آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

خاطره تکونی

1393/12/28 14:35
نویسنده : مامان مریم
1,220 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی خونه تکونی خونت تموم میشه...وقتی گرد و غبار وسایل زندگیت رو میگیری نوبت خاطراتته

میشینی با خودت یه سال گذشته رو زیر و رو میکنی...آدم ها و اتفاقات یک سال گذشته زندگیت رو خوب کنکاش میکنی و پیش خودت میشینی به یه قضاوت صادقانه....اینکه چه آدم هایی تو این یک سال گذشته وارد زندگیت شدن که دوسشون داشتی...دوست داشتن...ازشون یاد گرفتی...باهاشون زندگی کردی

و اینکه اون افراد ثابت زندگیت رو چقدر بیشتر دوست داری...به خاطر یک سال خاطرات دیگه که به قبلی ها اضافه شد...یک سال خاطراتی که میتونست بد یا خوب باشه...تو چه نقشی داشتی تو بد یا خوب بودنشون...قبول داری کینه و مهربونی انعکاس داره؟؟؟پس خودت هم خیلی نقش داشتی تو اینکه این خاطرات برات چه شکلی باشهآرام

پس همه خاطره های بد رو مثل همون زباله ها که تو خونه تکونی پشت در گذاشتیم...بندازیم از ذهنمون بیرون...قلب و ذهنمون خیلی با ارزش تر از گنجه های خونموننمحبت

تو خاطره تکونی ذهنم....خیلی دنبال این بودم که سال 93 برام خوب بود یا بد...خوب بود...به خاطر زیباترین عیدی عمرم که خدا بهم تو سال 93 داد....خوب بود...به خاطر دیدن بزرگ شدنت....فهمیده تر شدنت...خوب بود...به خاطر یک سال دیگه که خدا به من و همه عزیزانم فرصت با هم بودن داده بود...

به خاطر موفقیت های تحصیلی و مالی و کاری عزیزانم...به خاطر مهربونی که هنوز تو قلب هامون به هم داریم....

همینه....الان بعد 31 سال عمری که از خدا گرفتم خوب میفهمم...بزرگترین خوشبختی تو قلب آدم هاست....حس دوست داشتن...حس دوست داشته شدن...حس اینکه قلبت از هر کینه ای خالی باشه و همه نزدیکانت رو دوست داشته باشی....میدونی....وقتی خوشبختی که تو قلبت فقط مهربونی باشه....

 

                 

در گشت و گذار استقبال بهار و لذت دو طرفه...برای راحتی کار و باز تر بودن دست و بالمون هیچ کیفی هم با خودم نمیبردم و تو بازدید از 06 چهار راه پاسداران که قبل از تو خیلی میرفتم و بعد تو اصلا فراموشش کرده بودم با یاداوری سپیده راهی شدیم....عکس ها با گوشی موبایلم بود و روز خیلی قشنگی بود...تو فضای سبز بغلش از بازیت با پرنده ها و کفتر چاهی های انبوه ازت عکس های خیییلی خوشگلی گرفتم...بدو ورود با اینکه قبلش از سپیده پرسیده بودم که تو مسیرمون اسباب بازی فروشی نباشه و از در اصلی تو رفتیم یه قطار قدیمی دیدی و رفتی سوارش شدی و پیاده هم نمیشدی...کلی اونجا بازی کردی و بعد ماهی های زیاد و ذوق تو و بعد برات یه کتاب رنگ امیزی مک کویین خریدم و انقدر عاشقش بودی که حتی بعد رسیدن به اسباب بازی فروشی و اون همه ماشین و اسباب بازی رنگارنگ میگفتی من خودم همشونو دارمزبان

روز بعد هم صبحش رفتیم تجریش و برات ماهی قرمز خریدم...البته خودت انتخاب کردی و حتی خودت با ملاقه گرفتیشونمحبت

از همه مراحلش هم عکس گرفته بودم ولی...عصرش میخواستم عکس هارو بریزم تو لبتاپ که باز از همون سوراخ قبلی گزیده شدم....دقیقا همون اتفاق چند ماه پیش افتاد و پیام فرمت داد....بعد ریکاوری همه عکس های خوشگل یا برنگشت یا نصفه برگشت و خیلی ناراحت شدمغمگین

اینها فروشگاه 06

 

              

 

              

 

              

 

              

 

             

 

             

و این هم فردا صبحش که با مترو خودت سوار مترو شدی و اونجا هم باهاش بازی میکردی و گویا خیلی حال میدادآرام

              

              

نمیدونم چرا شدیدا معتقدم فقط باید از اینجا ماهی قرمز بخرم...چون شاید هربار از اینجا حرید کردم ماهی هامو دو سال داشتم و هر وقت از جای دیگه خریدم زود مردن...و خیلی ناراحت میشم از مرگ ماهی هامغمگین

              

خودت با ملاقه گرفتی...از همه عکس داشتم ولی تو ریکاوری همین یه دونه اون هم نصفه اومد...که کاتش کردمدلخور

              

تو بازارچه هم رو ریل خودت و با دقت به ماهی تو دستت حرکت میکردیبغل

              

خیلی زود برگشتیم خونه....چون هردو نگران ماهی ها بودیم....انقدر دوسشون داری که هی نگاه میکنی و میبوسیشونبوس

              

 

              

و این هم پسرک من بعد اصلاح عیدمحبت

               

محمد هفته پیش زنگ زد که برای آیدین ساغت مک کویین خریدم...بهش گفتم اصلا رو نکنش هاااا...نگه دار برای مناسبت خاصی و قرار شد به عنوان جایزه اقای آرایشگر بهت بده....سه تایی رفتیم آرایشگاه و برای اولین بار من جلو نیومدم و تو هم از هیجان جایزه و سوار ماشین اصلاح بودن خیلی بهتر از همیشه همکاری کردی...تا حدی که قشنگ پشت سرت خط ماشین مرتب داری برعکس همیشه....اولش کم کوتاه کرد و خییلی هم ناز شده بودی و یهو خیلی کوتاه کرد...البته باز بهت میاد...و محمد هم بیشتر راضیه...حموم بعدش هم اصلا صدات نمیومد و معلوم بود با موی کوتاه راحتتریآرام

              

و هیجان لباس تابستونی و ساعت عزیز...بعد چندین ماه شلوار پوش بودنخندونک

              

از بارداریم که دو ماهه بودم تا همین الان اصلا چهارشنبه سوری هارو بیرون نرفتیم....یعنی با اینکه طرفای ما خبری هم اونجوری نیست ولی ترجیح میدادم بمونیم خونه....امسال چون از صدای ترقه ها میپرسیدی چی بود و البته میترسیدی و بیرون بودیم یهو میچسبیدی بهم تصمیم گرفتیم بریم پشت بودم و یه آتیشی ببینی...گرچه....من اصلا دیگه چهارشنبه سوری رو دوست ندارم

تو عالم بچگی ما...چهارشتبه سوری چند تا بوته اتیش بود و پرش از رو اتیش و جمله زیبای سرخی تو از من ...زردی من از تو...الان تنها چیزی که وجود نداره بوته اتیشه....فقط انواع مواد منفجره...صداهای مهیب...بوی دود....ترس و وحشت و سوختگی...

اگه اتیشی هم روشن بشه برای منفجر کردن کپسول پیک نیک و گازه!!!یا سوزونده مبل و صندلی و باز پرتاب مواد منفجره برای صداهای بلند....

و این شد که چهارشنبه سوری ما با دو تا آبشار کوچولو و چند تا فشفشه و چند تا ترقه که مثل سوت میرفت تو اسمون

              

با دیدن این عکس العملت و دستهای جلوی صورتت فهمیدم این حرکت غریضی هست نه نمایشی!

              

 

              

 

              

 

              

و با دیدن فشفشه که از همه ناز تر و بی صدا تر بود و از تولدمون مونده بود کلا رفتی تو راه پله و از لای در پشت بوم مارو نگاه میکردیبغل

              

 

              

 

              

 

              

زیباترین چیز.....بالن های آرزویی بود که تو همه جای آسمون پر بود....البته من با اینکه صبحش تومترو دیده بودم نخریده بودم...آخه تو شهر خیلی خطرناکه و ممکنه رو درخت ها بیفته و آتیش سوزی ایجاد بشه...البته گویا بقیه مردم اینجوری فکر نمیکردن که آسمون پرررر از بالن آرزو ها بود...ما هم با دیدنشون آرزو های خوب کردیمآرام

              

 

آیدین قشنگم...یک سال دیگه بزرگتر شدی...این چهارمین عیدیه که میبینی و این چهارمین عیدیه که خونمون یه فرشته مهربون به خودش میبنیه...

امیدوارم سال بعد...همین موقع...باز از سالی که گذروندیم راضی باشیم

امیدوارم هر سالت پربار تر و زیباتر از سال قبل باشه

امیدوارم همیشه خوش باشیمحبت

پسندها (13)

نظرات (25)

مــــن
28 اسفند 93 14:47
چه ذوقی کرده.... نازی به وب من هم بیاین بی صبرانه منتظرتونم
مامان مریم
پاسخ
ممنون
دختربهاری
28 اسفند 93 14:58
سلاااااام پیشاپیش سال نو مبارک آیدین جونمو از طرف من ببوسین
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم دوستم....سال نو شما هم مبارک عزیزم
مهربوون(محیا)
28 اسفند 93 15:14
سلام خانومی ... مبارک باشه کوتاهی موی گل پسری،و ذوق گرفتن ماهی .. چقدر من و برد ب سالهای قبل ک همچین ذوقی رو خودم داشتم... خیلی زیبا نوشتی مریم جووون ..نوشته هات مثل همیشه من و میبره ب دوران کودکین عزیز دلم پشت در جااا خورده... خانومی مهربون سال نو پیشاپیش مبارک ... امیدوارم امسال سالی بهتر از 93براتوون باشه پر از اتفاق های شیرین و خوش
مامان مریم
پاسخ
سلام محیای عزیزم ممنونم دوستم....هنو زیاد نگذشته از اون روزها....من هنوزم تو همون حال و هوام مرسی از لطف همیشگیت دوست خوبم نمیدونم...هم هیجان داشت و هم نزدیک نمیشد من هم سال نو رو بهتون تبریک میگم و براتون سال خوب و پرباری ارزو میکنم خانومی
مامان راحله
28 اسفند 93 15:58
سلام عزیزم .. آخی معلومه آیدین جونم ماهی هاشو خیلی دوست داره .. بهارم هر موقع میریم بیرون میگه ماهی بخریم ولی ما چون احتمالا سوم عید بریم مسافرت ترسیدم تنها بمونن بمیرن واسه همین نخریدم براش... ان شالله که سال جدید سال خیلی خوبی براتون باشه و پر از خیر و برکت باشه دوستم.سال تحویل ما رو هم دعا کنید عزیزم
مامان مریم
پاسخ
سلام راحله جونم...آره خیلی دوسشون داره راستش ما روز اول عید داریم میریم سفر...ولی دلم نیومد برای ایدین ماهی نخرم...تازه همه خانوادگی میریم و کسی هم نیست ماهی هارو بسپرم بهشون...تصمیم دارم تو یه تشت بزرگ بریزمشون و ایشالا تا بازگشت حالشون خوب باشه ممنونم دوست گلم...من هم براتون سال خوب و پر از شادی ارزو میکنم....ببوس بهار نازم رو
mahtab
28 اسفند 93 16:04
سلام مریم جانم مثل همیشه از خوندن پستت احساساتی شدم و نزدیک به گریه ان شاالله همیشه خوب و خوش باشید و قلب هاتون پر باشه از مهر و محبت و عشق و علاقه به همدیگه
مامان مریم
پاسخ
سلام مهتاب عزیزم ممنونم دوست خوبم....اگه ناراحت شدی معذرت میخوام دوستم مرسی خانومی...ایشالا شما هم همیشه سلامت و خوشبخت باشین و عاشق....سال نو پیشاپیش مبارک
دختربهاری
28 اسفند 93 18:03
چند روز دیگر امروز پارسال میشود کمی ساده اندکی خنده دار و قدری عادی! امروز سال هاست میرود و ما همیشه چشممان پی فرداست افسوس! به فکر پاییز تابستان را و به فکر بهار زمستان را فدا می کنیم جشن می گیریم عید می گیریم و دوباره همان می شویم که بودیم با اختلاف چند تار موی سپیدتر!!!! ____________ سال نو پیشاپیش مبارک
مامان مریم
پاسخ
سال نو شما هم مبارک عزیزم
عمه فروغ
28 اسفند 93 23:26
سلام مریم جون خوب هستید؟آیدین گلم خوبه؟ خوشحالم که بهتون خوش گذشته ان شاا.. همیشه خوش باشید برای عکس هات هم ناراحت شدم مریم جان عکس ها هر چند که از گالری پاک بشن بازهم تو قسمت مدیریت برنامه های گوشی هست برو ببین شاید اونجا باشه ای جووووووووووووونم چه پسری ذوق کرده از دیدن چهارشنبه سوری خانوادگیان شاا.. که غم هات در این آتیش سوخته باشه سال خوب و پر از شادی رو براتون آرزومندم ان شاا.. که سال 94 براتون بهتر از سال قبل باشه من خوشحالم که در سال 93 دوست خوبی مثل شما پیدا کردم و این رو یکی از اتفاق های خوب امسال میدونم ان شاا.. دوستیمون در سال جدید بیشتر و پابرجا باشه دوست دارم آیدین گلم روی ماه خودت و مامان مریمت رو میبوسم
مامان مریم
پاسخ
سلام فروغ عزیزم...ممنونم دوست خوبم...شما خوبین خانومی عکس ها پاک نشدن....رم کلا پیام فرمت میداد و برادرم برام ریکاوریش کرد....بیشتر عکس ها نصفه و درهم و برهم اومد...البته اشکال نداره...امسال از ایدین عکس نوروزی زیاد گرفتم...همین الان باز از گزدش زیر بارون برمیگردیم و عکس های بهاری ممنونم فروغ عزیزم...من هم براتون بهترین هارو آرزو میکنم و من هم از دوستی با شما و آرشیدای قشنگم خیلی خوشحالم و امیدوارم دوستیمون پایدار و مستدام باشه گلم قربون محبتت عزیزم...ببوس آرشیدا گلیمونو
مونا
28 اسفند 93 23:35
سلام مریم جان. سال نو شماپیشاپیش مبارک. انشالا سال خیلی خوبی در پیش رو داشته باشید. چه خرید نوروزی خوبی داشتید.... ماشاله پسر ماهیگیر... وچه مامان مهربونی... کوتاه شدن موهای گل پسر هم مبارکه. انشالا دامادیش ..منم بهاررودوست دارم حتی به دلیل همین گردشهای مادر پسری شما و آیدین عزیزم....و چه ذوق شیر ینی داره در مواجهه با ماهیها....چهارشنبه سوریتون هم چه جالب بوده با بابا محمد مهربون... ساعت مک کویین هم مبارکش باشه... الهی که دلتون شاد و لبتون پرخنده باشه... از پیام تبریک زیبات هم متشکرم
مامان مریم
پاسخ
سلام مونای گلم...ممنونم عزیزم سال نو شما هم مبارک خانومی و براتون بهترین لحظات و خاطرات رو آرزو میکنم ممنونم برای همه لطف و محبتی که داشتی گلم خیلی ببوس هردو فرشته نازت رو عزیزم
مامان فهیمه
29 اسفند 93 2:23
مریم جون با نوشته ی اولت واقعا تو فکر فرو رفتم و خیلی خوب بود واسم. نازی آیدین جونم چه با ذوق نگاه تنگ ماهی میکنه. عزیزم از بس عاشقه قطاره واسه خودش تشبیه ریل هم داره و اما کوتاه کردن مو .اول از همه مبارک باشه .مریم جون ما هم دقیقا همین اتفاق واسمون افتاد قرار شد یه خورده دوره موهای علی رو کوتاهتر از همیشه کنیم تا یه تغییری بشه .ولی یهو زیاد شد باورت میشه انقدر اعصابم خورد شد ولی منم مثل تو همسرم راضیتر از من بود.بهم دلداری میداد که بابا غصه چی و میخوری سریع بلند میشه ولی مریم خیلی کوتاه شدکچل شد بچم و یه وجه تشابه دیگه توی پوشیدن شرت چند روز پیش علی و باباش رفتن تو آشپزخونه که کاملا بشورنش منم شورت کردم پای علی اونم دقیقا مثه آیدین انقدر خوشحال بود . عزیزم چجوری دستشو جلو صورتش گرفته مخصوصا اون عکس اول عالیه ما همین یه کوچولوشم برپا نکردیم یعنی خیلی وقته دیگه بی خیال چهارشنبه سوری شدیم.چهارشنبه سوری که نیست جنگه انگار بمب منفجر میشه
مامان مریم
پاسخ
سلام فهیمه عزیزم...خوشحالم از شنیدن این موضوع گلم تو عکس اول داره میبوسه ماهی هارو...آره خیلی دوسشون داره ممنونم خاله مهربون...راستش من هم تا اونجایی که دور موهاشو با ماشین مرتب کرد و خط انداحت خیلی حال کردم ولی یهو زیاد کوتاه کرد...البته گویا با محمد مشورت میکرده و من هم برای اینکه از این به بعد دیگه نرم آرایشگاه و آیدین عادت کنه از رو صندلی نگاشون میکردم و متوجه نشدم....اما پدر و پسر که راضی هستن....موهای علی جونم هم مبارک...آره دوستم زود بلند میشهعلی جونم همه جووووره خوشـــــــــــگله الهیآیدین هم انقدر خوشحال بود...اون عکس ذوق مرگی به خاطر شورته پاشه...کلی دور خونه دوید من هم از عکس العملش خیلی خندم گرفتنه ترس بود و نه اضطراب...یه هیجان و آدرنالین حق داری عزیزم...من هم درست چهار ساله اصلا نه بیرون میرفتیم و نه هیچی...امسال پیشنهاد محمد بود که حالا آیدین میفهمه صداهارو و کنجکاوی میکنه بریم پشت بوم و یه چیزایی تفهیمش کنیم
مامان فهیمه
29 اسفند 93 2:25
عزیزم امیدوارم سال نو رو با خوبی و خوشی شروع کنی و در طی سال واست اتفاقای خییییلی خوب بیفته که باعث خوشحالی و شادمانی خودت و خانواده ی محترمت بشه. پیشاپیش عیدتون مبارک
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووونم دوست گلم....من هم براتون بهترین هارو میخوام...امیدوارم سال خوب و پربار و شادی داشته باشین و هرروزتون زیباتر باشه ببوس علی تازمو
مهسا مامان نویان
29 اسفند 93 11:02
مریم جونم سال نو بهتون تبریک میگم وامیدوارم هر سالتون از سال قبل پربارتر باشه و پر از خوشبختی و اتفاقای خیلی خوب آیدین عزیزم کوتاهی موهات مباااارک خیلی خوشگل شدی آیدین ناز ببوس و بهترینهارو در سال جدید براتون آرزو دارم
مامان مریم
پاسخ
سلام مهسای گلم من هم سال نو رو بهتون تبریک میگم دوستم مرسی برای همه لطفت عزیزم...شما هم نویان قشنگم رو ببوس...تعطیلات شیرینی داشته باشین عزیزم
بانو
29 اسفند 93 11:26
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک
مامان مریم
پاسخ
ممنونم بانوی عزیزم سال نو شما هم مبـــــــــــــــــارک
مامان ریحانه
29 اسفند 93 12:03
بازم مثل همیشه عالیه عالی مریم جون خیلی قشنگ احساست و بیان میکنی آهنگ کلامت تو بیان غم و شادیت کاملا مشخصه جوری میگی که انگار در کنارمون هستی و کاملا حست میکنیم اول پستت خوشم اومد اونجا که گفتی از موفقیتهای عزییزانت خوشحال شدی چه زیبا که بخل و حسد در وجود نازنینت جایی نداره خوب چرا که به عینه دیده ام کسانی که از موفقیت عزیزانشون خوشحال نبودن و چه بسا حس حسادتشون هم شعله ور شده بهت تبریک میگم بابت این حس زیبا
مامان مریم
پاسخ
ممنونم ریحانه گلم مرسی برای این همه لطفی که بهم داری دوست مهربووونم اتفاقا این قلب مهربون توست که مهربونی رو پیدا میکنه خانومی...عزیزان، عزیز دل هستن....وقتی اونها خوشحالن ما هم خوشحال میشیم و با ناراحتیشون ناراحت....تو سال گذشته یه دوست به خاطر شیطنت و بچگی ایدین چندین بار دلم رو شکست...اما کل هفته گذشته از شتیدن بیماری و حس شرایطش که شاید الان سخت باشه براش همش فکرم پیششه...ایشالا خدا تو این سال جدید برای همه خوب و بد و آشنا و عریبه بهترین هارو رقم بزنه تا همه دل ها بهاری بشه قربون این همه صفای باطنت ریحانه جان
مامان ریحانه
29 اسفند 93 12:09
چه جاهای قشنگی رفتیدد من دلم سوخت که عکسات این بلا به سرش اومده کاملا درکت میکنم عزیزم و اما بقیه ی عکسایی که مونده خیلی ناز و قشنگ شده آیدین عزیزم که همیشه صورت بشاشش زبانزده تو جممع دوستای نی نی وبلاگیمون امید که این خنده همیشه ی ایام همراهش باشه چهارشنبه سوری قشنگی داشتید من هم بدم میاد از چهارشنبه سوری های این دوره واقعا جز وحشت هیچی نداره جالب اینکه منم عاشق این آبشارا و فشفشه ها و ..... هستم کلی مثل بچه ها ذوق میکنم مریم جون پست بهاری قشنگی داشتی عزیزم امیدوارم دلت هم همیشه بهاری باشه بهارت زیبا و سال پیش رویت نیکو باد عزززززززززززززیزم آیدین عزیزم و ببووووووووووووووس
مامان مریم
پاسخ
آره ریحانه چون...امسال بعد سالها دلم میخواست تلافی همشو دربیارم...من عاااااااااشق این شلوغ و پلوغی ها و بوی بهارم راستش تقصیر خودم بود...من که میدونستم قبلا هم درست سر پاک کردن عکس اضافی از رم تو کامپیوتر رمم این بلا سرش اومد نباید دوباره همون اشتباه رو تکرار میکردم..خوب میریختم تو لبتاپ و بعد پاکسازی مبکردم ممنووووووونم از محبتی که همه دوستای گل به ایدینی من دارین...قربوووووووون محبتت دوستم من هم چهارشنبه سوری نوین رو اصلا دوست ندارم...همین فشفشه و ابشار بی سرو صدا بهتره....اون هم تو پشت بومی که آسمونش پر از بالن آرزو هاست مرسی عزیز دلم....ممنونم برای همه محبت و لطفت من هم براتون بهترین ها و زیباترین هارو ارزو میکنم دوستم....ببوس نازی نازمو
مامان ریحانه
29 اسفند 93 12:10
بهار ثانیه ثانیه پیشتر می آید و اینجا کسی هست که به اندازه‌ی تمام شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد . . . پیشاپیش سال نو مبارک باد . . .
مامان مریم
پاسخ
عزیـــــــــــــــــرمی ممنووووووووووووووووونم سال نو شما هم مبارکـــــــــــــــ
مامان کیانا و صدرا
1 فروردین 94 8:15
سلام مریم عزیزم.عید 1394 را با تقدیم بهترین آرزوها به شما و خانواده تبریک میگویم.بهارتان شاد و خجسته باد
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیـــــــــــــــزم من هم سال نو زو بهت تبریک میگم گلـــــــــــم ایشالا سال خوبی برای خودت و دو تا دسته گل هات و همسری مهربون باشه مرضیه عزیزم این تنها کامنتیه که تایید کردم ...الان شمالیم و خواستم به خودت و همه دوستان بگم تا نگران نبودنمون نباشین تعطیلات خوبی داشته باشین دوستم
مامان
3 فروردین 94 2:07
سال نو مبارک مریم جون. خیلی زیبا نوشتی.مثل همیشهههه. خیلی لذت بردم. بووووسسس
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم سال نو شما و خانواده گل هم مبارک ممنوووونم عزیزم....شما هم ببوس امیر حسین گلمون رو
عمه فروغ
3 فروردین 94 15:08
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن روزهایت رنگارنگ سال نو مبارک . . . مریم جون سال خوبی رو برای شما و خانواده محترمتان آرزومندم. آیدین گلم رو هم ببوس
مامان مریم
پاسخ
سلام فروغ عزیزم ممنونم دوست خوبم...سال نو شما هم مبارک من هم برای شما و خانواده گل و آرشیدای ناز بهترین هارو آرزو میکنم شما هم دخمل نازمونو ببوس
مامانی
5 فروردین 94 15:22
سلام مریم جونی خوبی عزیزم آیدین گلم چطوره؟ به به روزهای پایان سالتون هم که خیلی قشنگه گردش و ماهی و ددر ددور... آاااای لباس تابسونییشو آستین کوتاه و ساییده شدن زانوها منم مثل خودت اهل چهارشنبه سوری نیستم از بس صدای انفجار میاد و وحشت خوشبختانه امسال کنار خونه یه زمین خالی بود که بچه ها اون تو یه اتیش برپا کردن و بپر بپر و ما هم از بالکن به تماشا نشستیم
مامان مریم
پاسخ
سلام ریحانه جوووونم مرســـــــــی عزیزم....قربوووووووونت خوشحالم که چهارشنبه سوری رو به شیوه سنتی و اتیش درست کردن به تماشا نشستین ایشالا همیشه با اریا جونم خوش باشین
مامانی
5 فروردین 94 15:26
سال نوتون مبارک و امیدوارم سالیان سال در کنار هم خوش باشید به آرزوهاتون برسین و اینکه سال آینده پربارتر از امسال باشه براتون و چهارتایی به استقبال سال نو برید
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووونم دوست جوووووووووونم پربار از اون جهت؟؟قربونت....یه ارزوی دیگه برامون بکن....همون شادی و سلامتی بهتره....من از اون مامان های درست و درمون نیستم...بعد نی نی جدید تا مدتی حداقل از شادی خبری نخواهد بود انقدر استرس میگیرم من هم براتون بهترین ها رو ارزو میکنم عزیــــــــــــزم
مامان کیانا و صدرا
5 فروردین 94 22:15
سلام مریمی جونمخوشحالم که به سلامتی از شمال برگشتینو میدونم که حسابی بهتون خوش گذشته البته خب هوا هم یه خورده بارونی و سرد بوده ولی دور همو عشقهراستی من پستتو خوندم ها!!!!1خیلی هم خوشگل نوشتی مثل همیشه...ممنونم عزیزم
مامان مریم
پاسخ
سلام مرضیه گلم ممنونم دوستم...آره هوا سرد بود و اونجا هم ویلایی و شیروانی و سقف بلند و اصلا قصد گرم شدن نداشت...ولی اینکه همه با هم بودیم لذت بخش بود مرسی دوســـــــــــتم...قربووووووونت
مامان کیانا و صدرا
5 فروردین 94 22:18
خیلی خوبه که رفتین پشت بوم و چهارشنبه سوری داشتین...ما که همونم نداشتیمآخه من از خیلی وقت پیش دیگه نمیرم چهارشنبه سوری چون بدجور میترسم که منفجر بشیمکلا از ترقه ترس دارم شدید...چه برسه به نارنجک و بقیه اشخلاصه ما خونه بودیم و فقط صدا میشنیدیم و البته بنده خونه تکونی هم میکردم
مامان مریم
پاسخ
ما هم از بارداری آیدین تا همین امسال چهارشنبه سوری حداقل درست همون روز نداشتیم...یعنی با این وضعیت شبیه جنگل ترجیح میدادم خونه باشیم..امسال هم خیلی کوچولو و تو پشت بوم و به خاطر ایدین بود خیلی کار خوبی میکنین....چهار شنبه سوری مال دوره ما بود...الان هرجا و هر فضای ارومی هم بری باز چند تا ادم بی ملاحظه میبینی و بهتره که اصلا نری
مامان کیانا و صدرا
5 فروردین 94 22:19
ماهیهای آیدین جونم خیلی خوشگلن.مثل ماهیهای ما که تهرونی هستن یعنی خواهر برادرهای ماهیهای ما هستن و یه جورایی ما با هم فامیلیمپس مواظب فامیلامون باش خواهر نمیرن یه وقتی
مامان مریم
پاسخ
سلام فامیل دووووووووووووور مواظب همشهری های ما باشین هااااااااا مرضیه جونم من ماهی هامو زیاد نگه میدارم...چون هررزو بهشون غذا میدم....چند تا دونه برنج پخته رو بعد غذا خوردن خودتون ریز کن و برز تو تنگ...یعنی بعد چند روز سر غذا دعوا میکنن
مامان کیانا و صدرا
5 فروردین 94 22:22
راستی نگی اصلا تو چیکار داری!!!ولی خدایی خیلی آرایشگره موهای گل پسرو کوتاه کرده..منظورم چتریاشهآخه موهای ریخته رو پیشونی به آیدین جون و صدرا بیشتر میاد.البته میدونم بلند میشه ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم و همون بار اولی که پستتو دیدم قبل از اینکه برم ادامه مطلب با خودم گفتم:چرا موهای بچه رو اینقدر کوتاه کردن؟؟؟خب ببخشید دیگه فضولیمو کردمحالا راحت میخوابم
مامان مریم
پاسخ
راستش من که صرف عشق مادرانه آیدین هر شکلی بشه از توش یه سری زیبایی استخراج میکنم و باهاش حال میکنمولی محمد میگه وقتی پیشونی ایدین باز میشه تازه چهره اش معلوم میشه...من هردو حالت رو دوست دارم ...ولی قبول دارم...نامرد خیییییلی کوتاه کرد خوب خواهر راحت بگیر بخواب...میدونم الان سبک شدی
مینا
9 فروردین 94 11:22
به به چ روزا و حساي قشنگي واقا لحظات شيرين و دوست داشتنيه عزيزم واقا توشهراي بزرگ چارشنبه سوري خيييييييييلي وحشتناكه همش صداي انفجار كه آدم فك ميكنه توميدون جنگه ن جشنو شادي!!!!! ولي خداروشكر اينجا اينجوري ني. ما هرسال خونه عزيزجونم جمع ميشيم آش رشته ميخوريم و توحياط اتيش ب پا ميكنيم و كلي دورش ميرقصيم و از روش ميپريم و اجيل مشكل گشا ميخوريم. جاتون خالي امسال به ما خيلي خوش گذشت
مامان مریم
پاسخ
ممنونم دوستم....قربووووووووونت آره مینا جون.....اینجا رسم و رسومات منهدم شده الهی....اگه بدونی چه تصور قشنگی از تعاریفت تو ذهنم داشتم....خیـــــــــــــــــلی خوش به حالتون واقعا هم اینی که میرین خونه بزرگترها و انقدر قشنگ مراسم دارین زیباست...نه این جنگ داخل شهر ایشالا همیشه خوش باشبن دوستم