد کلی ذوق کردم
ولی وقتی فرداش ازم برای نمایشنامه و دیالوگ ها کمک خواست و چند تا از پیام هایی که به دوست هاش فرستاده بود فوروارد کرد که گفته بود فقط رو یکی از پسرهای کلاس که باهوشه میتونه حساب کنه برای دیالوگ و اسم تورو گفته بود، کلا مفهوم ذوق کردن برام دوباره عوض شد....خییییلی لذت بخشه بشنوم باهوش کلاس پسر منه...البته قبلا بارها مدیر مهد بهم گفته بود ولی من میزاشتم پای تعاریفی که از همه بچه ها میشه و البته کلا دوست ندارم جلوی تو از این تلفظ باهوش استفاده بشه

روز نمایش انقدر کیف کردم و ذوق داشتم بعدش که فیلمش رو دیدم متوجه شدم همه فیلم رو قربون صدقه ات رفتم
همه بازی ها به کنار
من عاااااشق آخرش بودم که بعد از معرفی ات به سه جهت تعظیم کردی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


روزهات رنگی رنگی، پسرک رنگین کمونی من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان صدرامامان صدرا
8 بهمن 96 9:04
خدا حفظش کنه گل پسرتونو❤
مامان مریم
پاسخ
ممنون عزیزممحبت
فاطمهفاطمه
9 بهمن 96 10:12
سلام مریم گلی جونم ...محبت یعنی با حسای قشنگت عشق میکنم من.. وقتی تو رو با اون پسر رنگین کمونیت میبینم تازه میفهمم پسر داشتن هم به اندازه دختر داشتن میتونه لذت بخش باشه.محبت الهی همیشه شاد باشین محبت
مامان مریم
پاسخ
سلام فاطمه گلم خوبی...فندق تو دلی خوبهبغل نکنه تو لفافه گفتی نی نی پسره!؟محبت مرسی از محبتت عزیزم...ببوس یسنا گلی منوبوس
مامان آیسلمامان آیسل
9 بهمن 96 10:39
من نوشته هاتونو دوست دارم ....حسی که ناب و مادرانه نوشته میشهمحبت
مامان مریم
پاسخ
شما محبت دارید عزیزممحبت
عمه فروغعمه فروغ
9 بهمن 96 13:48
عزیزم چقدر تو لباس نمایش بامزه شدهمحبت مریم جون ببوس گل پسرت رو بجاممحبتبوس
مامان مریم
پاسخ
قربون محبت فروغ گلممحبت تو هم آرشیدا ناز منو ببوسبوس