آیدینآیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

آیدین عشق ما

یه مامان که دوست داره همیشه همسن پسرش بمونه!

3 سال و 3 ماه و 3 روز

1393/10/17 13:07
نویسنده : مامان مریم
1,627 بازدید
اشتراک گذاری

بچه که بودم وقتی به مامانم نگاه میکردم فکر میکردم اوووه حالا کو تا من انقدری بشم...

نوجوان که بودم وقتی به این دخترک های نامزد شده نگاه میکردم فکر میکردم چرا به دنیا از بالا نگاه میکنن مگه اونجا چه خبره؟

نامزد که کردم وقتی تو خیابون دخترنوجوان و یا خانوم بچه دار میدیدم من هم از بالا بهشون نگاه میکردم....حس میکردم از من خوشبخت تر وجود نداره....دست های محمد رو محکم تر فشار میدادم ولی تنها چیزی که تو نگاهم نبود غرور بود....و یه لبخند که از وقتی یادمه باهامه....به همه هدیه میدم....از رفتگر محل تا عابرای خسته...

بچه دار که شدم هروقت تو خیابون یه دختر و پسر دست تو دست میبینم با خودم میگم یعنی اون هم داره به این فکر میکنه که دوره اوج من تموم شده و دست و پام بسته شده و نمیفهمم اون چه حسی داره؟...برای همین همیشه وقتی باهات تو خیابون راه میرم دستاتو میگیرم و با هم بلند حرف میزنیم و شعر میخونیم و قهقهه میزنیم....نمیخوام اونا هم مثل من که همیشه مامان های عبوس میدیدم فکر کنن مرحله بعدی قشنگ نیست...میخوام بگم آهاااای دختربچه ها....آهاااای دخترک های نوجوان و آهاااای نوعروس ها.....تو هر مرحله ای میشه حس کرد تو اوجی....میشه بلند بخندی....میخوام بگم چرا دیگه کسی لبخند نمیزنه...چرا وارد هرمرحله ای که میشیم اول سختی هاشو میبینیم؟؟

حالا میدونی چرا اینا امروز یهو هجوم اوردن تو ذهنم.....چون وقتی به دنیا اومدی فکر میکردم یعنی میشه گردنشو سفت بگیره و من نگران بغل کردنش نباشم....یعنی میشه بتونه جغجغه دستش بگیره و بخنده....کی دندون درمیاره؟....کی میتونه بشینه؟...کی میتونه سینه خیز بره؟...کی میتونه غذا بخوره؟...

امروز 3 سال و 3 ماه و 3 روزته

زود بزرگ شدی پسرکم....خیلی زود

 

                 

روزهای بعد 3 سالگی همش سنت تو ذهنم مثل یه چراغ چشمک زن روشن و خاموش میشه

همش دارم با قبل مقایسه ات میکنم و خوشحالم از پیشرفت ها....یا امتیازهایی که شاید برای کسی مهم نباشه اما برای من مهمه...چون من مامانتم

تو از اول سر غذا خوردن اذیتم نکردی....البته یه سری غاهای خاص رو میخوری و من هم همیشه فقط و فقط همون غذاهارو درست میکنم و اگه چیزی غیر از اونا باشه و ببینم نمیخوری اصلا اذیت و مجبورت نمیکنم و سریغ شده نیمرو یا پلو خالی و ته دیگ بخوری بهت فشار نمیارم و مجبورت نمیکنم

تو اصلا آش و سوپ و ابگوشت و کوفته و هیچ غذای ابکی نمیخوری

غذاهایی که میخوری....کباب تابه ای و کباب کوبیده، لوبیا پلو، عدس پلو، ماکارونی محبوب، قرمه سبزی ،مرغ، قیمه، استانبولی، نیمرو و املت، کتلت، میگو سوخاری، پیتزا

به جز اینا تقریبا هیچ غذای دیگه ای نمیخوری ولی چون من هم حساسیت نشون ندادم همین هارو با اشتها و خودت میخوری

یه شب یاد برنامه غذایی رژیمم افتادم که  چند سال قبل رفته بودم و خواستم این زمستونی که هر شب با تو پیاده روی نمیرم اونو رعایت کنم که دچار اضافه وزن نشم....خلاصه شام خواستم کنسرو لوبیا باز کنم و اشتباهی کنسور مایه ماکارونی باز کردم که اونو هم اشتباهی تو خونه داشتیم و اصلا هیچ وقت استفاده نکرده بودیم....بعد هم دیدم حیفه و گذاشتمش تو یخچال که بعدا ازش استفاده کنم

فرداش باهاش استامبولی درست کردم....تا ناهارتو آوردم خیلی خوشحال پریدی پایین و تا غذارو دیدی برات نا آشنا اومد....اول مثل گربه بوش کردی و بعد گفتی پیف پیف!!!

و بعد خیلی شیک برگشتی رو مبل و گفتی من اینو دوست ندارم!!

هرچی باهات صحبت کردم قبول نکردی که نکردی...من هم بردمش و برات چند تا میگو سوخاری سرخ کردم و تا آوردم اومدی رو پنجه هات که این چیه؟؟؟گفتم میگو...ذوق زده گفتی مامان مرسی برای من میگو درست کردی....

یعنی خوشحال بودی که اون غذارو بردم و مجبور نیستی بخوریش

برات نون هم آورده بودم...تو با چنگال میگوهای تیکه شده رو میخوردی و گفتم آیدین جونم لقمه درست کن....گفتی نه...من با چنگال میخورم...بعد با چنگال گذاشتیش تو دهنت و با دست نون تیکه کردی و خوردی!!انقدر ازت خجالت کشیدم....

یه ذره بچه به من آداب غذا خوردن یاد میده....خودم بلد بودم وروجک میخواستم راحت باشیخندونک

این عکس ها هم مال فردای تولدمه...یکی از غذاهای تولدم قرمه سبزی بود و تویی که تا چند ماه پیش قرمه سبزی هم نمیخوردی 3 وعده پشت سر هم با عشق قرمه سبزی خوردی....البته مهمون هام هم گفته بودن که خوشمزه شده....ولی تو ثابت کردیراضی

 

                    

 

                   

 

و از یه چیزت هم خیییلی خوشم میاد و هم گاهی نه!!!

جز آب و شیرکاکائو و گاهی اب پرتقال خونگی هیییچ نوشیدنی دیگه ای نمیخوری....هیچی!!

نه چایی....نه دوغ....نه شیر یا هر آب میوه صنعتی و نه نوشابه و دلستر که همه بچه ها دوست دارن!!!

البته برای اون دوتای اخر خیلی هم خوشحالم ولی کاش دوغ حداقل میخوردی.....راستش اینو نمیدونم به کی رفتی....من شدیدا نوشابه خورم....خییییییییییلی زیاد....محمد این نوشابه شیشه ای های کوچولو رو باکسی برام سفارش میدهخجالت 

و این هم آیدین من که نوشابه دوست نداره ولی ژستشو گویا دوست داره.....شیشه رو بارها سروته کردی که مطمئن باشی یه قطره هم توش نمونه و بعد ساعتها دستت بود و هی ادای خوردنشو درمیاورد....حتی ازت گرفتم و دو قطره توش ریختم که 20 بار برش گردوندی که نمونده باشه توش!!!از اینکه یه چیزی رو حتی تست هم نمیکنی شاید دوست داشته باشی گاهی حرص میخورم!!!

 

                 

 

                 

 

و باز هم شبیه سازی که کلی جیغ جیغ کردم و تا محمد رسید دستشو کشوندم و با کفش داشتم میکشوندمش تو اتاق خواب...

چند روزه که سپیده برات مجموعه پایتخت رو آورده و تو هم خیلی علاقه مند بودی و دیشب تو اتاق خواب با این منظره روبرو شدم

میگی این کامیون ارسطوست و اینا هم گنبد و گلدسته روشهبغل

کل مدت هم بلند داد میزدی.....ارسطوووو....نقـــــــــــــی کجااااااااااااایی....بابا پنجلی!!!و صدای ترمز کامیون.....پیسسسسسسسخندونک

               

 

               

 

وقتی بزرگ شدی یه سرچ بزن پایتخت 2 و ببین که چی درست کرده بودیمحبت

و این هم بازی این روزها...این عکس مال همین امروز صبحه

اون ملافه که رو شوفاژه ملافه خودته که چند روز پیش شسته بودم و انداخته بودم  رو شوفاز خشک بشه و تو گویا به جشم ریل بهش نگاه میکردی و الان 3 روزه هرروز باید این ریلو بزاری اونجا و کارتون توماس ببینی و با قطار رو این ریل حرکت کنی!!

 

              

 

              

 

              

 

و اون عروسک اونجا جزو دیزاین خونمون نیست!!!برای حفاظت از اون گلدون بامبو اونجاست که دوتا شو شما شکوندی و اینو گذاشتیم دیگه نری اون پشت!!!

چه زود بزرگ شدی آیدینم....چه زود ....

برات بهترین هارو آرزو دام پسرکوچولوی نازمبوس

 

این قسمت و یه مامان گیییج داره اضافه میکنه که صبح زود از صفحه اصلی وبت عکس سن شمارت رو گرفته و پست رو به نیت اون نوشته و یادش رفته عکس رو بزاره!!!

بزرگتر که شدی خووووب میفهمی وقتی مینویسم گیج تا چه حدی صداقت دارم!!!

 

                

 

                  

                

 

                

 

نظرات (77)

مامانی
17 دی 93 13:57
مریم جون تند وتند پست میزاری من دو روزه دارم یه پست اماده میکنم نشده اریا بخوابه میام میخونم
مامان مریم
پاسخ
راستش خیلی وقته هفته ای یه پست میزارم ولی این پست تاریخش امروز بود قربونت
مامان ریحانه
17 دی 93 14:31
همه چیز فوق العاده بود مریم جون ... سه سال و سه ماهگی آیدین عزیزم مبارک آنچه بیان کردی همه بوی زندگی می داد، بوی عشق و دلدادگی ،عشق به پاره ی تنت را با تمام وجود در حرفها و سخنانت گنجاندی و محبت بیکرانت را در قالب واژه های نابت به عزیز دلت انتقال دادی چه زیبا بود تمام آنچه گفتی عززززززززیزم آرزوهایت قشنگ و رویاهایت رنگارنگ
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووونم ریحانه گلم مرسی عزیـــــــــــــــزم....خودت خیییلی خیییلی قشنگ تر نوشتی دوستم...من فقط حرف دلمو مینویسم....بدون رعایت ادبیات درست، اما شما خیلی زیباتر مینویسی گلم متشکرم دوست مهربووونم
مامان محمد مهدي (مرضيه)
17 دی 93 14:38
سلام اومده بودم بگم امروز آيدين سه سال و سه ماه و سه روزشه ديدم كه بله مامان مريم خيلي زرنگ و دقيق تشريف دارن و خودش حواسش جمع بوده مباركش باشه محمدمهدي هم با لگوهاش گنبد و گلدسته (به قول خودش:‌دو دسته) درست مي كنه و همين شكلي يه عالمه بوس براي آيدين ناز و دوست داشتني
مامان مریم
پاسخ
مرضیه گلـــــــــــــــــم....خییییییلی ممنونم از اینکه انقدر به آیدین من محبت داری که اینو یادت بود دوستم مرسی خانومی ای جووووووووووونم.....میگم پسرامون جز خنده هاشون شباهت های زیادی دارن هاااا قربون دوست مهربووووووووووونم
مامان مونا
17 دی 93 15:35
سلام دوست خوبم.. اول اینکه ولادت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بر شما مبارک. دوم اینکه مبارکه سه سال و سه ماه و سه روزگی.انشاله 120سالگی آیدین عسل. چه لگوباز ماهری شده آیدین ناز ما....غذاهاش هم نوش جووووونش. ماهم باید طبق سلیقه بچه ها غذا درست کنیم. گذشت اون دوره ای که بچه غذا نمیخورد میگفتن همینه که هست!شاد و سلامت باشید. البته سرعتت در آمدیت کردن قابل تحسینه...! مبیووووووسمتان
مامان مریم
پاسخ
سلام مونای عزیزم من هم این میلاد رو بهتون تبریک میگم عزیزم ممنونم دوستم...واقعا هم دوره و زمونه عوض شده...البته من به عمد به بدغذایی ها ایرادی نمیگیرم تا دوره ای باشه و تموم بشه....چون خودم رو که بهم گیر داده بودن باید گوشت بخورم تا 16 سالگی دیگه گوشت نخوردم....نمیخواستم ایدین هم کلا زده بشه قربانت دوستم...مرسی ...من هم فرشته هات رو میبوسم گلم
مامان راحله
17 دی 93 15:54
آخی عزیزم چقدر ناز و خوردنی بوده تو اون عکس اولی واقعا که این بچه ها خیلی زود بزرگ میشن .. یادمه باردار بودم عید نوروز بود . هنوز 4 ماه به تولد بهار مونده بود. (البته بهار 8 ماهه دنیا اومد) وقتی فصل بهار شروع شد به شوهرم میگفتم بهار من کی میاد؟ میگفت چشم به هم بزنی باید دستشو بگیری ببری مدرسه .. الان میبینم واقعا راست میگه این 2 سال و نیم مثل باد گذشت . یه روزی دلمون واسه این روزهاشون خیلی تنگ میشه .
مامان مریم
پاسخ
ممنونم راحله گلم آره دوستم...خیلی زود بزرگ میشن...الهـــــــــــی...چرا بهار 8 ماهه به دنیا اومد؟قربونش ...دوست داشته مثل اسمش تو بهار باشه و بیشتر از اولین بهارش استفاده کنه الهی زنده باشه....آره دلمون برای همه کودکی هاشون تنگ میشه
خاله عاطفه
17 دی 93 16:24
سلام خوبین؟؟ ماشالله به کوچولوی نازتون وب زیبایی دارین ب وب منم سر بزنید تازه ساختم منتظر نظرای قشنگتون هستم یادتون نره بیایید
مامان مریم
پاسخ
سلام عاطفه جون ممنونم از لطفت عزیزم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:00
سلام به روی ماه مریم عزیزم و آیدین نازنینم قربون این پسر 3 ساله و 3 ماههو 3 روزه بشم من که دیگه داره مردی میشه برای خودش هزار هزار ماشاا...
مامان مریم
پاسخ
سلام الهه جون خدا نکنه عزیزم....ممنوووووووونم دوستم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:02
همیشه از خوندن پستت های وبت خیلی لذت میبرم چون واقعا احساسم بهم میگه از ته ته قلبت مینویسی ... بعضی از وبلاگ ها رو که سر میزنم خوندن مطالبشون خستم میکنه . ولی برای تو اینطوری نیست گلم
مامان مریم
پاسخ
الهه گلم این از محبتته.....شما بهم لطف داری دوستم من فقط حسمو مینویسم...همین...قربون مهربونیت
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:07
مریم جون خیلی خوبه که آیدینم این غذا ها رو دوست داره و نوش جونش باشه . و خیلی خوشحال شدم که آیدینم مثل مبین از نوشابه خوشش نمیاد . و این خودش یه امتیازه . منم مثل خودت عاشق نوشابه هستم و حتما باید سر میز غذامون باشه . ولی وحید عاشق دوغه و مبین هم به خودش رفته . امکان نداره دوغ سر سفره باشه و نوشیدنی دیگه ای بخوره . قربون این فرشته های آسمونی بشم من
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم....آیدین حتی دوغ هم نمیخوره...البته چون من و همسری هم اصلا دوغ نمیخوریم...خونه ما دوغ فقط وقتی مهمون باشه میاد که بعدش هم انقدر تو یحچال میمونه تا بریزم دور...کاش آیدین دوغ حداقل میخورد و البته من هم خوشحالم که نوشابه و دلستر اصلا نمیخوره....آیدین با عذا فقط آب میخوره خدا همه کوچولوهار نانازو حفطشون کنه
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:08
قربون اون ریل درست کردنت . قربون اون علاقت به توماس . خاله فدات بشه ...
مامان مریم
پاسخ
خدا نکنه عزیزم...ممنونم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:11
واقعا تموم روش های تربیتی هر کسی به خودش مربوط میشه و این مهمه که خود مادر و پدر و خود کودک راضی باشند . منم حرفت رو خیلی قبول دارم و از این ایده ها لذت میبرم . چون این بچه مال ماست و ما هستیم که فردا آینده ش رو میبینیم و لذت میبریم . دیگران فقط حرف میزنند متاسفانه
مامان مریم
پاسخ
راستش من هم تو مسایل تربیتیم به همه جوانب دقت میکنم گاهی شاید یه روشی مزایا و معایبی همزمان داشته باشه ولی مزایاش بیشتره و بهتره قبولش کرد هیچ وقت برداشت بقیه برام مهم نبوده....مهم اینه که من میدونم دارم چیکار میکنم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:12
مریم جونم همیشهههههههههههههههههههههههههههههههه برای جمع سه نفرتون بهترینها رو میخوام و آرزو میکنم
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووونم الهه عزیزم....من هم همینطور گلم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:14
راستی در مورد اون دختر و پسرهایی که توی خیابون میبینیم و من همیشه بهشون نگاه میکنم و یاد خودم میافتم ..... من توی دلم میگم الان اینا میگن ما هم چند سال دیگه مثل این خانم میشیم .. بچه دار میشیم و خوشبخت و همیشه نگاهشون رو به نگاه حسرت برای آینده میبینم ... نمیدونم چرا ؟؟؟.... خخخخخخخخ چه شیطونی شدم مناااااااااااااااااااااااااااا
مامان مریم
پاسخ
میدونی الهه جون...من همیشه وقتی تو دوران نامزدی یا اوایل ازدواج بودم و زوج های بچه دار رو میدیدم از بی حوصلگی و عبوس بودنشون حس میکردم همه دوران اوج از نامزدی تا قبل بچه داریه و ورود بچه یعنی پایان زندگی عاشقانه آیدین پنجمین سالگرد ازوداجمون به دنیا اومد و من انقدر صبر کردم تا با همه وجودم بخوام که بیاد و حالا هروقت یه زوج اول راه یا جوون های مجرد رو تو خیابون میبنم دلم میخواد برخلاف دیده های من اونها مامان و پسر و یا خانواده سه نفره شادی رو ببینن که تصور نکنن بچه داشتن یعنی پایان عاشقانه داشتن ها... خوشبختی بیشتر از اینکه دست تقدیر باشه تو دلهامونه....فقط باید بخوایم که باشیم این شیطون تو وجود من وقتی میاد که از اون دختر بچه هایی میبینم که با سن خییلی پایین انقدر با سروصورت خودش ور رفته که زود برسه به مرحله بعد....اصلا هم نمیخواد دست هاش خالی باشه....حالا تو دست هرکسی شد!!! اونوقت من هم دلم میخواد شیطانی باشم
الهه مامان مبین
17 دی 93 17:15
سه سال و سه ماهگی عسلم مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووونم دوســـــــــــتم
دنیا
17 دی 93 17:20
فدات بشم چقدر نازی تو
مامان مریم
پاسخ
قربونت دنیا جون
مامان مینا
17 دی 93 20:02
سلام به مریم جون و ایدین گلی هر سن و دورانی سختی و راحتی و شیرینی و تلخی خودشو داره مهم اینه که از سختی هاش نترسیم و از بودن در هر سنی لذت ببریم . شاگردام که بزرگترین دغدشون کنکوره همش میگن چه مشکل بزرگی داریم کی تموم میشه ولی من با دیدن اونا یاد اون دوران خودم می افتمو میگم کاش اون روزها دوباره برگردن و بتونم از هر لحظه اش استفاده بهینه بکنم و ......و کیفشو ببرم. ما به مسایل زندگیمون افقی نگاه میکنیم وقتی از بالا نگاه کنیم میبینیم که این روزهارو رو چه شاد چه غمگین میگذرونیم و میگذرن پس چه بهتر که به خودمون سخت نگیریم. سه سال و سه ماه و سه روزگی ایدینی هم مبارک روزی میشه که حسرت همین دقایق رو میخوریم و میگیم کاش برگردن
مامان مریم
پاسخ
سلام مینا جون کاملا درست و خیلی قشنگ گفتی دوستم...به مشکلات از بالا نگاه کردن...عالی بود نمیدونستم دبیر هستی عزیزم...خوشحالم از دوستی با یه دوست خوب فرهنگی ممنونم مینای گلم....بله همینجور که حسرت همین چند سال کوتاه گذشته رو میخوریم
مامان مینا
17 دی 93 20:23
مریم جون نمیدونی اون جمله زیبایی که مادر و پدرتون رو کادوی تولدتون نوشته بودن چقد رو من تاثیر گذاشته واقعا کاااااااااااااش ماهم از فرزندمون انقد که پدرو مادرمون ازم راضی ان راضی باشیم .انشاالله
مامان مریم
پاسخ
قربونت مینای گلم الهی آمیـــــــــــــــــــن دوستم.....واقعا و از ته دل امیدوارم که هم لایق باشیم که باعث رضایت پدر و مادرمون باشیم و هم بچه هامون باعث رضایتمون بشن
مامان راحله
17 دی 93 22:50
بازم سلام .. گفتم جواب سوالتو بدم دوستم .. بهار جفتش مقاوم بود و اکسیژن بهش نمیرسید .. اورژانسی سزارین شدم ..خودش میدونست قراره اسمش بهار بشه تو بهار اومد قربونش برم
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم ای جوووونم....خدارو شکر که هم تو بهار اومد و هم حالش خوب بوده من هم اسم بهار رو خیییلی دوست دارم
مامان سمانه
17 دی 93 23:13
آیدین قشنگم 3 سالگی و 3 ماهگی و 3 روزگیت مبارک باشه فدات شم البته 1 ساعت دیگه مونده تا وقتم برای تبریک تموم بشه موقعی خوبی رسیدم آیدین جونم بیا بغلم تا ببوسمت
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووونم دوستم تازه خبر نداری من مخ تعطیل خودم بعد پایان 3 سال و 3 ماه و 3 روزگی یادم اومده که عکس سن شمارو فراموش کردم بزارم مرسی خاله مخربووووووووووونم(به زبون ایدین بود)
مامان سمانه
17 دی 93 23:15
به به چه شبیه سازی توپی آفرین آیدین جونم مریم جون ؛ آیدینی رو ی دنیا ماچش کن
مامان مریم
پاسخ
قربونت عزیزم....تو هم آریسای گلم رو بوس بارون کن
مامان عليرضا
18 دی 93 0:00
سلام مریم جونم. وای که چقدر نوشته هات رو دوست دارم.انقدر با احساس مینویسی که خیلی به دلم میشینه و حتی گاهی اوقات میرم تو آینده و خودمو جای تو و علیرضا رو جای آیدینی میذارم و عکس العمل سازی میکنم.
مامان مریم
پاسخ
سلام الهام گلـــــــــــــــــم قربون محبتت برم من....از مهربونیته خانومی انقدر زود باید مثل من کتونی بپوشی و دنبال وروجکت بدو بدو کنی....تازه از من هم بهتر
مامان عليرضا
18 دی 93 0:07
این چند مرحله ای نظر دادن به فرم الهه جون واقعا باحاله.دوستش دارم. هم راحت تر نظر رو بخش بخش مینویسیم هم مخاطب راحت تر جواب میده خب اینا رو گفتم که از اینجا به بعد برم تو نخ آیدینی و کاراش: فداش بشم که انقدر قشنگ در کاره ساخت و ساز پیشرفت کرده که یه راست رفته سر گنبد و گلدسته یعنی من عاشقتم آیدینی که از هر وسیله ای تو خونه یه شبیه سازی برای قطار میزنی و میری سراغش و میشه مایملک خودت چقدر خوب که غذاهای مورد علاقش رو خوب میخوره و چقدر خوبتر که مجبورش نمیکینی که چیزی که دوست نداره بخوره.و چقدر من به عنوان یک خاله مجازی خوشحالم که آیدینی نوشابه و دلستر دوست نداره.علیرضا مثل خودمه و عاشق نوشابه.البته با آب فراوان قاطی میکنم و بهش میدم ولی خب همینم بده خلاصهکه عاشقتونم و آیدینی و روی ماهتون رو میبوسم
مامان مریم
پاسخ
آره عزیزم....ولی اذیت میشین هی کد امنیتی بدین و دوباره وارد بشین....این از محبت تو و الهه جووونه مرسی خاله مهربوووون....وای من هم انقدر ذوقیدم انگار خود گببد و گبدسته رو درست کرده(زبون ایدینی بود) اوه اوه....نبودی امروز با جغبه سی دی پایتخت قطار درست کرده بود و منو هم از مبل بیرون کرد که هی با قطار جونش بره اول مبل و برگرده آخرش راستش غذاهای مورد علاقش خیلی کمتر هم بود...با همین حساسیت نشون ندادن الان به این تعداد رسیده....عوضش اینارو با عشق میخوره و همین خیلی خوبه نگران نباش دوستم...بیشتر بچه ها که نه ...همه بچه هایی که میشناسم همینطور هستن ....خود من رو مامانم میگه تو 10 روزگی بابات بهت نوشابه دادالانم سر و مر و گنده خدمت شمام همین که با آب قاطی میکنی خوبه....عوضش حتما خیلی چیزای مفیدی که ایدین نمیخوره رو علیرضا جووونم میخوره ما هم خیییلی دوستون داریم الهام گلم ....ببوس علیرضای خوشگلم رو
مامان فهیمه
18 دی 93 1:39
واااااای آفرین چه مامانه دقیقی.سه سال و سه ماه و سه روز مریم جون چه کاره خوبی کردی که آیدین و مجبور نکردی که یه سری غذاهایی رو که دوست نداره بخوره.آخه من تو فامیلمون دیدم بچه ای که مامانش به زور تمام غذاهاشو بهش میداد الانم خیلی بد غذاست . علی منم خیلی خوب غذا میخوره تقریبا همه چیز میخوره.خدا رو شکر. به به چه قورمه سبزی درست کردی معلومه که آیدین جونم چه با اشتها میخوره .نوش جونش. کاش این قورمه سبزی به بقیه غذا ها هم میگفت تو یخچال چیکار میکنه که روز بعدش خوشمزه تر میشه و اما دیزاین خونه:گاهی وقتا مجبوریم یه تغییرای کوچولو ایجاد کنیم تا هم خودمون خیالمون راحت تر باشه هم اون طفلیا راحت باشن. و در آخر هم چقدر اون حرفت که گفتی بعضیا فکر میکنن اگه بچه بیاد تو زندگی چقدر دست و پا گیر میشه و ما بهشون ثابت میکنیم که اینجوری نیست و دوست داشتم.یه لایک بزرگ کاش بتونم به همشون ثابت کنم.آخه ما خیلی کیس های این مدلی داریم تو فامیل.
مامان مریم
پاسخ
مرسی فهیمه جوون آیدین همه غذاهارو نمیخوره ولی اونایی که دوست داره رو خدارو شکر با اشتها و خوب میخوره....و چون خودم تجربه بدی داشتم برای همین به آیدین هم اصلا سخت نگرفتم و خیلی بهتر بود چون هرچند وقت یکبار یکی از اون چیزایی که قبلا نمیخورده رو خود به خود قبول کرد بخوره و خوشش هم اومد واقعا هم ...این امتیاز محتص قرمه سبزیه باور کن گاهی عکس های قبل ایدین رو نگاه میکنم و باورم نمیشه اینجا خونه ما بوده...اون همه تزیینات که الان نیست!!حتی اینه کنسول تو راه پله ست هنوز!!! فهیمه جون باور بقیه به من هم همچین باوری داده بود....خیلی بده با این دید بری به پیشواز بچه دار شدن و من با رعایت همون جزییات دیدم میشه همه چیز رو ساده گرفت تا غیر از این باشه....مثل همون خونه که شبیه مسجد شده و عوضش اصلا تا حالا حرص نخوردمکاش همه از دید بچه ها به اطراف نگاه کنن که هردو راحت باشن ممنونم دوست گلم
مامان فهیمه
18 دی 93 1:42
واااااای یادم رفت راجع به اون ماشین ارسطو و گنبد و گلدسته بگم .یعنی عاااالی بود کارت کلی خندیدم از ایدت.یه بووووس گنده تو لبات.
مامان مریم
پاسخ
مرســـــــــــــی خاله مهربوووووووووووونم ممنونم از لطفت دوستم
مامان سوده
18 دی 93 2:48
سلام عزیزم...لذت میبرم هروقت نوشته های قشنگ و پر احساستو میخونم...الهی فدای اون لبخند مهربون و نگاه بی غرورت بشم...واقعا همینطوره مهربان دوست من...خیلییییی دوستت دارم..
مامان مریم
پاسخ
سلام سوده عزیزم......ممنونم دوستم...شما لطف داری بهم گلم قربووووووووون محبتت عزیــــــــــــزم......من هم خیلی دوستون دارم خانومی...هم خودت و هم دسته گل هات
مامان سوده
18 دی 93 2:53
راستی امیر عاااااااااشق نوشابه هست و من هم...البته من الان در حال ترک هستم...ولی واقعا نوشابه اون هم از نوع مشکی خوشمزه هست...احسنت به پسر گلم ایدین که نوشابه نمیخوره...
مامان مریم
پاسخ
خوب هردو حق دارین....سوده جونم من تو بارداریم فقط یه دونه قرص خوردم....نه سردرد و نه معده درد و ....فقط یک بار دندون درد وحشتناک گرفتم که دور خونه میچرخیدم و بلـــــــــــــند بلــــــــــــــند گریه میکردم ولی نتونستم خودمو راضی کنم قرص بخورم...تا با دکتر زنان و دکتر ژنتیک و دکتر دندون پزشکم تماس گرفتم و هر سه اجازه دادن و یه دونه قرص خوردم بعد یک ساعت تحمل درد، ولی.....نوشابه رو نتونستم کنار بزارم....و فست فود!!! من هم فقط مشکی دوست دارم مرسی خاله جون....اون هم حتما بزرگ بشه نوشابه خور خواهد شد
مامان کیانا و صدرا
18 دی 93 8:44
سلام بر مریم،دوست پر احساس من!!!هیچ کامنتیو نخوندم و فقط هر نظری که میذارم مربوط به حس خودمه از احساس تو.مریم جونم بارها گفتم و این بار واضح میگم که به نگاه زیبات به زندگی غبطه میخورم.چیزهایی که تو خیلی خوب میبینیشون و من کمرنگ.نمیدونم این میتونه به شرایط بزرگ شدنامون،شهرامون،و حتی آب و هواهامون ربط داشته باشه ولی باز هم نمیتونه توجیه احساسات من باشه.تو راست میگی خیلی راست وقتی که میگی آیدینو مجبور به خوردن غذایی که دوست نداره نمیکنی و با صبر چیز دیگه ای براش میاری ولی من اعصاب اینو ندارم و از کوره در میرم و به لجبازیهای صدرا اضافه میکنم.مریم جون... صبوری، واقعا امر مهم و ارزشمندیه در تمام ابعاد زندگی.موفق باشی و همچنان صبور
مامان مریم
پاسخ
سلام به دوست جووون خودم درباره احساسات اصلا غبطه نخور عزیزم....احساساتی بودن گاهی دردناکه....مثل اون صحنه کوتاه کودک آزاری که دیدم و تو ذهنم تا حس بچه و پدر و مادر و....انالیز میکردم و هی خودم رو شکنجه میدادم....مثل روز غاشورا که با دیدن یه کارگر که تخم مرغ و ماست خریده بود از هرچی ادعای عذاداری و نذری دادنه حالم به هم میخورد که گروهی یخچال هاشون پر از عذاست و چند کارگر که از همه محقترن باید درست ظهر عاشورا و تو اون نذری پزون بیشمار تخم مرغ بخورن و باز دردم اومد!!! درباره از کوره در رفتن بارها گفتم....من هم خیلی زیاد تجربش کردم...اصلا بچه اول یعنی جاده صاف کن....با تجربیاتی که از بزرگ کردن اون به دست میاری میفهمی چی درسته و چی غلط... من هم بارها از کوره در رفتم و بعد نشستم دیدم فایده ای نداشته و یه برخورد دیگه رو در پیش گرفتم....و من هم بعد اشتباهات زیاد فهمیدم صبوری خیلی ارزشمنده و جواب میده ممنونم عزیزم.....شما هم همینطور خانومی
مامان کیانا و صدرا
18 دی 93 8:45
آیدین جونم سالروز سه سال و سه ماه و سه روز شدنت مبارکمانا باشی و پایدار همیشه ی ایام
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووووونم خاله جووووووووووووونم قربون محبتت دوستم
مامانی
18 دی 93 13:48
یعنی زدی همه رویاهای خوش منو ترکوندی تا همین چند لحظه پیش فکر میکردم من خوشبخترین ادم رو زمینم حالا میبینم نه یکی دیگه هم مثل من فکر میکنه راستش اون چند سطر اولو که میخوندم یاد دوران شیک نامزدی خودمون افتادم دوتایی الکی تو خیابون دست در دست هم و حس خوشبختی... بین خودمون بمونه بعضی وقتها که اریا رو میذارم خونه مامان و با همسری میریم واسه خرید آی حال میده... درسته که با وجود اریا عشقمون بیشتر شده ولی بعضی وقتها دوتایی بیرون رفتن هم حال و هوای خوشی داره هر چند کم اتفاق می افته
مامان مریم
پاسخ
نه دوســـــــــتم....من کی گفتم من خوشبختترینم....من فقط گفتم خوشبختی تو دل آدم هاست....همــــــــــــه ادم ها جزییاتی تو زندگیشون دارن که به خاطرش خوشبختن...همین بچه های سالم و شاد و همسر خوب کافیه برای اینکه از ته دلت حس کنی خوشبختی....حالا خوشبخت ترین هم نبود مهم نیست من اگه بخوام خوشبختی رو به مادیات بدونم پس اصلا خوشبخت نیستم....نداشته ها رو همه دارن...داشته هارو عشقه آآآی گفتی....من هم لحظات دونفره رو خیییلی میدوستم...اصلا هم احساس خیانت به جوجو بهم دست نمیده....ما اول دو نفر بودیم و بعد سه تا شدیم دیگه لحظاتتون عاشقانه خانومی
مامانی
18 دی 93 13:57
خوش به حالت مریم جون که آیدین خودش غذا میخوره ما که همچنان بشقاب و کاسه به دستیم ولی پسر خوبیه و همه چی میخوره یعنی بلد نیست که بگه من اینو دوست ندارم در مورد دوغ هم نگران نباش درسته که لبنیاته ولی ماست بهتره دوغ هم معایب خودشو داره
مامان مریم
پاسخ
راستش من تو این موضوع همه حرف های روانشناس هارو ریختم دور آیدین هم تا همین 5 یا 6 ماه پیش من بهش غذا میدادم نمیفهمم میگن به بچه 6 ماهه قاشق بدی خودش بخوره اون که چیزی دهنش نمیره...همشو میریزه دور...هم اصرافه و هم حوصله ش سر میره و اشتهاش کور میشه! من هم دیر گذاشتم به عهده خودش غذا خوردن رو.....بزار گرسنه بشه و بعد یه زیر انداز و قاشق و بشقاب خورش خوری یا کاسه که گود باشه و هی قاشقش بیرون نره....زود یاد میگیره راستش پسرک غذاشو خالی خالی میخوره....باز برعکس مامانش که هم باید ماست باشه و هم سالاد و گاهی ترشی و سبزی... من بااااید ماست با غذام باشه و یه چیز دیگه...بیشتر سالاد و گاهی ترشی و سبزی حالا یه مدت رو ماست خور شدنش دارم کار میکنم و یه موفقیت هایی هم کسب کردم
مامان راحله
18 دی 93 15:22
________________________¶¶¶¶¶¶ ________________________¶¶¶___¶¶ ______________________¶¶¶______¶___¶¶ ___________________¶¶¶¶¶¶_¶____¶¶¶¶¶¶¶ __________________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶ __________________¶___¶¶¶¶¶¶¶________¶¶ _________________¶¶_____¶¶______¶____¶¶ ________________¶¶________¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶ _______________¶¶__________¶¶¶¶¶_____¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶___________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶ _¶¶__¶¶¶¶_¶¶¶¶¶¶___________¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶ __¶¶___¶¶¶____¶¶_________¶¶¶¶___________¶¶ ___¶¶_¶__¶¶__¶¶¶____¶¶__¶¶______________¶¶ ____¶¶¶¶__¶¶_¶¶¶__¶_¶¶_¶¶_______________¶ _____¶¶¶¶¶_¶¶_¶¶¶¶_¶¶¶¶¶_¶_____________¶¶ ______¶¶¶¶__¶¶_¶¶¶¶¶¶¶¶__¶____¶_______¶¶ _________¶¶¶_¶¶__¶¶¶¶¶¶¶___¶¶¶¶_¶¶___¶¶ __________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_¶¶¶¶¶¶¶ _____________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _________________¶¶¶¶__¶¶____¶¶____¶¶¶¶ ________________¶¶¶¶____¶¶____________¶¶¶ _______________¶¶¶¶______¶¶¶¶___________¶¶ ______________¶¶¶¶_________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶ ______________¶¶¶______________¶¶¶____¶¶¶¶¶ _____________¶¶¶¶_______________________¶¶¶ _____________¶¶¶_________________________¶¶ _____________¶¶¶ _____________¶¶¶ ______________¶¶¶ عیـــــــــد شمـــــــــا مبـــــــــارکــــــــــــــــــــــ
مامان مریم
پاسخ
ممنونم راحله عزیزم عید شما هم مبارک گلم
مامانی
18 دی 93 15:58
مریم جون فکر کنم بد نوشتم منظورمو نرسوندم اینکه "حس میکردم از من خوشبخت تر وجود نداره" حس منم همینه و اینکه اون عصبانیته یه شوخی امیخته با شیطنت بود که بخندی گلم داشتن یه همسر مهربون که عاشقشی و یه پسر کوچولو که نتیجه یه عشقه خودش یعنی خوشبختی منم هیچوقت خوشبختی رو تو مادیات ندیدم چون این چیزا رو نمیشه با پول خرید
مامان مریم
پاسخ
میدونم قربووووووووونت برم من هم میخواستم بگم هنوز درست فکر میکنی....چون منم دوست دارم همه فکر کنیم " از من خوشبخت تر وجود نداره" خیلی هم از جزیی نگری و اینکه کامل و خوب حسمو میگیری خوشم میاد عزیزم....ببین حالا من یه بار خواستم بدون شکلک و شبیه آدمیزاد حرف بزنم هااااا....نمیشه انگار میخواستم بگم اینجا ...تو نی نی وبلاگ....همه ما یه مشترکاتی با هم داریم....همسر خوب.....بچه خوب و سالم و شاد....یه زندگی شاد معمولی ولی اروم....پس همه باید این حس عمیق خوشبختی رو داشته باشیم.....ولی یکی میخواد درجه بندی خوشبختیشو با مادیات بالا پایین کنه و یکی تصمیم میگیره فقط با داشته هاش خوش باشه....من از اونام که دلم میخواد با داشته هام خوش کنم و بگم گور بابای نداشته هام خیلی خوشحالم که تو هم مثل من فکر میکنی.....باز هم شباهت...میبینی....سنمون....ازدواجمون...همجنس بودن بچه هامون و سن بچه هامون و این هم دید مشنرک به خوشبختی....خیلی تفاهم داریم هااااا
مامانی
18 دی 93 16:34
آیدین خاله میخوام یه خبر خوب بهت بدم به زودی صاحب یه ماشین میشی مدیونی مریم جون اگه این نظرو بلند بلند واسه آیدینم نخونی
مامان مریم
پاسخ
خوش خبر باشی خالهههههه دوستم خبر نداری....دوتا بابایی ها و دوتا مامانی ها و دو تا عمه ها و یه دونه خالش همه با هم رفتن مشهد....به زودی صاحب چند ماشین خواهد شد که باباییش پای تلفن نوید یه قطار رو فعلا داده و مامانم یه ماشین این بچه ها از ما زرنگ ترن خواهر
مامانی
18 دی 93 17:14
پس جاتون اونجا حسابی خالیه... خوب شما هم میرفتین دیگه... آ ی خوش به حالت آیدین جونی چه شود
مامان مریم
پاسخ
آخه یادته که ما هم آبان ماه مشهد بودیم و فقط همسری تهران مونده و من هم تا حالا بدون اون جایی نرفتم اوه....خیلی خوش به حال آیدینه....سپیده خداحافظی کردنی گریش گرفته بود...کلی به آیدین حسودیم شد و من هم گریم گرفت
مامان کیانا و صدرا
18 دی 93 18:43
راستی مریمی جون،صدرای ما نیز 4 روز دیگه میشه 4 سال و 4 ماه و 4 روزببین منو وادار کردی برم با دقت ببینمخدا.... این آیدین جونی وقتی هم که به دنیا اومده فک کنم خندیده...فدای خنده هات پسر گلی جون.اتفاقا تو اون پست قبلیه که گفته بودین مامان اینا دارن میرن مشهد،همونجا با خودم گفتم خوش به حال آیدین که باز آمار ماشیناش و قطاراش میره بالا
مامان مریم
پاسخ
ای جووووووووووووونم من خنگ تا وب دوستان رو باز میکنم صاف میرم سر پست جدید یا اگه کارشون داشت باشم برای ارسال نظر و عمرا اگه نگام به سن شمار بخوره....اصلا انگشتم رو فلش پاینن منتطره تا صفحه باز نشد بره پایین.....برای همین تغییر قالب یا سن رو اصولا نمیفهمم! مبارکش باشه جوجوی من اتفاقا به دنیا اومد گریه نکردمن مردم و زنده شدم تا راه تنفسیپو ساکشن کردن و باز هم صداش شبیه گریه نبود...انگار یه ببعی کوچولوبرای همین همون اول بهش گفتم سلام ببعی کوچولوی من درست سه روزه بود تو بیمارستان خندید....و بعد ها خییییییییییلی خندید ولی.....خییییییییییییییلی هم گریه میکرد...خیییییییییییییلی...خوب کولیک داشت اما اگه گریه نمیکرد حتما داشت میخندید!! از مامان زرنگش غافل بودی دوستم.....الان با یاداوری دوستم تماس گرفتم که بابام براش دیگه ماشین نخره و گفتم اون براش اسباب بازی حیوانات رو بخره همچین مامانی داره....مواطبه دوباره یه چیزی شورش در نیاد
الهام مامان علیرضا
18 دی 93 21:35
سلام به آیدین گلم و مامان مهربونش سه سال و سه ماه و سه روزگیت مبارک عزیزم الان درست نه ساعته که صفحۀ وبت و باز کردم ولی متاسفانه مرتب از پای لب تاپ بلند شدم و نتونستم کامنت بذارم. خاله رو ببخش عزیزم مامان بسیار با احساس و با ادراکی داری ایشالا که سایه اش تا همیشه روی سرت مستدام باشه پسرم
مامان مریم
پاسخ
سلام الهام جوونم ممنونم خاله الهام مهربونم قربوووونت دوستم...این چه حرفیه...اصلا کامنت هم لازم نبود از محبتی که همیشه بهمون داشتی هم ممنونم گلم....ایشالا سایه شما و بابای گل علیرضا هم همیشه رو سر علیرضا جونم باشه
الهام مامان علیرضا
18 دی 93 21:38
ای جانم آیدین هم که داره توماس می بینهماهم این روزها زیاد از این صحنه ها روی تلویزیونمون دیده میشه عروسک نگهبان بامبو رو باش به نظر منم پایتخت سریال خیلی جالبی بود و خنده دار قورمه سبزی نوش جونشعلیرضا هم عشق قورمه سبزیه اتفاقا علیرضا هم نون و محتواش رو جدا می خوره ببوسش از طرف من عزیزم راستی میگو رو خودت تمیز می کنی یا سوخاری شده و آماده می خری؟ من تا بحال به علیرضا نداده ام
مامان مریم
پاسخ
الهام جون آیدین سه تا فیلم از توماس داره جز اون اپیزود های کوتاه و یه دونه هم از تی وی با دوبله فارسی براش ضبط کردم و اوضاع خونه ما شدیدا توماس بارونه....البته جدیدا به کاروتون های پویا که چند تا مناسب و تایید شده شو ضبط کردم هم علاقه مند شده اون بامبوهای طفلی، دوماه بعد ازدواجمون درست روز عید قربان 4 صبح تو سرمای زمستون خریداری شد و خیییلی برام عزیز بود ولی بعد آیدین و خطرناک بودن شیشه گلدون براش چند باری جاش عوض شد تا رفت تو راه پله!!!کلی برگ زرد کرد و چند ماهه دوباره برگشته بعد دو تا تلفات و اضافه شدن چند شاخه بعدی و تو همین مدت کوتاه باز گلدون شکسته....اون عروسک واقعا نگهبانشه ولی نگهبان مهربونیه....روزی چند بار با ایدین میره ماشین سواری....از اون عروسک مهم تز اون صندلی میز توالته که روش نشسته مرســـــــــی عزیزم نه خانومی...انقدرها هم کدبانو نیستم...میگو سوخاریه نیمه آماده ست....من انقدر تنبلم، سیب زمینی نیمه آماده هم همیشه تو فریزر دارم کنارش سرخ کنم این غذاها از بهار که هرشب با آیدین میزدیم بیرون و با باباش با هم برمیگشتیم خونه اومد خونمون....قبل آیدین زیاد از این شام ها داشتیم ولی بعد غذا خور شدن آیدین همیشه همه چیز رو خودم درست میکردم...اونو هم آیدین نمیخورد...بهش از غذای ظهر میدادم تا یه بار بهش گفتم پفکه و خورد آخه آیدین که ماهی نمیخوره...یعنی هر سه تا نمیخوریم!برای همین گفتم حداقل میگو بخوره
عمه فروغ
19 دی 93 0:22
3 سال و 3 ماه و3 روزه شدن گل پسرت مبارک هزار ماشاا.. که خیلی ماهه خدا خدا حفظ ش کنه براتون ان شاا.. 120 سالگیش رو جشن بگیرید ان شاا.. همیشه شاد و سلامت باشید . آیدین جون رو هم از طرف من ببوس به من هم سر بزنید خوشحال میشم
مامان مریم
پاسخ
سلام دوست خوبم....ممنونم عزیزم مرسی از لطفی که بهمون داشتین عزیزم حتما عزیزم و باز مرسی برای محبتتون
مهربوون
19 دی 93 14:54
سلام مریم جون مهربون و آیدین دوست داشتنی... 3سال و 3ماه و 3روزگی آیدینی مبارک البته با 2روز تاخیر... چه خوبه که مجبور نمیکنینش به خوردن چیزایی که دوس نداره... به نظر من که همین بچه هارو مجبور نکنیم به کار خودش یه حسن بزرگه .... و درمورد نوشابه و ... که پسرخاله من 4سالشه و اصلا این چیزارو حاضر نبود تست کنه و همراه خواهرش فقط دوغ میخورد اما الان اونم بخاطر پدربزرگ پدریش که شدیدا نوشابه خور هستن بچه رو هم وادار به خوردنش کردن و الان گهگاهی میخوره .... تک تک لحظه هاتون پر آرامش و خوشی
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم....ممنونم خانومی مجبورش کردن نوشابه بخوره؟؟!!!مگه نوشابه جز ضرر چیزی هم داره! از نظر من همین آب که انتحاب آیدینه بهترین نوشیدنیه....دوغ هم اگه دوست داشتم بخوره به خاطر کلسیم ماسته که اون رو هم همون ماست بخوره بهتره لحظات شما هم همینطور دوستم
مامان کیانا و صدرا
19 دی 93 15:05
اتفاقا میخواستم بهت پیشنهاد بدم بهشون بگی یه اسباب بازی متفاوت بگیرنببین فکرمون عین هم بودهمبارکش باشه پسر گلی.چیکارش داری نوه ی یکی یه دونه ست فعلا و عزیز دل مامانیها و باباییها...پس بذار راحت باشن
مامان مریم
پاسخ
تفاهمه دیگه خواهر آخه چون ایدین فعلا فقط و فقط تو خط ماشین و قطاره میدونستم اگه من نگم همه ماشین میخرن....آیدین هم جدیدا علایقش داره عوض میشه....ماشین معمولی دیگه دوست نداره....فقط تو کار قطاره و گاهی ماشین های صنعتی ولی معمولی اصلا دلم برای اون دوره هم تنگ خواهد شد و از اون بیشتر برای اون همه ماشین قربوووووووونت عزیــــــــــــــــزم
mahtab
19 دی 93 16:02
سلام واقعا گل گفتی، چرا ما ادم ها عادت کردیم از هر چیزی فقط بدیهاش رو ببینیم....من هم سعی میکنم از روزهای بزرگ شدن پسرم لذت ببرم خیلی خیلی کارخوبی میکنی که در انتخاب غذا آزادش میذاری، اما همسرمن معتقده نباید بذاریم بگه غذایی رو دوست نداره...و من هم بالتبع زیاد به سلیقه ی غذاییش اهمیت نمیدم...نه که اصلا اما سعی میکنم همه ی غذاها رو دوست داشته باشه و نمیذارم کسی جلوش از غذایی که دوست نداره حرف بزنه تا یاد بگیره..اما در کل پسرم برعکس آیدین عاشق غذاهای نونیه...البته قبلا بیشتر و الان مدتیه اشتهاش کم و بد شده در عشق قطار بودن پسرامون کاملا شبیه هم هستند....چند روز قبل پسرم رو بردم مترو تا قطار ببینه...یک سالی میشد نرفته بود و یادش نبود زیاد..انقدر ذوق کرده بود که جلوی همه می گفت "قطار اومد! قطار اومد" و تا قطار رو کامل وارسی کرد گفت "چرا چرخ نداره؟" خودم تا حالا دقت نکرده بودم که چرخ هاش قابل دیدن نیستند...گفتم زیرشه...و تا مدتی برای همه تعریف می کرد...بعد از رفتن اولی نشستسم تا بعدی رو هم ببینه بلند بلند می گفت "قطار الان میاد...چرخهاش اون زیرشه...میچرخه و می گه هوهوچی چی دم قیچی" پسر نازتو ببوس از طرف من 3 سال و 3 ماه و 3 روزگیش هم مبارک
مامان مریم
پاسخ
سلام مهتاب جونم....ممنونم عزیزم راستش درباره غذا من فقط مجبورش نمیکنم چیزی که دوست نداره رو بخوره و اون هم اصلا به خودش سخت نمیگیره....ماه پیش رفته بودیم دیدن نوزاد دخترخالم و طبق رسمشون آبگوشت درست کرده بودن و اصرار که ما هم شام بمونیم....آیدین دو ساعت تو ماشین بود تا برسیم و عصرونه هم نخورده بود و خیییلی گرسنه بود...ولی حتی راضی نشد سیب زمینی بخوره....دقیقا یه دونه نون لواش خالی رو با ولع خورد!!! من اصرار داشتم که حداقل سیب زمینی یا ماست هم بخوره ولی قبول نکرد و من هم گذاشتم راحت باشه....یا اگه جایی بریم و با ما بیاد سر عذا فقط پلو خالی و ته دیگ میخوره!!!برای همین همیشه غذاشو زودتر میدم که خورش رو تو پلو قاطی کنم....عاااشق پلو خالیه غذاهای نونی هم جز کتلت که جدیدا ساندویچ میکنه ولی بدون هیچ گوجه و خیار شور و سس و .... گاهی کوکو سبزی و میگو سوخاری و عاااشق مایه ماکارونی و سیب زمینی سرخ کرده ست....با نون راستش با همین مدارا کردن الان خیلی تعداد غذاهایی که میخوره بیشتره...قبلا خیلی محدود تر بود...مثلا کباب و مرغ و میگو و قرمه سبزی و قیمه بعدا وارد مورد علاقه ها شد... الهی....میفهمم چقدر ذوق کرده من کل تابستون یکی دوروز درمیون با آیدین مترو بودیم....اگه وقت مترو سواری نداشتیم حداقل هرروز پله برقی رو پایین میرفتیم و بالا میومدیم...من هم انقدر ذوق میکنم بچه ها اینجور به هیجان میان مرسی مهتاب مهربووووووونم
مهربوون
19 دی 93 16:13
مجبور که نمیشه گفت اما کاری کردن که بچه مشتاق شده به خوردنش .... به نظر من هیچ چیز،جای آب رو نمیگیره ... اما خالم خیلی نگرانه ... چون کارمند و مجبوره که بچه بمونه پیش خانواده شوهرش..
مامان مریم
پاسخ
آهان...پس کار خانواده همسریه حالا که مگین هرزگاهی میخوره نباید اشکال داشته باشه....الان بیشتر بچه ها با هر وعده عذایی دارن نوشابه و دلستر و نوشیدنی های صنعتی و گازدار میخورن...بلاخره اینکه بچه ها پیش خانواده هم خونشون بمونن محاسنی داره که از معایبش بیشتره
مامانی ِ یسنا
19 دی 93 19:18
سلام عزیزم . هر چند با تاخیر اما سه سال و سه ماه و سه روزگی آیدین جونی مبارک .چه خوب که یادت بوده. هر دوره ای قشنگیهاشُ داره. بهترین دوران زندگی من همین حالاست. همین الان با حضور یک فرشته کوچک تو خونه. گذشته من پر از خاطرات خوبه که دلم واسه لحظه لحظه اش تنگ شده، اما الان ِ من پر از احساسه و زندگیم با وجود یسنا شیرین و هدفدار شده.
مامان مریم
پاسخ
سلام دوست گلم....ممنووووووونم عزیزم من وقتی میبینم یسنا انقدر خانوم و گله خیییییییییییلی خوشحال میشم آخه چند جایی خودم که هرچقدر سه سالگی طلاییه سه و نیم سالگی سخته و خییییلی ذوق میکنم وقتی میگی این دوران بهترین دورانته....ایشالا برای آیدین هم همینطور باشه....مثل یسنا گلی واقعا هدفدار شدن قشنگ ترین واژه ایه که میشه به حس و حال مامان شدن گفت....آفرین دوستم
مامانی ِ یسنا
19 دی 93 19:26
چه مامان مهربون و صبوریآفرین... اما من اصلا صبور نیستم. هر غذایی که درست کردم اصرار دارم حداقل یه قاشق یا یه لقمه بخوره حالا با هر ترفندی که شد. البته بیشتر سعی میکنم غذاهایی که اون دوست داره رو درست کنم تا نه خودم اذیت بشم نه اون. قربونش برم....خبلی خوبه که نوشابه دوس نداره . حتی اون آب میوه های صنعتی و چایی ... هیچ کدوم خاصیت ندارن
مامان مریم
پاسخ
مرســـــــــــــــی دوست جووووووووووونمراستش من زیاد بدغذا نیستم ولی همسرم خیییلی زیاد برای همین میدونم ژنتیک قوی تره و ممکنه ایدین واقعا اون غذارو دوست نداشته باشه و با همین مدارا کردن خیلی غذاهارو به منو غذاییش اضافه کردمهم آیدین...هم همسری و اینکه پدر و پسر واقعا هم سلیقه ان و من هم همون غذاهای مورد علاقه رو فقط درست میکنم خدا نکنه خاله جون...مرسی عزیـــــــــــزم
مامانی ِ یسنا
19 دی 93 19:34
عزییییییییییییییییییییییییزم با این بازیهای خوشگلش. اون گنبد و گلدسته ... و اون ریل.... بوووووووووس برای آیدین باهوشم. ما هم برای این پسر شیرین و دوست داشتنی و مامان گلش آرزوی بهترینها رو داریم مثل همیشه پست زیبا و با احساسی بود
مامان مریم
پاسخ
قربووووونت دوستم مرسی برای محبت و لطفی که بهمون داری گلم من هم براتون بهترین هارو میخوام عزیزم
فائزه مامانه سوگند
20 دی 93 2:18
سلام عزیز دلم نازنینم خوبی پسمل خوشگل سلام به دوست مهربونم و با وفا خوبی خوشی دلم براتون یه عالمه تنگ شده آلانم با گوشیم اومدم ممممممنونم دوستم که بیادمی فدای مهربونیت قربون این پسمل بشم من با این عکساش با این فیقوراش با این کامیون مریم جونی ببخش من و دیر میام وقت نمی کنم سوگند و مامانم وقتم و پر کردند ولی به زودی با عکسای سوگند میام دخترم 30 ماه شده می بوسمتون با گوشی نمی تونم زیاد تایپ کنم دستم درد میگیرم برام دعا کن دوستون دارم
مامان مریم
پاسخ
سلااااااااااااااااااام فائزه جوووووووووووووونم اگه بدونی چقدر خوشحال شدم کامنتتو دیدم....عزیـــــــــــــــزم دل من هم خییییییییییییلی تنگ شده....گاهی واااااقعا نگرانت میشدم ...خیییییییییییییییلی خوشحالم که تونستی برگردی وبت...حتی یه خبر کوچولو تو وبت هم بتونی به همه دوستان بدی یه دنبا خوشحالمون میکنی ای من قربوووووووووووون اون سوگندی 30 ماهه برم....عســـــــــــــــلم.....انقدر دوست دارم زود عکساشو بزاری باور کن اینجا انگار واقعا خاله مجازی بچه ها میشی.....دلم برای هردوتون خیلی تنگ شده مامان خوبه؟.....همش به یادتونم...فکر نکن نیستی و یادمون رفته اگه قابل باشم همیشه دعا میکنم عزیزم....منتظرم بتونی بیای و روی ماهتونو ببینم دوستم به مامان و بابا خیلی سلام برسون و سوگند خوشگلمو خیییییییییییییلی ببووووووووووووووووووس
mahtab
20 دی 93 7:27
راستي منم از بچگي عاشق نوشابه بودم به نخوي که وقتي کسي از مهماني يا عروسي برميگشت اول ازش ميپرسيدم نوشابه داشتن؟نوشابه خوردي؟البته اين چندسال اخير هم علاقم بهش کم.شده.و هم خودم.ملاحظه ميکنم...اخه خطر مبتلا کردن به بيماري ديابت داره اما پسرمون اصلا لب نميزنه از ابتدا سعي کرديم زياد نخوريم جلوي روش اما اصلا دوست نداشت و از گازش بدش ميومد حالا هربار هم.که.ميخوريم اون فقط به ما ميگه.نوشابه بخورين اما خودش نميخوره عاشق شيره اما مثل پسر شما اصلا نوشيدني دوست نداره...چه خونگي چه.کارخونه اي....نهايت اب ميوه رو موقع خوردن ميوه بتونم به خوردش بدم دوغ رو ميخوره....البته.کم.
مامان مریم
پاسخ
وای مهتاب جون....من طفلی رو از 10 روزگی هم نوشابه دادن من بعد دو تا بچه که از دنیا رفتن به دنیا اومدم و گویا با نذر و نیازبرای همین بابام هرچی میخورده به من هم میداده که دلش میخواد راستش ما فقط کوکا لایت و زیرو میخوریم که قند نداره ولی همیشه باید باشه....آیدین هم با اینکه همیشه میبینه ولی اصلا نخواسته....البته مثلا سالاد هم همیشه هست ولی نخواسته بخوره....کلا غذاشو خالی میخوره چه خوب که شیر دوست داره....ایدین فقط شیرکاکائو....اون هم سرد...اصلا نوشیدنی گرم نمیخوره ّ پرتقال و لیمو شیرین و نارنگی با بازی و نی میخوره.....اون هم کلی روش کار کردم خدارو شکر که گل پسری دوغ میخوره....خیییلی ببوسش وروجک کوچولوی نازو
مامان آروین(مهناز )
20 دی 93 12:48
سلام مریم جون 3 سال و 3 ماه و 3 روزگی ایدینم خیلی مبارک باشه منم خیلی به این اعداد و ارقام توجه میکنم ولی یرعکس همون روز یک عالمه کار میریزه سرم و نمیتونم پست بذارم و از شدت عصبانیت سردرد میشم منم هیچوقت آروین رو مجبور به غذا خوردن نمیکنم هر چی که دوست داشته باشه براش درست میکنم دقیقا همون غذاهایی که نوشتی آروین من هم دوست داره فقط از ماکارونی زیاد خوشش نمیاد باید براش کاملا له کنم وگرنه نمیخوره ولی آبگوشت و کشک رو هم خیلی دوست داره عاشق غذاهای ابکیه برعکس آیدین نوشابه و دوغ رو هم خیلی دوست داره ولی ما خودمون اهلش نیستیم فقط زمانیکه مهمون داریم یا غذای فست فودی داریم میخوریم که بیشتر سعی میکنیم دوغ بخریم تا نوشابه گرچه آروین به نوشابه هم میگه دوغ
مامان مریم
پاسخ
سلام مهناز جونم...خوبی دوستم...ممنونم عزیـــــــــــزم خوب شما شاغلی و طبیعیه دوستم....بنده یک عدد مامان بیکارم که جزییات برام پررنگ میشه خیلی خوب کاری میکنی دوستم....راستش آیدین ماکارونی شکلی میخوره....اولین غذایی که باهاش مستقل شد هم همینه و چون خیلی راحنه خوردش الان هم عااااشقشه...شکلی رو حتما امتحان کن نوش جونتون باشه دوستم....ای جووونم اروین ناناز
مامان آروین(مهناز )
20 دی 93 12:49
راستی دوستم این پستت هم مثل همیشه عالی بود میگم آیدین چقدر بچگیهاش تپل بوده
مامان مریم
پاسخ
ممنوووووووووونم دوستم آره دیگه...قبل راه افتادن تپلی هستن و بعدش انقدر ورجه ورجه و بدو بدو میکنن هرچی میخورن رو میسوزونن
مریم(مامان کیان)
20 دی 93 16:57
سلام به آیدین قشنگم که چند تا سه رو پشت هم ردیف کرده ... میدونم دیر شده عزیزم و کلی تاخیر دارم ولی مامانت علت این تاخیر ها رو میدونه قربونت بشم الهی زیر سایه مامان بابای خوبت هر سال بتونی یه عالمه خازره خوب داشته باشی
مامان مریم
پاسخ
سلام خاله مریمی خودم قربونت برم دوستم....منکه گفته بودم اصلا نمیخواد وقتتو بزاری براش....عزیــــــــــزمی مرسی از دعای قشنگت عزیزم....شما و نی نی ناز و کیانی هم همینطور
مریم(مامان کیان)
20 دی 93 17:00
آخ آخ مریم دست گذاشتی رو تقطه ضعف بزرگ من ... غذا خوردن بچه ها !!!!!!!!!! و البته خودت میدونی مشکل من اینه که حتی غذاهایی رو هم که دوست داره اغلب با کلی جریان و رعایت نکات فراوان میتونم بهش بدم یعنی تنها غذایی که نه نکته داره برای رعایت کردن و نه ادا در میاره سر خوردنش به قول خودش پلو با کباب و گوجه است تازه من همیشه غذاهایی و که دوست داره براش میزارم اما این قصه همچنان ادامه داره................................................................
مامان مریم
پاسخ
اتفاقا پست رو نوشتنی هی میدیدم وازه ها برام چقدر آشناست و یادم اومد کلی با هم در این باره حرف زدیم مریمی نگران نباش....یواش یواش این دوره بد غذایی هم میگذره....راستش من بیشترین نتیجه رو بهار امسال گرفتم که هی میرفتیم بیرون و بدو بدو و گرسنه میرسید خونه....کیان هم همینجوره...گرسنه بشه حتما خوش اشتها میشه آیدین عاااشق کباب هست ولی گوجه نه!!!کلا هیچ سبزیجاتی جز خیار نمیخوره....سالاد اصلا!!! قربوووووووون کیانم برم من
مریم(مامان کیان)
20 دی 93 17:02
عزیزم عجب گلدسته هایی درست کردی بزار خودت یه روز این مطالب و بخونی و کلی از این همه خلاقیت به خرج دادنت کیف میکنی
مامان مریم
پاسخ
مرسی مریمی مهربونم به قول خودش گببد و گبدسته!!! من هم برای همین هرکاری میکنه با دوربین جلوشم...که بزرگ شد کیف کنه
مامان کیانا و صدرا
21 دی 93 8:53
سلام و صبحتان باشکوه بادچه خبر آبجی کوچیکه؟خواهر!!!! من از همه بزرگترم.بابا یکی بیاد با من دوست شه که یه سال که نه دو روز از من بزرگتر باشه...مردیم از دست این جوونا
مامان مریم
پاسخ
سلااااااااااااااااام خان باجی جونم یه چند تا دوست رو 40 سال سراغ دارم....میخوای معرفی کنم یه دره سن جوونی بهت دست بده و از حس کهن سالی رهایی یابی؟ دیگههههه!!!!جوونیه و هزار شوق و ذوقاز تو گذشته بی بی....یادت نمیاد
مامان کارن( رزیتا )
21 دی 93 9:32
مثه همیشه لذت بردم از نوشته هات اینو خیلی قشنگ گفتی که تو هر مرحله ای میشه به اوج رسید آفرین آیدین باهوشم که انقد قشنگ شبیه سازی می کنی - وای مریم جون منم عاشق بامبو ام می دونی بامبو تو نور نارنجی رنگ خیلی سریعتر رشد می کنه اگه پشت شیشه ها رو یه پرده نازک نارنجی بزنی متعجب میشی از رشد یهویشون
مامان مریم
پاسخ
قربووووونت برم رزیتای مهربوووونم مرسی خاله جون گلممن هم خیییلی بامبو دوست دارم دوستم....مرسی برای پیشنهادت گلم....خیلی جالبه...امتحان میکنم عزیــــــزم
مامان کارن( رزیتا )
21 دی 93 9:36
چه خوبه که آیدین جونم نوشابه و این مثلا آبمیوه ها رو نمیخوره کارن متاسفانه عاشق آبمیوه تکدانه س خودم هرگز براش نمی خرم ولی وقتی من اداره ام زورشون بهش نمی رسه و براش می خرن
مامان مریم
پاسخ
راستش آب میوه های صنعتی یه چند نمونه ای داره که نوشته صد در صد طبیعی...حالا نمیدونم چقدر درسته من دوست داشتم آیدین آب میوه میخورد که حداقل بتونم میوه های دیگه رو هم بهش بدم...الان فقط آب پرتقال و لیمو شیرین خونگی میخوره نگران نباش عزیزم....گاهی خوردن هر چیزی بد نیست....بلاخره که قراره بزرگ تر بشن و همه رو پایه بشن...ایدین هم همینجوری خواهد شد
مامان کیانا و صدرا
21 دی 93 10:58
مریم!!!کجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایی؟امروز نیستی ها؟؟؟نکنه مامان اینا اومدن و رفتین استقبال و کادو و خوش به حالامید که هر جا هستین شاد و خوشحال و دلارام و پر توان باشید
مامان مریم
پاسخ
هســــــــــــــــــــــــــــــتم....خونه ام....ولی اول دنبال کارهای پخت و پز و پسرکمم بعد میام کادو هارو دیشب بر بدن زد...جات حالی اتفاقا نزاشتم همه رو یه جا بدن....گفتم فقط یکیشو بدین و بعدی دفعه بعد و خونه مامانم هم هنوز نرفتیم...شاید فردا مرسی دوست جوووووووون خوب و مهربوووووووووونم...شما هم همینطور عزیــــــــــــــــــزم
مامان راحله
21 دی 93 13:06
سلام عزیزم .. نیستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کم پیدایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان مریم
پاسخ
سلام راحله جووون هستم گلم...یکمی سرم شلوغه دوستم زودی میام
دنیا
21 دی 93 13:19
منتظرتونیم
دنیا
21 دی 93 15:00
اینجوری که منشنیدم اسمشوگذاشتن نیکا اسم دوتا خواهر دیگش هم نگین و نیلا هستش
مامان مریم
پاسخ
الهی ایشالا نامدار باشه
مامان کیانا و صدرا
21 دی 93 18:11
یه کامنت گذاشتم حواسم نبود پریدولش.... اینو نوشته بودم: حالا بذار دارم براتاصلا از همون موقع که جوابتو خوندم خیلی هم احساس جوونی میکنمخخخخخخخخخخ.هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــمراستی مریمی من فردا آپم اگه دوست داشتی بخونمشبت خوش باد و ما رفتیم
مامان مریم
پاسخ
ای بابا....اینا همه عوارض کهن سالیه دیگه ننه پیرزن ندیده بودم برقصه...میگن اخر الزمون شده امسال شما سالمندانه دیگه قربوووووووووووونت دوستم...حتما میام پیشت....شب زیبای شما هم خوش
مامان کیانا و صدرا
21 دی 93 20:29
یعنی من میکشمتحالا خوبه 5 سال ازت بزرگترم.بی بی جوناصلنم اومدم دوباره تا همینو بهت بگم بیبــــــــــــــــــــــــــــــــی.خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخدیگه ایندفعه راستی راستی خاموش میکنم.خدا حافظ مادر بزرگ قصه گو
مامان مریم
پاسخ
بابا من که بی خیال این 5 سال شده بودم و گذشت کرده بودم و به عندان یک دوست همسن و سال پذیرات بودمخودت اومدی گیر دادی حاکم بزرک میتی کمون احترام بگذارید حالا غصه نخور خانوم بزرگ...ننجون خودمی.....ما هم اجترام میزاریم...ولی تو هم سن و سالتو رعایت کن...شکلک راک؟؟ خیلی بهم خوش گذشت دوستم....حالا از شوخی گذشته بار آخری که عکستو دیدم هم بهت گفتم...اصلا بهت نمیاد مامان دختری اندازه کیانا باشی . . . . . . . . . بهت میاد مامان بزرگش باشی خداییش جوون موندی هاااااا....به خاطر روحیه شادته...همیشه شاد باشی
مینا
21 دی 93 21:44
اخی عززززییییززززززممممممم چقد دلم واستون تنگ شده بود مریم جونم. با دیدن ایدین جونم کلی سرحال اومدم. این روزا حسابی درگیر امتحانامم عزیزم اونم برنامه مزخرف این ترم ک بین امتحانام هیچ وقتی ندارم و منه شب امتحانی حسابی درحال جلزولز کردنم. الانم چند روز مودم وایرلس گرفتم دیگه باگوشی راحت میام اخه اصا حالو وقت پشت سیستم نشستن نداشتم. وای عسیسم چقد قشنگه این حسات. بهترینو قشنگترین چیز تو دنیا اینه ادم تصمیمای زندگیشو عاقلانه بگیره و بعد با افتخار از تو اوج بودنش لذت. میدونی خیلیا با دلسوزی بمن نگامیکننو میگن اخی تو کد ب کارت علاقه داری کاش پزشکی میخوندی! یعنی این حرفشون ازفحش واسم بدتره. خب من اگه بقول خودتون تورشتم موفقم ک تو همین رشته ک مورد علاقمه موفقم دیگه و بهش افتخار میکنم. چقد درهم برهم حرف زدما! وای عزیزم دوس دارم ایدین جونمو گاز بگیرم مخصوصا اونجا ک قرمه سبزی میخوره! لباش صورتی شده..... ازجای من ی بووووسسسس محکم بکن اون گل پسریو. اگه خیلی غلط غلوط داشتم دیگه ببخشید. گلم با گوشی سخختن
مامان مریم
پاسخ
سلام مینا جووووونم...خوبی دوستم ایشالا که همه امتحانا رو عالی داده باشی و بقیشو هم خوب خوب پشت سر بزاری مرســـــــــــــــی از محبتت دوستم تو داری بهترین شغل دنیارو انتخاب میکنی و درسشو میخونی.....اصلا حرف بقیه برات مهم نباشه....رشته تو یعنی هم عشقو...هم فداکاری...هم بزرگواری....اینایی که این حرف هارو میزنن اصلا نمیفهمن تو داری چیکار میکنی...حستو نه میفهمن...نه میتونن بفهمن یه دنیا ممنون برای محبتت دوست گلم....برات بهترین هارو آرزو میکنم
محمد
22 دی 93 7:04
به ما هم سر یزن. با مطلب جدید "طرز تهیه چیزبرگر پنیری" آپ شدم .... امیدوارم از این غذا خوشتون بیاد ... منتظتونم ...
مامان کیانا و صدرا
22 دی 93 17:27
سلام.چطوری؟دیدی سوتیمونظراتو روی تایید گذاشته بودم.خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخمرسی مهربونم
مامان مریم
پاسخ
سلام دوستم....آره دیدم ولی فکر کردم خودت این کارو کردی قربووووووووونت...خواهش میکنم
مامان زهره
23 دی 93 0:20
سلام پسرتون بهترین مامان دنیا رو داره خدا شما دو تارو برای هم نگهداره انشالله
مامان مریم
پاسخ
قربونت زهره جون...خیلی ممنونم همه مامان ها برای بچه هاشون بهترینن
محمد
23 دی 93 23:05
به ما هم سر بزن. با مطلب "طرز تهیه شکلات مغزدار با میوه های خشک" بروز شدم ... منتظرتونم
مامان کیانا و صدرا
24 دی 93 7:33
سلام یه تک بیتی ساختم برات ببین خوشت میاد سلام سلام صد تا سلام مریم تنبل،پست نمیذاره هی .... یادت نره با آهنگش بخونی.خخخخخخخخخخخ
مامان مریم
پاسخ
سلام خیلی خیلی برای این همه استعدادی که به خرج دادی ممنونم بیچاره این مامان ها که خبر ندارن بچه هاشونو چه معلم فیلسوفی ارشاد و راهنمایی میکنه با اهنگ خوندم....قر هم دادم
محمد
24 دی 93 10:51
سلام به ما هم سر بزن. با مطلب جدید "طرز تهیه شکلات مغزدار با میوه های خشک" بروز شدم. منتظرم.
مامان علی
24 دی 93 13:38
خیلی خیلی پستت قشنگ بود خیلی زودتر از آنچه که فکر میکنیم بزرگ میشن
مامان مریم
پاسخ
ممنونم عزیزم درسته دوستم....مرسی برای لطفت
بانو
25 دی 93 10:00
سه سال و سه ماهگیت مبارک آیدین جون
مامان مریم
پاسخ
ممنونم بانوی عزیــــــــــزم
پيراهن جادويي ماريانا با 38 درصد تخفيف ويژه
25 دی 93 22:02
دوست عزيزم ســـلااااااااااااااااااااامــــــــ... شمـا را به ديـدن جزئيات اين تخفـيـف ويــژه دعــوت مي کنــم با پيراهن ماريانا نه تنها ديگر لباس هاي تکراري نمي پوشيد بلکه مي توانيد در يک مهماني در عرض چند دقيقه مدل لباس خود را تغيير بدهيد و همه را شگفتــ زده کنيــد با آرزوي شادي ، سلامت و ثروتمند براي شما دوست عزيزم...
مامان مرمر
28 دی 93 13:40
آیدین عزیزم 3سال و3 ماه و3 روزگیت با تاخیر مبارک ایشالا 333بشی گلم.
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووووونم عزیزم....قربووووووووووون محبتت مریم گلم
مامان علی
1 بهمن 93 20:48
چه مناسبت. رند قشنگی مریم جون گاهی منم میخام. مثل شماهم کنم سر غذای. علی ولی نمیتونم این بچه من به هیچی علاقه نداره!پاچه واقعا من بهش ندم. چیزی نمیخوره! خدارروشکر داره تعداد غذای منو آیدین گلم اضافه میشه همشون نوش جونش گوشت بشه تنش خداروشکر بچه های این دوره نوشابه نمیخورن میدونی. منم عشق نوشابم سر میگه. چیزی نمیخای بیرون؟میگم چرا نوشابه..... نوشابه. ....بزار فکر کنم دیگه چی میخایم! راستی علیم چپ دسته.! من بابام معلم بازنشستست. البته. از. اون بداخلاقاش!!!!میگه. مداد. بده دست. راستش. چپ دستی سخته!. عادت کنه!!من چندبچه رو چپ دست بودن درستشون کردم!!!!بدبخت. میشن. و.......خخخخخ ولی میدونم کارغلطیه نباید این کاروکنم ولی به احترامش چیزی نمیگم!!! قربون. پسر مبادی ادابم برم که به. مامانش. اموزش میده میبوسمتون
مامان مریم
پاسخ
عزیــــــــــــــــــــــــــزم....ممنووووووووووووونم زهرا جونم اگه هنوز دندون هاش کامل درنیومده طبیعیه.....نگران نباش آیدین هم تا پارسال خیییلی بدغذاتر بود و رفته رفته بهتر میشه دوستم مرسی دوست خوب و مهربوووونم واقعا خدارو شکر....دیگه به ندرت چیز طبیعی پیدا میشه بخورن حداقل دیگه نوشابه نخورن.....من هم همینظور....نوشابه باکسی میاد خونمون....درست اندازه اب معدنی زهرا جون زیاد دم پر پدر نباشین پسمیگن هشدار دائم به بچه ها برای استفاده از دست راست بهشون استرس میده...چون فکر میکنن دان کار بدی میکنن ولی اینا خرافاته و واقعا فرقی نداره راست دست یا چپ دستی.....الهی موفق باشه علی جوووونم فدای تو عزیـــــــــــــــــزم
☆مامان سپهر☆
2 بهمن 93 8:09
______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶_¶¶¶22222¶¶¶¶¶¶¶ _____________¶¶¶22222222¶¶¶¶2222222222222¶¶ ____________¶¶222222¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶22222¶¶ ____________¶222222¶¶22¶¶222¶¶22¶¶¶2¶¶22222¶ ___________¶¶22222¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶2¶¶¶¶¶2¶¶222¶¶ ___________¶¶22222¶2222¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶2¶¶2¶¶222¶¶ ___________¶¶22222¶222222222222222¶¶2¶222¶¶ ___________¶222222¶22222222222222¶¶2¶¶22¶¶¶¶¶ _______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶2¶¶22222222222¶¶¶¶2¶22¶¶¶2¶¶¶¶ _______¶¶2222¶¶¶¶¶¶¶¶2222222¶¶¶¶22¶¶¶2¶¶222222¶¶ ________¶¶222222222¶¶¶¶¶22¶¶¶¶22222¶¶¶222222222¶ _________¶¶22222222222¶¶¶¶¶22222222¶¶22222222¶¶¶ _______¶¶¶¶¶2222222222222¶¶¶¶¶2222¶¶22222222¶¶ ______¶¶222¶¶¶22222222222222¶¶¶¶2¶¶2222222¶¶¶ _____¶¶222222¶¶¶222222222222222¶¶¶¶22222¶¶¶ ______¶¶¶¶22222¶¶¶2222222222222222¶¶22¶¶¶ ________¶¶¶¶¶¶222¶¶¶¶2222222222222¶¶¶¶¶ ____________¶¶¶¶222¶¶¶¶¶¶222222¶¶¶¶¶¶ ______________¶¶¶¶2222¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _________________¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶ __________________________¶§¶¶ _________________________¶¶§¶ _________________________¶¶¶¶______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _________________________¶§¶¶___¶¶¶¶¶77¶¶¶777¶¶¶ ________________________¶¶§¶____¶7777¶¶¶¶777¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶________¶¶¶¶___¶¶¶¶¶¶777¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶77¶¶¶¶______¶§¶¶¶¶¶¶¶¶777¶¶¶¶¶ ____¶¶¶777¶¶¶¶¶77¶_____¶¶§¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ______¶¶¶¶¶777¶¶¶¶¶¶___¶¶§¶ _________¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶§¶¶ _____________¶¶_____¶¶¶¶§¶ ______________________¶§¶¶______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _____________________¶¶§¶____¶¶¶¶¶777¶¶¶¶¶¶¶¶ _____________________¶¶¶¶___¶¶777¶¶¶¶¶777¶¶¶¶ _____________________¶§¶___¶¶¶¶¶¶7777¶¶¶¶¶ ____________________¶¶§¶¶¶¶¶¶¶¶77¶¶¶¶¶¶¶ ____________________¶§¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶ ___________________¶¶§¶ ___________________¶¶¶¶ _______________ ___¶§¶¶ سلام عزیزم. مامان مریم مهربون این گل تقدیم به خودت و پسرکوچولوی ناز دوست داشتنیت. هروقت به وبت سرمیزنم یه حس آشنایی بهم دست میده انگار که از قبلها میشناختمت. با وجود اینکه باهاتون ارتباط نداشتم . از قیافتون هم مهربونی معلومه. ایشاله همیشه یه خونواده شاد و موفق باشین
مامان مریم
پاسخ
ممنووووووونم دوست عزیزم برای این همه محبتت من این دل به دل راه داره رو خیییلی قبول دارم....من هم نسبت بهت حس خیییلی خیییلی خوبی دارم عزیزم مرسی برای لطفت خانومی....شما هم همینطور گلم
دنیای دسر
2 بهمن 93 18:18
آپـــــــــــم عزیزم (:
مامان مهدیه
4 بهمن 93 17:06
وب لاگ جالب و فوق العاده ای دارین......ایدین جان خیلی ماهه ماشالاخدا حفظش کنه
مامان مریم
پاسخ
سلام مهدیه جان....خیلی ممنونم از لطفت خذا کوچولوی شمارو هم حفظ کنه براتون
خاله سانی
12 بهمن 93 22:30
سلام مریم جوون احساساتتونو خیلی زیبا بیان میکنین من همیشه دوست دارم ابراز احساساتتون به ایدین رو..حتما وقتی بزرگ شد به داشتن مادری مثل شما افتخار میکنه.. ایدین جونم 3 سال و 3 ماهگیت مبارک عزیزم..افرین که نوشابه و دلستر نمیخوری بنیتا عاشقشونهولی خیلی ضرر داره.. قربون ژستت برم جوجو اینقدر با نمکی
مامان مریم
پاسخ
ممنونم سانی جون از محبتت من هم حس و حال عاشقانه ای که به بنیتا داری رو خییییلی دوست دارم...واقعا خاله نمونه ای هستی ممنووووووونم دوستم...تقریبا همه بچه ها دوست دارن...ایدین هم یه روزی علاقه مند خواهد شد...حتما قربون محبتت عزیـــــــــــزم