تو بزرگ میشی....من بزرگتر
انگار همین دیروز بود میبردمت پارک و تو 8 ماهه بودی....بغلت میکردم و از سرسره با احتیاط سرت میدادم و سرمست میشدم از هیجان تو چشم هات 1 ساله بودی و هنوز باید از بالای سرسره تا پایین دست هام حمایت گرانه پشتت میموند راه افتادی و میخواستم یاد بگیری از پله های سرسره بالا بری و تا دو سالگی خودم هم باهات پله هارو بالا میومدم و گاهی هم با هم سر میخوردیم... تو همه این مدت وقتی بچه هایی رو میدیدم که بدو بدو از پله ها بالا میرن یا سرسره رو برعکس بالا میرن خیییلی حرص میخوردم...یه لحظه هم تنهات نمیزاشتم و کاملا همراهیت میکردم...بعد دو سالگیت که دیگه پاییز شد و پارک ها خلوت ما کماکان به پارک رفتن ادامه میدادیم و تو سکوت و خلوتی پارک ها مستقل ا...