آیدین و ماه رمضان
امسال برای ماه رمضون خیلی استرس داشتم، آخه یه پسر کوچولو دارم پر از انرژی که یه مامان پایه میخواد نه یه مامان کسل و بی حوصله....امسال شب قبل ماه رمضون از خدا خواستم روزه گرفتن تاثیری رو مامان بودنم نزاره و مامان صبوری باشم....میدونی که خدا خیلی مهربونه.... اون روز خونه مامانی وقتی 1 ربع از اذان گذشته بود و تو کماکان با گریه میگفتی بریم بیرون ،اول اون شیوه تربیتی که خونده بودم رو اجرا کردم و بعد بغلت کردم و بوسیدمت و رفتیم سر سفره افطار ،خیلی خودم هم از آرامشم تعجب کردم و دیدم خدا خیلی بزرگه... روزا تو استخر بادی هستی یا شن بازی و یا خونه ماشین بازی میکنی و محمد هم که دید عاشق دوتا برچسب کارتون ماشینها هستی تا بازار رفت و برات در دو...