هیلا
یه آسمون آبی....خیلی آبی....یه شاهین که داره اون دورها تو آسمون چرخ میخوره و روبروم کوههای سبز...خیلی سبز... از اینجایی که تو بالکن نشستم فقط شیروانی قرمز و زرد و نارنجی چند تا ویلا معلومه و بعد فقط آسمونه و کوه و درخت و از همه اینا قشنگتر صدای به هم خوردن درختای تبریزی به دست نسیم...و صدای زنگوله گاوهای تو سبزه زار خیلی قشنگه نه؟؟؟آره من هم از همه این سفرهای پی در پی و البته مسیری که شده برام عذاب فقط و فقط به عشق دیدن این منطره ،این صدا و البته ذوق کودکانه تو از دیدن دریا و آب باریه که هربار یادم میره دفعه قبل چقدر تو راه اذیت شدم و باز راهی میشم.... این هفته آخر دیگه به همه میگفتی میخوام برم دریا...هیلا...پیش شهدوز!!! بله ی...